کد خبر : ۶۰۷۹۶۱
۲۰:۵۸

۱۴۰۴/۰۹/۳۰
روایت صادق صفرپور از شهید غریب در اسارت کیومرث فاضلی

شهید غریب در اسارتی که جاویدالاثر است

در میان خاطرات تلخ و شیرین اسارت، نام شهید کیومرث فاضلی از روستای آبکله سر شهرستان تنکابن همچون چراغی در ذهن آزادگان می‌درخشد؛ جوانی که صدای استوارش از رادیو عراق، پیام امید و نگرانی برای خانواده‌اش بود و امروز روایت مظلومیت و شهادتش، سندی زنده از ایمان و ایثار فرزندان این سرزمین است.


شهید غریب در اسارتی که جاویدالاثر است

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید کیومرث فاضلی، متولد سال ۱۳۴۲ و فرزند روستای آبکله سر شهرستان تنکابن، از جوانان مؤمن و غیور این دیار بود که در دوران دفاع مقدس به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل پیوست. او در یکی از عملیات‌ها به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و در همان شرایط سخت، با صدای استوار خود از طریق رادیو عراق خانواده‌اش را مخاطب قرار داد تا از وضعیتش باخبر شوند. شهید فاضلی انسانی مؤمن، صبور و بااخلاق بود. حتی در شرایط سخت اسارت، دغدغه‌ی نخست او خانواده‌اش بود و تلاش داشت با هر وسیله‌ای که در اختیار داشت، دل آنان را آرام کند. صداقت در گفتار، استواری در ایمان، و وفاداری به وطن و خانواده از برجسته‌ترین ویژگی‌های اخلاقی او بود. شهید فاضلی نمونه‌ای روشن از ایثار و وفاداری به وطن و خانواده بود؛ رزمنده‌ای که مظلومانه در اسارت به شهادت رسید و یاد و نامش در حافظه آزادگان و ملت ایران جاودانه خواهد

صادق صفرپور از آزادگان سرافراز دفاع مقدس است که در عملیات رمضان در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد و پس از تحمل سال‌ها سختی و صبر در اردوگاه‌های عراق، در تاریخ ششم شهریور ۱۳۶۹ به میهن اسلامی بازگشت. او با صداقت و دلسوزی، خاطرات و مشاهدات خود از دوران اسارت را روایت می‌کند و یاد و نام شهید کیومرث فاضلی را به‌عنوان بخشی از حافظه جمعی آزادگان و ملت ایران ثبت کرده است.

صفرپور این چنین روایت می‌کند: «بنده صادق صفرپور، از آزادگان عملیات رمضان هستم که در سال ۱۳۶۱ به اسارت نیرو‌های بعثی درآمدم و پس از سال‌ها صبر و تحمل، در ششم شهریور ۱۳۶۹ به وطن اسلامی بازگشتم. در دوران اسارت، حدود پنج تا شش ماه پس از ورود به اردوگاه، برای نخستین بار نام شهید کیومرث فاضلی را شنیدم. پیش از آن ایشان را نمی‌شناختم، اما یک روز رادیو عراق اسامی تعدادی از اسرا را اعلام کرد و در میان آنان صدای استوار شهید فاضلی پخش شد.

او خود را چنین معرفی کرد: «من کیومرث فاضلی هستم از روستای آبکله سر، شهرستان تنکابن. هر کس صدای مرا می‌شنود، به میدان امام خمینی شهر تنکابن برود و به آرایشگاه آقای منوچهر کشتکار اطلاع دهد تا خانواده‌ام از وضعیت من باخبر شوند.» این سخنان ساده، اما پرمعنا، نخستین آشنایی من با ایشان بود؛ صدایی که در دل تاریکی اسارت، نشان از ایمان، امید و دغدغه‌ی خانواده داشت. پس از آن، هنگامی که صلیب سرخ به اردوگاه آمد و امکان تبادل نامه فراهم شد، در نامه‌ای که برای خانواده خود نوشتم، خبر شنیدن صدای شهید فاضلی را منتقل کردم و از آنان خواستم خانواده ایشان را مطلع سازند. این تنها کاری بود که در آن شرایط می‌توانستم برای آرامش دل خانواده‌ی ایشان انجام دهم.

متأسفانه پس از آن دیگر هیچ خبری از شهید فاضلی به دست ما نرسید. نه نامه‌ای، نه نشانی، و نه اطلاعی از سرنوشت ایشان. تنها باور ما این است که ایشان در همان دوران اسارت مظلومانه به شهادت رسیدند. این بی‌خبری، خود بخشی از مظلومیت شهدا و آزادگان است که سال‌ها در دل خانواده‌ها و همرزمان باقی مانده است.

امروز، یاد و نام شهید کیومرث فاضلی همچون چراغی در حافظه آزادگان می‌درخشد. او نمونه‌ای روشن از ایثار و وفاداری به وطن و خانواده بود؛ رزمنده‌ای که حتی در سخت‌ترین شرایط، به فکر خانواده‌اش بود و با صدای خود پیام امید و ایمان را منتقل کرد.»

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه