کد خبر : ۶۰۶۲۹۱
۰۸:۰۰

۱۴۰۴/۰۹/۱۰
روایتی از غربت شهدای غریب؛

صلیب سرخ هرگز نام حمیدرضا را ثبت نکرد

شهید حمیدرضا دوراندیش سه بار جهت نام نویسی در صلیب سرخ رفت و هر سه بار از نوشتن نامش امتناع کردند.


به گزارش نوید شاهد همدان، شهید حمیدرضا دوراندیش در بیستم اردیبهشت ۱۳۳۹ در شهرستان بجنورد متولد شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و اول آذرماه ۱۳۵۹ در سومار به اسارت درآمد و در اردوگاه‌های عراقی به شهادت رسید.

عبدالحمید سن سبلی از آزادگان استان گلستان درباره خاطرات شهید «حمیدرضا دوراندیش» از استان خراسان شمالی در دوران اسارت می‌گوید:

در سوم آبان ۱۳۵۸ به اسارت نیرو‌های عراقی درآمدم و در موصل ۱ مستقر شدم، در دورانی که اسیر بودم از صلیب سرخ خبری نبود و در اردوگاه روزگار را به سختی می‌گذراندیم.

در یکی از روز‌ها «حمیدرضا دوراندیش» وارد اردوگاه شد. جوانی ورزیده و به ظاهر ورزشکار بود. به کسی اعتماد نمی‌کرد و به سختی می‌شد از زیر زبانش حرف کشید البته حق هم داشت در آن شرایط اردوگاه اعتماد کار سختی بود.

در یکی از روز‌ها پرسیدم اهل کجایی و او گفت مشهد و این تنها اطلاعاتی بود که از او داشتم بعد‌ها که اعتماد کرد گفت؛ سرباز است و پدرش در حوزه علمیه به علوم دینی می‌پردازد و از یاران امام راحل بوده است، حمیدرضا گفت که در لحظه اسارت، فرمانده‌اش اطلاعات نادرستی از او به عراقی‌ها داده و هرآن احتمال شهادتش می‌رود با این وجود او را دلداری می‌دادیم که انشاله اتفاقی نمی‌افتد.

چند روز بعد از آمدن حمیدرضا، صلیب سرخ به اردوگاه آمد تا نام اسرا را به ثبت برساند حمیدرضا از صبح جهت ثبت نام به خارج از سلول رفته بود و شب هنگام که بازگشت گفت نامم را ثبت نکرده‌اند و احتمالش را برای اعدام به صد رسانده بود. بعد از مدتی مجدد صلیب سرخ آمد و بازهم حمیدرضا را برای نام نویسی بردند و بازهم روال قبل تکرار شد.

بار سوم که این اتفاق تکرار شد بیم آن را داشت که این بار حتما اتفاقی برایش می‌افتد، پس شماره تلفن مصالح فروشی که پدرش در آنجا کار می‌کرد را به من داد تا به محض آزادی با او تماس بگیرم و آن‌ها را از سرنوشت حمیدرضا آگاه کنم من نیز تکه‌ای سیم را به سبک سوزن درآوردم و نوک آن را با سابیدن روی سیمان تیز کردم و با نخ دوردوز پتو روی زیرپوشم گلدوزی کردم تا به محض بازگشت به ایران به خانواده‌اش زنگ بزنم و در طی ۱۰ سال اسارت زیرپوش را از بیم گم شدن شماره از تن خارج نکردم.

حمیدرضا دوراندیش در آخرین مرحله از سلول خارج شد و هرگز بازنگشت. روزی که آزاد شدم با آن شماره تماس گرفتم ولی متاسفانه شماره تغیر پیدا کرده بود و به مطب پزشک اختصاص یافته بود.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه