کد خبر : ۶۰۶۶۹۵
۱۰:۱۰

۱۴۰۴/۰۹/۱۵
با کاروان شهدای جنگ ۱۲ روزه:

سفر کربلا مهریه عشق بود/ فرزندی که هیچگاه روی پدر را ندید

خانم زینب علی اکبر، همسر شهید حسین کریمی از شهدای جنگ ۱۲ روزه، با صدایی آرام اما پر از بغض، نام همسرش را بر زبان می‌آورد. شهیدی که نه فقط یک همسر، بلکه تکیه‌گاه امن، مردی مسئول و مهربان و اگر چه فرزندش را ندید اما پدری دلسوز برای پسرش، محمد حیدر بود. کسی که به گفته همسرش، مردانگی با وجود او معنا پیدا می‌کرد و فعالیت‌های جهادی و فرهنگی را با عشق و اخلاص انجام می‌داد.


سفر کربلا مهریه عشق / شهادت پدر، فرزندی که هرگز پدرش را ندید

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید حسین کریمی در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۷۷ در استان تهران چشم به جهان گشود. او از نوجوانی وارد بسیج شد و در کانون تربیتی اکبری شهرری فعالیت‌های فرهنگی و جهادی خود را آغاز کرد. با تلاش و اخلاص، مسئولیت‌هایی چون سرحلقه حلقه‌های صالحین، مسئول گروه جهادی و برگزاری اردوهای تربیتی و زیارتی را برعهده گرفت. در سال ۱۳۹۸ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در تبریز و تهران، به عنوان پاسدار رسمی در سازمان بسیج مشغول خدمت شد. این جوان مؤمن و انقلابی، در دوم تیرماه ۱۴۰۴ در جریان حمله پهپادی دشمن به ساختمان سازمان بسیج، به فیض عظیم شهادت نائل آمد. از او یک فرزند خردسال به نام محمد حیدر به یادگار مانده است.

در ادامه به مناسب سالروز وفات حضرت ام‌البنین(س) که به نام روز مادران و همسران شهدا نام گرفته است با زینب علی‌اکبر همسر شهید حسین کریمی‌دوست از شهدای جنگ ۱۲ روزه  گفتگویی انجام داده‌ایم تا در خصوص همسر شهید خود صحبت کند: حسین برای من تنها یک همسر نبود؛ او معنای واقعی مردانگی، تکیه‌گاه امن و آرامش زندگی‌ام بود. در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۷۷ به دنیا آمد و از همان نوجوانی قدم در راه بسیج و خدمت به مردم گذاشت. از حلقه‌های تربیتی و گروه‌های جهادی گرفته تا اردوهای فرهنگی و زیارتی، همه جا رد پای عشق و اخلاص او دیده می‌شد. در سال ۱۳۹۸ به سپاه پاسداران پیوست و با گذراندن دوره‌های آموزشی، به عنوان پاسدار رسمی در سازمان بسیج مشغول خدمت شد. حسین همیشه می‌گفت خط قرمزش ولایت و رهبری است و همه زندگی‌اش را وقف خدمت به مردم و انقلاب کرده بود. برای من، حسین کریمی تنها یک نام نیست؛ او چراغی است که مسیر زندگی‌ام را روشن می‌کند. مردی که با ایمان و اخلاص زیست، با عشق خدمت کرد و سرانجام با خون خود پیمانش را با خدا و شهدا امضا نمود. شهادتش برای من غم بزرگی است، اما افتخار می‌کنم که همسرم جان خود را در راه حق و حقیقت فدا کرد.


هشت کربلا به نیت امام رضا(ع)، مهریه‌ای که شهید به همسرش داد



 در ادامه همسر شهید در خصوص مهریه ازدواج خود می‌گوید: «یکی از زیباترین جلوه‌های زندگی مشترک ما، مهریه‌ای بود که حسین برای من انتخاب کرد؛ هشت سفر کربلا. حسین همیشه می‌گفت این انتخاب یک چیدمان الهی است، نه یک تصمیم ساده. او باور داشت هر سفر کربلا، یک مرحله از زندگی و یک عهد تازه با امام حسین علیه‌السلام است.در هر بار زیارت، حال و هوای خاصی داشت؛ با عشق و اشک به ضریح می‌چسبید و می‌گفت: «این سفرها، سرمایه زندگی ماست.» هر سفر کربلا برای او معنای تازه‌ای داشت و آخرین سفر در اربعین را با حال و هوای خاصی تجربه کرد. پایان آخرین سفرمان به کربلا به من گفت: «این هم از هشتمین کربلا که وعده داده بودم.» وقتی این را گفت، دلم لرزید‌.خودش گفته بود شاید این آخرین زیارت من باشد، و همین احساس، نشانه‌ای از آمادگی او برای شهادت بود.»

 

جهاد بی وقفه در خدمت به مردم

 

در ادامه خانم علی اکبر از اردوهای جهادی همسرش تعریف می‌کند: «حسین از همان نوجوانی عاشق خدمت به مردم بود. او همیشه می‌گفت جهاد فقط در میدان جنگ نیست؛ جهاد یعنی دستگیری از محرومان، یعنی ساختن خانه برای نیازمند، یعنی لبخند آوردن بر لب کودکی بی‌پناه. بارها در ایام نوروز و دیگر فرصت‌ها، همراه دوستانش به روستاهای محروم می‌رفت. برای خانواده‌های بی‌بضاعت خانه می‌ساخت، لوله‌کشی آب انجام می‌داد و در کارهای عمرانی کمک می‌کرد. وقتی از اردوهای جهادی برمی‌گشت، با شوق و آرامش از تجربه‌هایش برایم تعریف می‌کرد و می‌گفت: «این کارهاست که به زندگی معنا می‌دهد.» در کنار فعالیت‌های عمرانی، به کارهای فرهنگی و تربیتی هم اهمیت می‌داد. مسئول حلقه‌های صالحین بود، اردوهای زیارتی و تربیتی برگزار می‌کرد و نوجوانان را با قرآن و هیئت آشنا می‌ساخت. همیشه تأکید داشت که جهاد یعنی هم ساختن دل‌ها و هم ساختن خانه‌ها. برای من، حسین نمونه‌ای از مردانگی و ایثار بود؛ جوانی که هیچ‌گاه به دنبال دیده شدن نبود و همه کارهایش را تنها برای رضای خدا انجام می‌داد.»

سفر کربلا مهریه عشق / شهادت پدر، فرزندی که هرگز پدرش را ندید

به دامادی مانند حسین افتخار می‌کنم

در ادامه آقای علی‌اکبر علی‌اکبر پدر خانم شهید والامقام حسین کریمی از خصوصیات و ویژگی های دامادش می‌گوید: «حسین را از همان آغاز زندگی مشترکش با دخترم، جوانی مؤمن، متواضع و مسئولیت‌پذیر دیدم. او نه‌تنها برای خانواده‌اش تکیه‌گاه بود، بلکه برای جامعه نیز جوانی پرتلاش و خدمتگزار به شمار می‌رفت. حسین در فعالیت‌های جهادی و فرهنگی، با عشق و اخلاص قدم برمی‌داشت. بارها به مناطق محروم رفت تا برای نیازمندان خانه بسازد و دل‌هایشان را شاد کند. وقتی از اردوهای جهادی بازمی‌گشت، چهره‌اش پر از آرامش بود؛ گویی خدمت به مردم برای او عبادتی بزرگ بود. در خانه، همسر و پدری مهربان بود و در جامعه، پاسداری مخلص و جهادگری بی‌ادعا. من همیشه به دخترم می‌گفتم که همسری چون حسین نعمتی الهی است؛ جوانی که زندگی‌اش را وقف خدا و مردم کرده است. روز شهادتش برای ما بسیار سنگین بود، اما در دل خود آرامشی داشتم؛ آرامش از اینکه دامادم راه حق را برگزید و جانش را در راه خدا و انقلاب فدا کرد. امروز افتخار می‌کنم که حسین کریمی، داماد من، در شمار شهیدان راه ولایت قرار گرفت.»

 فرزندی که روی پدر را ندید

همسر شهید ادامه می‌دهد: «از تلخ‌ترین و در عین حال پرمعناترین بخش‌های زندگی ما، فرزندمان بود که هنوز به دنیا نیامده بود و پدرش را ندید. حسین همیشه با عشق از فرزندمان یاد می‌کرد و نام محمد حیدر را برای او انتخاب کرده بودیم. بارها با لبخند می‌گفت: «منتظر روزی هستم که دست کوچکش را در دست بگیرم.» اما تقدیر الهی چیز دیگری رقم زد. پیش از آنکه فرزندمان چشم به دنیا باز کند، حسین به شهادت رسید. وقتی خبر شهادتش را شنیدم، تنها دلخوشی‌ام این بود که یادگار حسین برایم مانده است. 
برای من، این غم بسیار سنگین است که فرزندمان هرگز پدرش را ندید، اما در دل خود آرامشی دارم؛ آرامش از اینکه محمد حیدر با نام و یاد پدری بزرگ خواهد شد که جانش را در راه خدا و خدمت به مردم فدا کرد.»

از خانه تا آسمان، مسیر پرواز عاشقی

خانم زینب علی اکبر از شهادت همسرش روایت می‌کند: «شب پیش از شهادت، حسین حال عجیبی داشت؛ مضطرب بود و  احساس خاصی داشت. صبح روز دوم تیرماه ۱۴۰۴، وقتی لباس پوشید، به من نگاه کرد و آرام گفت: «حلالم کن.» آن لحظه برای من سنگین بود، اما نمی‌دانستم که آخرین دیدارمان است. 
ظهر همان روز، دشمن با حمله پهپادی ساختمان بسیج را هدف قرار داد. حسین در میان آتش و آوار، به آرزوی دیرینه‌اش رسید و به فیض عظیم شهادت نائل شد. خبر شهادتش دنیا را برایم تاریک کرد، اما در دل خود آرامشی داشتم؛ فرزندی از او که هنوز به دنیا نیامده بود؛ ولی حسین بارها با عشق نام او را بر زبان می‌آورد‌. آرامش از اینکه همسرم راه حق را برگزید و جانش را در راه خدا و خدمت به مردم فدا کرد. حسین چراغ زندگی ام بود و شهادتش غمی بزرگ بر دل من گذاشت، اما همیشه به وجود او افتخار می‌کنم.»

گفت‌و‌گو از آرش سلیمی‌فر

تنظیم از سعیده نجاتی


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه