سعید رضا اژدری بسیجی نوجوانی که جهاد را وظیفه دانست

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «سعیدرضا اژدری» بیستم فروردین سال ۱۳۴۳ در شهرستان کازرون چشم به جهان گشود. ششساله بود که پا به مدرسه گذاشت. دوران ابتدایی را در دبستان ناصری و دوران راهنمایی را در مدرسه قدسی به پایان رساند.
از کودکی پسری ساکت بود. زمانی که انقلاب در کازرون به اوج خود رسید و او در کلاس دوم راهنمایی درس میخواند، در همه تظاهرات و راهپیماییهای ضد رژیم طاغوت حضور فعال داشت و در جلسههای قرآن، ایدئولوژی و اصول عقاید که در مسجد محله برگزار میشد شرکت میکرد. عشق به قرآن در دلش ریشه دوانده بود؛ آنقدر که قرآن را با صوت و لحن زیبا آموخته بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کلاس سوم راهنمایی بود. وقتی امام فرمان تشکیل سپاه و سپس بسیج همگانی را صادر کرد، با دلشادگی به بسیج شهر مراجعه کرد و پس از گذراندن آموزشهای ضروری، دورههای نظامی را کامل کرد.
دوران دبیرستان را آغاز کرد و کلاس اول نظری را در دبیرستان ابواسحاق گذراند؛ اما پس از آن درس را رها کرد و به یاری پدر شتافت.
سعید پسر کمحرفی بود. شبها که از کار به خانه بازمیگشت، در گوشهای مینشست و بسیار کم سخن میگفت. کودکان کوچک را بسیار دوست داشت؛ همیشه آنها را در آغوش میگرفت و با آنها بازی میکرد.
از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تا هنگام شهادت، بارها به جبهه رفت. نخستین بار زمانی بود که امام دستور اعزام نیروهای مردمی را صادر کردند. او که پیش از این آموزش نظامی دیده بود، برای تکمیل آموزشهای پیشین، پانزده روز دیگر آموزش دید و برای نخستین بار به شهر عاشقان اعزام شد.
پس از یکدو ماه که همراه دیگر همرزمانش در آن منطقه مانده و با کفار بعثی آمریکایی میجنگید، به شهر و دیار خود بازگشت و گویی کمرویی را کنار گذاشته بود؛ شروع به روایت اوضاع جبهه و خاطرههایش کرد.
هنگامی که برای دومین بار قصد رفتن به جبهه را داشت، مادرش به او گفت: «تو دیگر نرو؛ بگذار برادرت برگردد، آنوقت تو برو. همینجا کنار پدرت بمان و به او کمک کن؛ جبهه جای خطرناکی است.» او نپذیرفت و پاسخ داد: «مادر، همه ما باید به جبهه برویم و برای اسلام بجنگیم. اگر ما نرویم و نجنگیم، پس چه کسی باید برود؟»
وی سرانجام هشتم دیماه ۱۳۶۱ به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای سید محمد نوربخش کازرون آرام گرفت.
انتهای متن/