آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۶۲۵۰
۰۸:۳۴

۱۴۰۴/۰۹/۱۰
فرزند شهید « عبدالرضا ترابی فرد»

فرزند شهید بودن یعنی حفظ ارزش‌هایی که پدر برای آنها جنگید

فرزند شهید «عبدالرضا ترابی فرد» می‌گوید: «فرزند شهید بودن برای من یعنی تلاش برای اینکه در هر موقعیتی درست و بااخلاق زندگی کنم و ارزش‌هایی را که پدرم برای آنها جنگید را زنده نگه دارم.»


به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید عبدالرضا ترابی‌فرد در ششم اردیبهشت ۱۳۲۰ در شهرستان اندیمشک دیده به جهان گشود. دارای چهار فرزند بود. وی در دوران دفاع مقدس به عنوان راننده مینی‌بوس جهت حمل و نقل رزمندگان در جبهه‌های جنگ حاضر شد. در هجدهم آبان ماه سال ۱۳۶۱ بر اثر اصابت گلوله توپ جنگی به مینی‌بوس حامل رزمندگان به مقام شهادت نائل شد. پیکر پاکش در زادگاهش واقع است.

شهادت، اوج ایثار و ایمان است


از همان روز‌های اول دفاع مقدس، دزفول از شلیک توپ‌های دوربُرد عراقی‌ها در امان نبود. از منطقه‌ی کرخه و مناطق شوش، عراق تا ۲۵ کیلومتری دزفول جلو آمده بود و شهر را مرتب مورد حمله قرار می‌داد، به طوری که خیلی‌ها باور نمی‌کردند دزفول از فاصله‌ی دوری مورد هدف قرار گیرد و احتمال می‌دادند شاید از درون باغات مرکبات اطراف دزفول، توسط ضد انقلاب، شهر مورد هدف قرار می‌گیرد. در طول شبانه روز مردم هر لحظه منتظر انفجار گلوله‌های توپ بودند و با شلیک هر گلوله، صدای آژیر آمبولانس‌ها فضای شهر را پر می‌کرد. مردم در حال زندگی عادی، امّا مقاوم و صبور به کار و کوشش و تلاش روزانه مشغول بودند و هر روز صدای آژیر خطر به صدا درمی آمد.

صبح روز هجدهم آبان ماه ۱۳۶۰ ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه، ناگهان شش گلوله‌ی توپ به دزفول اصابت کرد. یک گلوله از آنها به یک مینی بوسی حامل مسافر که از ترمینال شوش دزفول راننده آن شهید ترابی فرد بود، در خیابان امام سجاد (ع) تقاطع خیابان آفرینش اصابت کرد و آن را منهدم و تمام سرنشینان آن را به جز یک نفر به شهادت رساند و عده‌ی زیادی از رهگذران نیز در این انفجار شهید و مجروح شدند.

شهادت، اوج ایثار و ایمان است

در همین راستا، سایت نوید شاهد خوزستان گفت و گویی با فرزند این شهید بزرگوار برای علاقمندان منتشر می‌کند.

نوید شاهد: لطفاً خودتان را معرفی کنید:

حمیدرضا ترابی فرد: اینجانب حمیدرضا ترابی فرد، فرزند شهید عبدالرضا ترابی‌فرد هستم. متولد سال ۱۳۵۷ و یکی از چهار برادر خانواده هستم. یک برادر بزرگ‌تر از من، یک برادر دوقلو و یک برادر کوچکتر دارم. وقتی پدرم به جبهه رفتند، من حدود چهار سال داشتم؛ و در حال حاضر رئیس خبرگزاری ایرنا خوزستان می‌باشم.

شهادت، اوج ایثار و ایمان است

نوید شاهد: نحوه‌ی شهادت پدر چگونه بود؟ 

حمیدرضا ترابی فرد: پدرم در ۱۸ آبان ۱۳۶۱ در یکی از مناطق دزفول، بر اثر اصابت گلوله توپ جنگی و برخورد آن با مینی‌بوس حامل سربازان و مسافران در مسیر شهر‌های مرزی و جنگی به شهادت رسید. 

در آن زمان من خردسال بودم که خبر شهادت را همان روز‌ها به خانواده‌ام اطلاع دادند. 

نوید شاهد: خاطره‌ای از پدرتان دارید؟

حمیدرضا ترابی فرد: خاطرات من از پدرم بسیار کم‌رنگ است، اما حضور گرم و آرام او در چند تصویر مبهم در ذهنم باقی مانده است.

به یاد دارم که در فرصت‌های کوتاهی که از مناطق جنگی بازمی‌گشت، تمام وقتش را برای ما می‌گذاشت وی بسیار مهربان، با ایمان، مسئولیت‌پذیر و بسیار خانواده دوست بود.

مادرم همیشه می‌گفت؛ پدرم با دیدن بچه‌هایش خستگی‌هایش را فراموش می‌کرد، یکی از شیرین‌ترین چیز‌هایی که در ذهنم مانده، احساس امنیتی است که کنار او داشتم هرچند خاطراتم پراکنده است. آخرین بار که پدرم را دیدم، چهره‌ای آرام و مطمئن داشت، از مادرم شنیدم که هنگام خداحافظی گفته بود زود برمی‌گردم، مراقب همدیگر باشید. 

نوید شاهد: آیا یادداشت یا جمله‌ای از او باقی ماند؟

حمیدرضا ترابی فرد: پدرم چند یادداشت و جمله از خود به جا گذاشته که محور همه آنها ایمان، راستی و دفاع از وطن بود. جمله‌ای که همیشه در ذهنم مانده این است که اگر من نبودم، شما باید راه انسانیت و راستی را ادامه دهید و در کنار مادرتان باشید.

نوید شاهد: از سال‌های کودکیتان بگویید؟

حمیدرضا ترابی فرد: سال‌های کودکی ما با دلتنگی و دوری از پدر گذشت، اما این مادرمان بود که با صبوری و عشق و ازخودگذشتگی کم‌نظیرش اجازه نداد سایه جنگ بر روح ما سنگینی کند، او نه‌تنها جای خالی پدر را پر کرد، بلکه با استقامت و محبت بی‌پایانش خانه را از امید و آرامش خالی نگذاشت.

نوید شاهد: از مادرتان بگویید که پس از پدر چکار کرد؟

حمیدرضا ترابی فرد: ارادت من به مادرم ریشه در همان سال‌ها دارد، سال‌هایی که او در اوج سختی قامتش را خم نکرد و با چهره‌ای آرام، چهار پسر را در میان نگران کننده‌ترین روز‌های جنگ به تنهایی بزرگ کرد.

اگر امروز ما سربلند ایستاده‌ایم، بی‌شک بخش بزرگی از آن را مدیون دستان مهربان و روح بزرگ مادری هستیم که تمام جوانی‌اش را برای آرامش ما داد.

پدرم قبل از آخرین اعزامش همیشه به برادر بزرگ‌ترمان سفارش می‌کرد پشت و پناه مادر باشید، او می‌دانست که سختی‌های جنگ بر دوش مادر سنگینی خواهد کرد و ما نیاز داریم کنار او بایستیم.

همان جمله کوتاه اما پرمعنا، سال‌هاست که در ذهن ما زنده مانده و برادر بزرگم همیشه خود را موظف دانسته که ستون و تکیه‌گاه خانه باشد، همچنان‌که پدرمان انتظار داشت. 

این وصیت ساده و ارزشمند، مسیر زندگی ما را شکل داد و باعث شد در سخت‌ترین روز‌ها در کنار مادرمان باشیم.

زحمات مادرم در سال‌هایی که پدرم در مسیر شهر‌های جنگی خدمت می‌کرد و پس از شهادتش چیزی کمتر از یک قهرمانی بی‌صدا نیست. او با وجود شرایط جنگ، نبود پدر، کمبود امکانات و نگرانی‌های روزانه، چهار پسر خردسال را با عشق، ایمان و قدرتی مثال‌زدنی بزرگ کرد. 

مادر ما نه فقط یک مادر، که یک تکیه‌گاه بود، زنی با قلبی سرشار از محبت و روحی مقاوم که اجازه نداد سختی‌ها آینده ما را تباه کند.

امروز هرچه هستیم، نتیجه فداکاری‌ها و ایستادگی‌های مادری است که همیشه سعی کرد جای خالی پدر را با محبت و صبوری‌اش پر کند و ما را به مسیر درست زندگی هدایت کند.

رفتار پدرم سرشار از محبت و احترام بود و درس‌هایی که از زندگی او آموختم شامل صداقت، شجاعت، محبت به خانواده و پایمردی در دفاع از ارزش‌هاست. 

نوید شاهد: فرزند شهید بودن چه مسئولیتی دارد؟

حمیدرضا ترابی فرد: فرزند شهید بودن برای من یعنی تلاش برای اینکه در هر موقعیتی درست و بااخلاق زندگی کنم و ارزش‌هایی را که او برای آنها جنگید، زنده نگه دارم.

نوید شاهد: پیام زندگی و شهادت پدرتان برای نسل جوان چیست؟

حمیدرضا ترابی فرد: پیام زندگی و شهادت پدرم برای نسل امروز این است که امنیت و آزادی امروز آسان به دست نیامده و باید برای حفظ ایران، اخلاق و انسانیت تلاش کرد. اگر امروز پدرم در کنارمان بود، فکر می‌کنم می‌گفت: «آگاه باشید، درست زندگی کنید و ایران را با صداقت بسازید.» 


نوید شاهد: تعریف شما از شهید و شهادت چیست؟

حمیدرضا ترابی فرد: برای من شهید یعنی انسانی که جان خود را در راه حقیقت، مردم و وطن هدیه می‌کند و شهادت یعنی اوج ایثار و ایمان است. ارزش‌های شهدا با شعار زنده نمی‌ماند با رفتار درست، کمک به مردم و مسئولیت پذیری زنده می‌شود.

نوید شاهد: بزرگترین آرزوی شما چیست؟

حمیدرضا ترابی فرد: بزرگ‌ترین آرزوی من این است که همان‌گونه باشم که پدرم می‌خواست انسانی مفید، درستکار و سربلند و فکر می‌کنم پدرم از این آرزو بیش از همه خوشحال می‌شد.

نوید شاهد: اگر فقط چند دقیقه با پدر صحبت کنید چه می‌گویید؟

حمیدرضا ترابی فرد: اگر امروز فقط چند دقیقه فرصت صحبت با پدرم را داشتم، به او می‌گفتم: پدر جان، همیشه دلتنگت بودیم… امیدوارم از مسیر زندگی‌ام راضی باشی. 

همیشه یک سؤال در دلم مانده که از او بپرسم که در سخت‌ترین لحظات جنگ به چه چیزی فکر می‌کردی؟!

نوید شاهد: سخن پایانی 

حمیدرضا ترابی فرد: امیدوارم که امروز از من و مسیری که انتخاب کرده‌ام راضی باشد و همیشه تلاش کرده‌ام و خواهم کرد طوری زندگی کنم که فردای قیامت سرش را بالا بگیرد و به من افتخار کند.


انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه