یادداشتهای سفر(12)؛ گل ديجيتالي
سهشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۲۳
نوید شاهد: همچنان صياد شيرازي پيشتاز شب بيداري است . او ديشب بيش از 2 ساعت نخوابيده است و حال نيز عبادت شبانه اش را به نيايش صبحگاهي پيوند مي دهد
همچنان صياد شيرازي پيشتاز شب بيداري است . او ديشب بيش از 2 ساعت نخوابيده است و حال نيز عبادت شبانه اش را به نيايش صبحگاهي پيوند مي دهد ، او بعد از اقامه نماز جماعت صبح برنامه هاي امروز را يادآور مي شود .
چون روزهاي گذشته ، صياد به ورزش دو و نرمش صبحگاهي مي پردازد . در بيرون از ساختمان فرماندهي ، تعدادي از همراهان با واکس و فرچه اي که در مقابل در است ،پوتينها و کفشهاي گلي و خاکي خود را جلا مي دهند .
در دقايقي که افراد آماده حرکت به سوي مناطق عملياتي مي شوند ، با سرهنگ کماجي گفتگو مي کنم . او از مرداني است که در نبرد خونين چزابه حضور داشته است . از گروهاني که در آن خدمت مي کرده به عنوان گروهان مظلوم ياد مي کند . گروهاني که حتي پس از رشادتهاي بسيار و بخصوص در عمليات چزابه و بعد از آن ، حتي هيچ گاه موفق به ديدار حضرت امام (ره) نشد صحبت کماجي وقتي به اينجا مي رسد ، قطراتي اشک از چشمانش جاري مي شود
براي ادامه برنامه با هلي کوپتر ،راهي محل مورد نظر مي شويم . با گذر از تپه ها و رملها ، به جاده پيروزي مي رسيم . گروه فني ، تصاوير لازم را از اين جاده 9 کيلومتري تهيه مي کنند . بعد به طرف چزابه مي رويم . جاده چزابه به خاطر بارش باران ،در بعضي قسمتها به زير آب رفته است .
در کنار پايگاه نظامي ـ در نزديکي خط مرزي ـ فرود مي آييم . گفته مي شود 1 تا 5/1 کيلومتر از مرز فاصله داريم ، گروه فيلمبردار جهاد ، از پرنده شانه به سر " که بر روي سيم خاردار نشسته است ،عکس مي گيرند .
تيمسار زوالت و تيمسار صياد به يکديگر خط مرزي را نشان مي دهند ،زوالت مي گويد : منطقه تا " صفريه " آلوده است " در چند صدمتري پايگاه نظامي ، پايگاه مرزي انتظامي " سوبله " نمايان است . لحظاتي بعد ،دو نفر بر سوار موتورسيکلت از پايگاه انتظامي " سوبله " براي شناسايي به طرفمان مي آيند . همه ، آشنايند .
صياد که در اين منطقه به دنبال قتلگاه گردان سجاد اهواز در عمليات والفجر 6 است ، ترک موتور گروهبان نيروي انتظامي سوار شده و نزديک به 15 دقيقه از ما دور مي شود ،پس از بازگشت ،گروهبان مي گويد که صياد شيرازي محل را يافت و اينجا نيز ،حواصيل ها هور را اشغال کرده اند . تماشاي آنها خستگي راه را از تن بيرون مي کند .
پروازمان چندان طولي نمي کشد که بر روي جاده اي نزديک تپه هاي رملي فرود مي آييم . به خاطر آلوده بودن منطقه ،تيمسار از همراهان مي خواهد که به ستون و در يک مسير ،به دنبال او از تپه بالا روند . رملهاي اين تپه ها با ماده اي به نام " مارچ " مهار شده است . در نقطه اي صياد متوقف مي شود و محو تماشاي گل زرد رنگ و زيبايي مي شود که به تنهايي بر روي تپه رملي روييده است ، او دقايقي را به نظاره اين تک گل مي ايستد و مي گويد : " مثل اين که جاي يک شهيد است ،من تا به حال چنين چيزي نديده ام ! " سرهنگ کماجي مي گويد : " اين گياه ، يک گياه ديجيتالي است ،يک نوع گياه دارويي که بر روي پوسيدگي گياهان ديگر مي رويد و براي قلب بسيار مفيد است
چقدر اين نظر صحيح است نمي دانم ! گروه عکاس و فيلمبردار نيز از فرصت استفاده مي کنند و از اين گل ديجيتالي (!) تصوير بر مي دارند .
وقتي به بالاي تپه رملي مي رويم مي گويند اينجا " تپه نبعه " است ، سردار کاظمي گلوله خمپاره اي را نشانم مي دهد که هنوز شليک نشده . بر روي اين تپه صياد مصاحبه مي کند :
" بسم الله الرحمن الرحيم ، ساعت 40/9 صبح جمعه 25/12/74 . الان در روي تپه رملي قرار داريم به نام " نبعه " در شمال تنگه چزابه . از اين تپه خاطرات زيادي داريم از اين تپه ، جناح راست خودمان را که در دست دشمن بود تأمين مي کرديم و در مراحلي به ترتيب گروه 293 رزمي ، بعد تيپ 2 زرهي لشگر 16 ،بعد تيپ 1 لشگر 77 در تنگه چزابه ،مستقر شدند
سرهنگ بازنشسته عباسپور نيز در مصاحبه خود مي گويد :
الان بر روي تپه ي نبعه ايستاده ام ،( تپه اي ) که در اوايل جنگ محل ديده باني دشمن بود . ما در ادامه حرکت يگانهاي تيپ 3 از جاده ي پيروزي وارد منطقه عملياتي تنگه ي چزابه شديم . به ارتفاع رملي دارالشياع وارد شديم . اولين برخورد ما با نيروهاي تأمين دشمن در همين محل رخ داد . آنها به استعداد يک گروهان تقويت شده بودند ما در ادامه ي عمليات وارد تنگه ي چزابه شديم و آمديم به محل عمومي و پدافند اصلي را آغاز کرديم . يگانها در پشت خاکريزها ايستادند . چون يگان زرهي تانک را در مقابل پاتکهاي دشمن با شجاعت تمام ايستاده بود . بعد از استقرار مواضع پدافندي ، من در سمت راست پدافندي موضع گرفتم ، چون منطقه وسيع بود و قرار به حفظ خط پدافندي بود . در اين منطقه ( نشان مي دهد ) نيرو نگذاشتيم ولي با اعزام گشتي ،تأمين اين منطقه را فراهم کرديم ما در مرحله ي اول به توپخانه دسترسي نداشتيم ولي تانکها به جاي گروه رزمي کار مي کردند . تانکها اينجا را تبديل به محال آتش مي کردند. اما از نظر رعايت اصول تاکتيکي ؛ جلوتر از ما ، گروه تأميني بود. پاتکهاي زيادي از طريق دشمن به ما زده شد. بعد از تثبيت خط ، يگان ديگري از زنجان آمد و با ما تعويض شد . تا ما براي عمليات فتح المبين آماده شويم . يک هفته آنجا بوديم که به ما خبر دادند، يک رخنه در خط پدافندي ايجاد شد ما هم آماده بوديم . دستور دادند به پدافند قبلي برگرديم ، و ما با انجام سازماندهي برگشتيم ( به موشع قبلي)و با يک تيپ از مشهد ،رخنه ترميم شد
سرهنگ هاشمي فرمانده گردان 315 لشگر 77 خراسان در زمان عمليات ، نيز مي گويد : " در تاريخ 18 بهمن سال 60 در منطقه ( عمومي ) هفت تپه استقرار يافتيم با توجه به پاتک دشمن در ساعت 5 بعد از ظهر از هفت تپه حرکت کرديم و در ساعت 12 در منطقه ي بستان مستقر شديم ، با شروع روشنايي ،شناسايي موضع انجام شد و بلافاصله آتشبارها در مواضع خود (مستقر ) شدند . مأموريت اين گردان ،فراهم نمودن آتش يگانها در منطقه ي عملياتي بود . بعد از برنامه ريزيها ، طرح هاي آتش تهيه شد و با شروع عمليات بعد از 2 ساعت ،تيپ ،اهداف تعيين شده خود را کسب کرد در حالي که پاتکهاي يگانهاي زرهي پي در پي انجام مي شد ".
قبل از پرواز به سمت دهلاويه ، يکي ، دو مصاحبه ديگر هم انجام شد . در دهلاويه، مردم گرداگرد هيأت جمع مي شوند و صياد با آنان ( حتي بچه ها ) مصافحه مي کند . به بناي يادبود شهيد چمران مي رويم و پس از قرائت فاتحه اي وارد کتابخانه مي شويم . در اين کتابخانه کتبي از دفاع مقدس ،فرهنگ لغت فارسي به عربي ،علوم تاريخي ، ادبيات فارسي، معارف اسلامي ، شخصيتهاي اسلامي ، اصول اخلاقي ،روان شناسي ،گياه شناسي ،علوم اجتماعي ،جغرافيا و کتب هنري جمع آوري شده . بر روي يک ميز در فضاي کتابخانه ،تنديسي از شهيد چمران گذارده اند .
کتابها با بي نظمي تمام در کنار هم قرار گرفته اند . صياد به مسئول کتابخانه تذکر مي دهد که کمي به وضعيت اينجا برسيد. دفتر يادبودي که در گوشه ي کتابخانه باز است ،توجه ام را جلب مي کند . آن را ورق مي زنم . تعدادي از همراهان هيأت که هر يک پيشتر جداگانه به اينجا آمده بودند، مطالبي نوشته اند . يکي از ايشان سرهنگ هاشمي است او نوشته است :
" درود و سلام به روان پاک سردار رشيد اسلام دکتر چمران که با خون خود، نهال انقلاب اسلامي ايران را بارور کرد و با رشادتهاي خود به ارتش اسلامي نيرو و تجلي بخشيد .
سرهنگ توپخانه ستاد سيد علي اکبر هاشمي
24/12/74
در برگ ديگري نيز نوشته هاي دانشجويان بسيجي که ديروز آنها را در دهلاويه ديديم خودنمايي مي کند ،که به اين مکان وارد شده بودند ؛ يکي از خواهران بسيجي دانشجو نوشته بود :
اگر دريا کشتي را فراموش کند و اگر ابر باريدن را ، من به نوبه ي خويش، هرگز ياد و خاطرات شهيدان هشت سال دفاع مقدس را از ياد نخواهم برد و شهادت ، بازشدن دري است از درهاي بهشت "
عظيمه شيري ـ دانشجوي رشته ي مامايي
دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي 25/12/74
بر روي بام بناي يادبود شهيد چمران در جايي که بر مناطق اطراف اشراف دارد، مصاحبه اي صورت مي گيرد و صياد مي گويد :
" بسم الله الرحمن الرحيم ، عمليات طريق القدس در دو بخش انجام شد ، يکي در شمال رود کرخه و ديگر در جنوب (آن ). عمليات اصلي را در شمال کرخه طرح ريزي کرديم . سازمان رزمي رزمندگان اسلام مرکب از ارتش و سپاه در ترکيب مقدس تيپ عاشورا و تيپ 1 لشگر 16 در سمت چپ عمليات ،تيپ 2 لشگر 16 زرهي از ارتش و تيپ 25 کربلا از سپاه در جنوب کرخه در تلاش پشتيباني و تيپ 3 لشگر 92 ارتش ، و تيپ 2 امام حسين (ع) آرايش {داده شدند } مأموريت ( اين بود که ) در تلاش اصلي براي کاري ترين ضربه از جاده ي فانوس که به طول 9 کيلومتر توسط برادران عزيز جهاد احداث شده بود ،عبور کنند و از طرف راست ، دشمن را غافلگير کنند . احداث جاده، 16 روز طول کشيد و اين يکي از بهترين کارهاي جهادگران بود ( که انجام شد )خدا چشم دشمنان را کور کرد تا نتوانند احداث جاده را ببينند . ما کاريترين ضربه را در شب عمليات زديم در اين جاده ،خاکهاي رسي را که از راه دور آورده بودند ، کوبيدند و بر طرفين جاده ديوارهاي حصيري کشيدند تا رملها را مهار کنند . پس از احداث اين جاده به طول 9 کيلومتر ،رزمندگان اسلام از اين محور استفاده کردند و بر سر دشمن در عمق 18 کيلومتر ريختند و در منطقه دارالشياع حمله کردند و پيشروي را به طرف بستان آغاز کردند ."
لشگر پشه ها ، صياد را مورد هجوم قرار مي دهند تا او به سرعت مصاحبه را به پايان رساند .
دو دستگاه اتوبوس وارد دهلاويه مي شوند . بر روي پارچه اي که در جلو اتوبوس نصب شده نوشته اند : " اردوي رجعت " دانشجويان دانشگاه يزد از طرف انجمن اسلامي دانشگاه براي بازديد از جبهه هاي جنوب آمده اند . آنها نيز با ديدن صياد شيرازي سرار شور و شعف مي شوند و عکسهاي زيادي با او مي گيرند .
براي نماز به همراه اين دانشجويان وارد حسينيه مي شويم . شانه به شانه برادران دانشجو به نماز مي ايستيم ،بين دو نماز مسئول اردو ضمن دعوت از تيمسار صياد براي سخنراني ،از او درخواستي مي کند :
ما يک پيام دسته جمعي داريم و آن اين که سلام ما بسيجي ها را به مقام معظم رهبري برسانيد.
صياد با شعار " صل علي محمد سرباز مهدي آمد " شروع به صحبت مي کند و به حسن انتخاب آنها براي بازديد از مناطق عملياتي که يک نوع تجديد روحيه است و نيز نسبت به بسيجي بودن آنها تبريک مي گويد و مي افزايد قبل از انقلاب سرباز ، سرباز اسلام نبوده و به عبارتي سرباز وطن بوده است ولي بعد از انقلاب اين توفيق حاصل شد که سرباز ، سرباز اسلام باشد . سپس او نحوه ي شهادت 52 نفر از برادران پاسدار اصفهان را که در کمين ضد انقلاب در 12 کيلومتري سردشت به شهادت رسيدند ، توضيح مي دهد .
در اينجا نيز ، گروه کثيري از خواهران بسيجي منطقه ي ملاثاني ( 40 کيلومتري اهواز ) وارد ساختمانهاي يادبود مي شوند ،آنها هم از صياد شيرازي براي سخنراني دعوت مي کنند با تمام تأخيري که در برنامه به وجود آمده او تقاضاي آنها را رد نمي کند و پس از چند دعا اظهار مي دارد :
" من برحسب وظيفه و احترام به شخصيت شما خواهران محترم که با هويت بسيجي هستيد ( چند نکته را مي گويم ) انشاالله به برکت همان قلبهاي پاکتان ،همان مطلبي را بگويم که قابل بهره برداري باشد . آنچه که هميشه در هر زمان به درد ما بخورد ، با معارفي که در زندگي ما است ، آشنا شويم. قبل از انقلاب چيزي که رسميت نداشت ؛نماز بود ،اسلام بود ، حجاب اسلامي بود . وقتي من ازدواج کردم ، چون همسرم مؤمنه و محجبه بود ، ما احساس انزوا مي کرديم ، ولي همان انزوا شيرين بود ،نماز در پادگانها رسميت نداشت و هرکس نماز مي خواند ،مسخره اش مي کردند . سعي مي کرديم اتاقي در کنجي يا پستويي پيدا کنيم ( تا نماز بخوانيم ) حالا خداوند اين توفيق بزرگ انقلاب اسلامي را به ما داد و آنچه در حکومت اسلامي رسميت دارد نماز" است ، حجاب اسلامي است که شما به آن مفتخر هستيد.
پس از پايان سخنراني دانشجويان دانشگاه يزد در کنار هلي کوپتر ،چند عکس ديگر به همراه تيمسار صياد مي اندازند .
برايم بسيار جالب است گروههايي را که در اين چند روز در اين مناطق مي بينم و برايم زيباست عشق و علاقه اي که آنها به جبهه هاي جنگ دارند و نيز جاي بسي اميدواري است.
هنگام بازگشت صياد در داخل هلي کوپتر ـآن هم با سر و صداي زيادي که دارد ـدقايقي را مي خوابد . ظاهراً برنامه هاي امروز ، او را خيلي خسته کرده است . به قرارگاه زرگان مي رسيم . ناهار را با سرعت مي خوريم و دوستان وسايل خود را براي بازگشت به تهران جمع و جور مي کنند .
در داخل هواپيما در کنار تيمسار يوسف زماني مي نشينم او گفتگوي کوتاهي با صياد دارد و مي گويد :" شما حتي در ستاد که بوديد ، براي همه ي ما الگو بوديد و شيرازي جواب مي دهد : " برادري شما براي من ثابت شده".
صياد در آخرين لحظات مأموريت هم دست از پيگيري کارها بر نمي دارد ، پس از توقف هواپيما مي گويد : " مقدمتاً خيلي صادقانه و صميمي از فرد فرد برادران عزيزم ـهم آنان که از راه دور و هم آنها که از راه نزديک ـ دعوت ما را پذيرفتند و به اين مأموريت آمدند ، تشکر قلبي مي کنم . براي همه ما ملموس شد که همرزم هم بوديم و براي خدا مي جنگيديم ،پيمانمان تجديد شد در اين چند سفري که ما آمده ايم ،اين سفر پربارترين سفري بود که آمديم و توانستيم به برکت آن نمازهاي اول وقت ، اين بار (سنگين) را در 48 ساعت تحمل کنيم که معادل 10 روز کار بود . خدا را شکر مي کنيم ،شما هم شکر کنيد . هنوز براي برنامه هايمان ،به همکاري برادران نياز داريم . لذا اگر تماس گرفته شد ،جواب بگوييد در سفرهاي بعدي باز هم دعوت خواهيم کرد " و باز هم دوستان از يکديگر خداحافظي مي کنند تا سفر بعدي !
نظر شما