اگر پرچمی از دست سرداری بیفتد، دیگری آن را برمیدارد
جانباز سرافراز میرمحمد بختیاری در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پدرش ارتشی بود. در سال ۱۳۶۵ به صورت داوطلبانه عازم جبهه شد. در نهایت در عملیات کربلای ۵ شیمیایی شده و از ناحیه پا و اجزای بدن مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به درجه جانبازی نائل گردید. ایشان جانباز ۳۵ درصد میباشد. در ادامه گفتگوی این جانباز با نوید شاهد آذربایجان غربی را میخوانید:

معرفی
بنده میر محمد بختیاری و از سادات هستم، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم. دو برادر و 5 خواهر هستیم. پدرم در ارتش خدمت میکرد. ژاندارمری را هم پدرم تحویل انقلابیون داد. زمان انقلاب را هم به دلیل سن کم، خیلی به خاطر ندارم. بعد از انقلاب، در راهپیماییها به صورت زنجیروار برای جدایی خانمها و مردها همکاری میکردم. دبیر هستم و 37 سال هست در آموزش و پرورش خدمت میکنم.
جبهه
بدلیل داشتن یک خانواده مذهبی به پایگاه های بسیج و فعالیت در آنها علاقه فراوان داشتم، اوایل چون سنم پایین بود و نوجوان بودم، من را به جبهه اعزام نمیکردند و میگفتند شما هنوز به سن مناسب جهت اعزام نرسیدید تا اینکه ابلاغ سپاه صد هزار نفری محمد رسول الله انجام شد و من هم توانستم خانوادهام را قانع کنم که رهبر حکم جهاد داده است و وظیفه همه هست که در این جنگ شرکت کنیم. مادرم کمی مخالفت میکرد و پدرم هم توصیه میکرد سن شما مناسب نیست اما آنها را قانع کردم.
اولین بار 45 روز در پادگان آموزشی حر بودم و سپس به اهواز اعزام شدم. اعزام من مصادف با عملیات کربلای 5 شد که مقام معظم رهبری هم فرمودند شبهای عملیات کربلای 5 شبهای انقلاب هست، هرکس به این عملیات و فداکاری های رزمندگان تفکر کند رستگار میشود. لذا باید این حادثه بزرگ را همیشه زنده نگه داریم. عملیات با رمز یا زهرا در کل کشور شروع شد و من هم چند روز بعد از آن به عنوان پدافند در منطقه حضور داشتم. با توجه به اینکه نیروهای فراخوان زیاد اعزام شده بود، در لشگر عاشورا تیپ جدیدی تشکیل دادند که با چهار گردان مقداد، ابوذر، سلمان، امام علی(ع) اتفاق افتاد که در گردان مقداد به عنوان تیربارچی به منطقه اعزام شدم.
جانبازی
سه بار به منطقه اعزام و در بار اول مجروح و شیمیایی شدم، جنگ آثار زیانباری دارد که من هم دچارش شدم، در کنار کانال ماهی بودم که کار پدافندی را شروع کردیم و تحت فرماندهی شهید بزرگوار محمدزاده بودیم که روز دوم با بمباران شدید بعثیها به شهادت رسید. دوازده روز در آنجا بودم و با از دست دادن فرمانده در روز دوم، تمام نیروها پای کار بودند و با هر سلاحی که در دست داشتند کمین گرفتند. تمام سعی خود را در آسیب زدن به خودروها و سنگر بعثیها به کار گرفتیم. فردای آن روز بمباران شدیدی که شیمیایی هم بود، انجام شد. گردان ابوذر هم شیمیایی شدند و تعدادی از رزمندگان، شیمیایی شده و آسیب جدی دیدند. در روزهای آخر بود که با آتشزا بدنم از ناحیه سر و پا ترکش خورده و شیمیایی شدم. من را به خاطر شیمیایی شدنم به بیمارستان اهواز انتقال دادند.
توصیه
من به عنوان مربی در آموزش و پرورش شاغل بودم، همیشه این قضایا را برای دانشآموزان گفتم، همانطور که رهبر هم گفتند که اگر پرچمی از دست سرداری بیفتد سردار دیگری آن را برداشته و همچون سردار شهید حاج قاسم سلیمانی قهرمان ملی وطن خواهد شد و ما از این قهرمانان کم نداریم تا پرچم انقلاب اسلامی را به صاحب آن امام زمان (عج) برسانیم. دشمنان هم بدانند بسیجیها زنده هستند و انشاالله بتوانیم این فرهنگ حسینی را به فرزندانمان انتقال دهیم و نگذاریم انقلاب به دست نااهلان بیفتد. من به مادران توصیه میکنم به فرزندان خود تربیت درست بدهند، در هنگام اقامه نماز پیام انقلاب را به فرزندان خود بدهند. جوانان لوح های پاک هستند و هر چه بنویسم آنها همان راه را خواهند رفت.
گفتگو از هادی وطن خواه