کد خبر : ۶۰۸۵۱۷
۱۱:۲۸

۱۴۰۴/۱۰/۰۸
دست‌نوشته‌‌ به جا مانده از شهید «داود رحیمی‌پور»

عموجان، این‌جا شب و روز در حال درگیری با اشرار هستیم

دست‌نوشته شهید گرانقدر «داود رحیمی‌پور» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. وی در نامه‌ای به عمویش می‌نویسد: فعلاً در مرز افغانستان خدمت می‌کنم؛ در شهرستان تربت‌جام، بخش صالح‌آباد، در مناطق مرزی. عموجان، این‌جا مبارزه زیاد است؛ مبارزه با اشرار و انسان‌های خیانتکار. خلاصه شب و روز در گشت و کمین و درگیری با اشرار هستیم.


به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «داود رحیمی‌پور» سیزدهم آذر ماه ۱۳۵۷، در شهرستان رودان دیده به جهان گشود. پدرش غلام، کارگر معدن بود و مادرش آسیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته الکترونیک درس خواند و دیپلم گرفت. سرباز نیروی انتظامی بود. نهم دی ماه ۱۳۷۶، در دره کنده سوخته روستای صالح‌آباد تربت جام هنگام درگیری با اشرار بر اثر اصابت ترکش نارنجک به سر، شهید شد. مزار او در شهر دهبارز تابعه زادگاهش واقع است.

عموجان، این‌جا شب و روز در حال درگیری با اشرار هستیم

نامه دست‌نوشته شهید داود رحیمی‌پور:

به نام یگانه پروردگار عالم
ساعت یک نیمه‌ شب، زیر نور چراغ فانوس
تاریخ: ۱۳۷۶/۰۸/۲۷

پس از عرض سلام و خسته‌ نباشید خدمت عموی بزرگوارم؛ امیدوارم حال مبارکتان خوب و سلامت باشید و هیچ‌گونه ناراحتی و کسالتی نداشته باشید. ان‌شاءالله همچون روزهایی که این بنده‌ی حقیر را با سخنان زیبایتان پند و اندرز می‌دادید، شاد و سلامت باشید.

عموجان، اگر از احوال برادرزاده‌ی حقیرتان خواسته باشید، تاکنون که در این مرز خدمت می‌کنم، هیچ‌گونه ناراحتی ندارم؛ جز دوری از شما. هرچند این بنده‌ی حقیر لایق نبودم که برای شما بزرگواران نامه‌ای بنویسم، اما خدا را شاکرم که این افتخار نصیبم شد تا برای شما، عموی بزرگوار، نامه‌ای بنگارم.

عموجان، اگر چیزی از قلم افتاده یا خط‌ خوردگی دارد، به بزرگواری خودتان ببخشید؛ چرا که این نامه را در تاریکی شب برایتان می‌نویسم، درست یک ساعت پس از بازگشت از گشت و کمین. چون فرصت کم بود و یکی از سربازها فردا برای مرخصی شهری می‌رفت، از این فرصت استفاده کردم و در تاریکی شب برایتان نامه نوشتم.

اگر صلاح می‌دانید، سلام مرا به آقای محمد کمالی، دایی موسی و زن‌دایی برسانید. راستی عموجان، از یادم رفت احوال خانواده را بپرسم؛ حال زن‌عموجان چطور است؟ امیدوارم ایشان و دخترعموهای بزرگوارم همگی سلامت باشند. لطفاً سلام مرا به آن‌ها و همچنین به مادربزرگ عزیزم برسانید.

عموجان، از آقا محمدخان چه خبر؟ امیدوارم احوال این خان بزرگ هم خوب باشد. سلام مرا خیلی خیلی زیاد به پسرعموی عزیزم برسانید و به او بگویید اگر برایش نامه‌ای ننوشته‌ام، به بزرگواری خودش این پسرعموی حقیرش را ببخشد؛ به خدا فرصت ندارم. اگر فرصتی داشتم، حتماً می‌نوشتم. خلاصه به پسرعمویم بگویید که خیلی شرمنده‌ام.

کمی هم از خودم برایتان بگویم: فعلاً در مرز افغانستان خدمت می‌کنم؛ در شهرستان تربت‌جام، بخش صالح‌آباد، در مناطق مرزی. عموجان، این‌جا مبارزه زیاد است؛ مبارزه با اشرار و انسان‌های خیانتکار. خلاصه شب و روز در گشت و کمین و درگیری با اشرار هستیم.

راستی عموجان، دو هفته پیش نامه‌ای برای پدرم نوشتم؛ لطفاً بپرسید که به دستشان رسیده یا نه. همچنین سلام مرا به پدر و مادر گرامی‌ام برسانید و به آن‌ها بگویید حالم خیلی خوب است.

در پایان، مرا ببخشید که مزاحمتان شدم و نامه نوشتم. به پسرعمویم هم بگویید برایم نامه بنویسد.

برادرزاده‌ی حقیرتان داود رحیمی‌پور

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه