خاطرات شهدای آذربایجان

ابراهیم پسر خیلی خوبی بود مرحبا که چنین پسری داشتی ولی حیف شد که ابراهیم شهید شد، ابراهیم از بهترین سربازان من بود

روزهای آخر زندگی موقعی که می خواست به جبهه برود مثل این که می دانست دیگر به خانه بر نمی گردد

او در دعاهایش حتی نام کسانی که همیشه او را آزار می دادند را بر زبان می آورد و برایشان سلامتی آرزو میکرد.

خاطرات شهید والامقام ابوالفضل صفائی از زبان مادر شهید

خدایا شاکر هستم که آخر سر هم در راه دفاع از وطن شهید شد و به دیدار سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدا… شتافت. خدایا به ما لیاقتی بده تا شهیدان را فراموش نکنیم.

خاطرات شهید صادق صفوي

خاطره شهيد تاريوردي فتاح زاده

خاطره ای از شهید عیوض باقری

خاطره ای از شهید کاظم سلیمانی از زبان فرزند شهید

زمزمه های مادرانه ، مادر شهید محسن پور علی اکبر قاضی جهانی

خاطرات شهید حسن بایرام زاده از زبان مادر

عملیاتى در پیش بود. عملیات مسلم‏بن عقیل. شب آخر بود. وصیت‏نامه‏ها نوشته مى‏شد. هر كس وصیت‏نامه خود را به كسى مى‏سپرد. گردان شهید مدنى آماده عملیات بود و مشدى‏عباد فرمانده یكى از گروه‏هان‏هاى این گردان بود. اصغر قصاب بود و مشدى عباد و یكى دیگر از برادران. مشدى عباد در خودش نمى‏گنجید.

محمدرضا بازگشا: قرار بود عملیاتی انجام شود و نیروهای ما و ارتش ، ادغام شده بودند . ما یک گروهان داده بودیم به گردان 124 لشکر 21 حمزه و آنها یک گروهان به ما داده بودند . قرار شد علیرضا که مربی رزمی - تاکتیک بود و در کارش مهارت خاصی داشت ، منطقه را برای نیروهای ارتش توجیه کند و این کار را چنان کامل انجام داد که نیروهای ارتش توجیه شده ، بدون استثنا می گفتند که ما بر خلاف دفعات قبل که کورکورانه عمل می کردیم ، این بار می دانیم که چگونه باید عمل کنیم ، منطقه را می شناسیم و آگاهی کافی داریم و یاد گرفتیم چگونه از کانالهای حفر شده خارج شده و آر.پی.جی. بزنیم .

یکی از کارهای مهمش مربوط به عملیات کربلای 5 می شد و آن جلوگیری از رخنه ای بود که روز ششم و هفتم عملیات در کانال ها ی ماهی به وجو د آمد .ارتش عراق امد ،بین کانال ماهی و کنار زوجی در شلمچه . رفتیم خطوط خودمان را گرفتیم بعد پاتک های دشمن شروع شد