زندگینامه - صفحه 58

آخرین اخبار:
زندگینامه

شهیدی که همرزمانش به عنوان سرباز دلاور از او یاد می‌کنند

نوید شاهد - شهید بهرام محمدی اول فروردین سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مومن از شهر زنجان دیده به جهان گشود. همرزمان وی از او به عنوان سرباز دلاور اسلامی یاد می‌کنند.

یادی از شهید "افضل اکبری"

نوید شاهد - شهید افضل اکبری فرزند رازعلی در اول خرداد ماه سال ۱۳۴۹ در شهرستان طارم روستای قارقلی چم به دنیا آمد.
زندگینامه

شهیدی که هدیه امام حسین(ع) بود

نوید شاهد _ هجدهم مهرماه سی و پنجمین سالگرد شهادت "شهید کامیار اعظمی" است از این رو سایت نوید شاهد تهران بزرگ زندگینامه این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر می‌کند.

تصاویر دیده نشده شهید "محمد تقی احمدلو"

نوید شاهد - تصاویر دیده نشده شهید "محمد تقی احمدلو" به مناسبت شهادت این رزمنده دلاور در مهرماه سال 1387 منتشر می شود.

تصاویر ناب شهید "منصور دستوار"

نوید شاهد - تصاویر ناب شهید "منصور دستوار" در سالروز شهادتش منتشر می‌شود. در ادامه، این مجموعه تصاویر را ببینید.

اسناد شهید "حکمت‌اله یارقلی" به روایت تصویر

نوید شاهد – اسناد شهید "حکمت‌اله یارقلی" به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادتش منتشر می‌شود. در ادامه این اسناد را ببینید.

سری دوم/ تصاویر دست نوشته‌های شهید "حکمت‌اله یارقلی"

نوید شاهد – سری دوم تصاویر دست نوشته‌های شهید "حکمت‌اله یارقلی" به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادتش منتشر می‌شود.

سری اول/ تصاویر دست نوشته‌های شهید "حکمت‌اله یارقلی"

نوید شاهد – سری اول تصاویر دست نوشته‌های شهید "حکمت‌اله یارقلی" به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادتش منتشر می‌شود.

شهید "ابوالقاسم رسولی" در قاب تصاویر

نوید شاهد – تصاویر ناب شهید "ابوالقاسم رسولی" به مناسبت سالروز شهادتش منتشر می شود. در ادامه این تصاویر را ببینید.

تصاویر اسناد شهید "ابوالقاسم رسولی"

نوید شاهد – تصاویر اسناد شهید "ابوالقاسم رسولی" به مناسبت سالروز شهادتش منتشر می شود. در ادامه این اسناد را ببینید.

باید خودم را بسازم

نوید شاهد – مادر شهید "بیت اله آقاجانلو" می‌گوید: از جبهه که برگشته بود جمله عجیبی گفت که مرا به فکر فروبرد. گفت؛ مادر باید خودم را بسازم.

یادی از شهید "بیت اله آقاجانلو" در سالروز شهادتش

نوید شهد – شهید "بیت اله آقاجانلو" در دومین روز از فروردین ماه سال ۱۳۴۵ قدم به این جهان گذاشت و شادی را به خانه زیداله و فاطمه بیگدلی ارمغان بیاورد.

دلیل گریه‌های شبانه غلامحسن

نوید شاهد – مادر شهید غلامحسن ناصر احمدی می‌گوید: رفتم اتاق غلامحسن داشت تو سجده گریه می کرد. همان جا دم در ایستادم. یک ساعتی توی سجده بود. از سجده که بلند شد چشم هایش کاسه خون شده بود.

روز امتحان

نوید شاهد – مادر شهید "علیرضا بهمنی" می‌گوید: در شهادتش پسر همسایه مان خیلی بی تابی می کرد. دلیلش را که پرسیدم گفت: مادرم سخت مریض بود و ما پولی نداشتیم او را به دکتر ببریم. بغض کرده جلوی در خانه نشسته بودم. علیرضا که مرا دید.

شهید قلب تاریخ است

شهيد «رمضانعلى احمدى» در وصيت نامه خود مى گويد:« شهید قلب تاریخ است و من غسل شهادت و لباس رزم را به تن کرده ام و راهى را با خون سرخم نشانه گذاری کردم و از جنگ نمی هراسم چون مرد جنگم.» گزيده وصيتنامه اين شهيد بزرگوار را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.

ماجرای یازده ستاره و ماه در دستان شهید "نادر امینی"

نوید شاهد – بدانید ای مردم مسلمان ایران، ما در عصر آقا امام زمان زندگی می کنیم و باید از او اطاعت و فرمانبری کنیم. همچنانکه آن حضرت مسئولیت هدایت و ارشاد ما را برعهده گرفته است. آشنایی و شناخت هدف(صاحب الزمان )از وظایف عینی هر مسلمان است.

خاطره‌ای از شهید "محمود سهرابی" در عملیات محرم

نوید شاهد – شهید "محمود سهرابی" می‌گوید: همان شب که قرار بود عملیات شروع شود، ابر سیاه و بزرگی در آسمان منطقه پدیدار شد و نم نم به طرف خطوط عراقی ها رفت و آن قسمت از منطقه را که قرار بود عملیات انجام شود، طوری سیاه و تاریک کرد که ما راحت تونستیم تا ده متری مواضع عراقی ها پیش بریم.

گذرى بر زندگى امدادگر شهيد "رمضانعلى احمدى"

نويد شاهد - «رمضانعلى احمدى» برای بار سوم که از طریق مهندسی رزمی جهاد اعزام به جبهه نبرد شد و در واحد امدادگری انجام وظیفه مى نمود. ايشان در شب عمليات در شلمچه به درجه شهادت نايل آمد. گزيده زندگينامه اين امدادگر شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.

نتوانستم نان را به فقیر بدهم!

نوید شاهد – مادر شهید "فرید ناصری" می‌گوید: فرید گم شده بود. ما چند ساعت دنبال او می گشتیم و نگرانش بودیم. یکی از آشنایان او را چند کوچه آن طرف تر پیدا کرد و آورد. فرید با دیدن من گریه کرد و گفت: نتوانستم نان را به فقیر بدهم!

حرام و حلال از نگاه یک شهید

نوید شاهد – مادر شهید جواد آقامیری می‌گوید: به خاطر دارم یکبار صبح از جیپ او پول برداشتم و رفتم نان خریدم. وقتی برگشتم جواد از خواب بیدار شده بود دیدم خیلی عصبانی است و با ناراحتی از من پرسید شما از جیب من پول برداشتید.
طراحی و تولید: ایران سامانه