مهدی در بدترین شرایط هیچگاه زبان به شکایت نگشود

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید غریب در اسارت «مهدی احسانیان»، بیستم آبان ماه سال 1345 در شهرستان جویبار از توابع استان مازندران چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. او از رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا، در شب عملیات ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ با جراحات سنگین به اسارت دشمن درآمد و پس از روزها تحمل درد و مظلومیت، در اردوگاه اسرا به شهادت رسید؛ او نمونهای روشن از ایمان و ایستادگی در برابر رژیم بعث بود. روایت این روزهای تلخ و پُرافتخار، از زبان محمدعلی مازیار نوری ـ همرزم و شاهد عینی آن وقایع ـ بازگو میشود تا یاد و نام شهیدان غریب اسارت در حافظه تاریخ و دلها زنده بماند.
الگویی از ایمان و استقامت
در ادامه محمدعلی مازیارنوری خواستیم تا درباره ویژگیهای اخلاقی شهید توضیح بدهد: «شهید مهدی احسانیان از همان نخستین روزهای حضورش در جبهه، به عنوان رزمندهای مؤمن، صبور و شجاع شناخته میشد. ایمان و تقوای او در رفتار روزمرهاش آشکار بود؛ همواره قرآن میخواند و دوستانش را به یاد خدا و صبر در سختیها دعوت میکرد. در اردوگاه اسارت، با وجود جراحات سنگین و دردهای طاقتفرسا، هیچگاه زبان به شکایت نگشود و با روحیهای مقاوم، دیگران را نیز دلگرم میکرد. شجاعت و صراحتش مثالزدنی بود؛ در برابر تبلیغات دشمن و برنامههای تلویزیونی رژیم بعث بیپروا اعتراض میکرد و با صدای ضعیف، اما استوار، از اسلام و قرآن دفاع مینمود. او در عین حال انسانی مهربان و دلسوز بود، به همرزمانش توجه داشت و حتی در شرایط سخت اسارت، تلاش میکرد امید و آرامش را در دل آنان زنده نگه دارد. مجموعه این ویژگیها ـ ایمان، صبر، شجاعت، صراحت، مهربانی و روحیه انقلابی ـ سیمای اخلاقی شهید احسانی را شکل میداد و او را به الگویی روشن از مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن تبدیل کرده بود.»
ایستادگی در اردوگاه و شهادت غریبانه
او ادامه میدهد: «شب عملیات ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ یکی از سختترین شبهای عمر ما بود. آسمان پُر از آتش و گلوله بود و زمین زیر پایمان از انفجارها میلرزید. بسیاری از دوستان همان لحظات نخست در خط مقدم به شهادت رسیدند و تعدادی دیگر با جراحات سنگین به اسارت درآمدند. شرایط بهگونهای بود که نه راه بازگشت داشتیم و نه امیدی به مداوای مجروحان؛ همه در میان آتش و خون، تنها با ایمان و اراده پیش میرفتند. در همان ساعات، برادر بسیجیمان سید مهدی احسانی به شدت مجروح شد. پایش بر اثر اصابت گلوله خرد و کوتاه شد و گلوله دوشکا به گلویش خورد و حنجرهاش را از بین برد. من خود نیز زخمی بودم، اما او را بر دوش گرفتم و در مسیر اسارت همراهیاش کردم. روزها و شبهای سختی گذشت؛ او با صبر و ایمان، دردهای جانکاه را تحمل کرد. در اردوگاه، با وجود جراحات سنگین، سید مهدی روحیهای مقاوم داشت. شبها قرآن میخواند و علیه تبلیغات صدام و تلویزیون عراق سخن میگفت. سه شب پیاپی، با شجاعت به صدام ناسزا گفت و از اسلام و قرآن دفاع کرد. همین ایستادگی سبب شد که نیروهای عراقی شبانه وارد آسایشگاه شوند و او را ببرند. صبح روز بعد خبر شهادتش رسید.
پیکر پاکش را دوستان در قبرستان اسرا به خاک سپردند؛ بیصدا، بیخبر، اما با دلی پر از اندوه و افتخار. مهدی احسانیان شهید غریب اسارت، الگویی روشن از ایمان، شجاعت و پایداری بود؛ کسی که با جسمی زخمی و روحی استوار، در برابر دشمن ایستاد و جان خود را در راه حق فدا کرد.»
انتهای پیام/