آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۶۲۳۷
۱۱:۴۹

۱۴۰۴/۰۹/۰۹

پرواز دو عاشق؛ هم نوایی شهید «ابوالحسن ایرانی» با پسر عموی شهیدش

شهید «ابوالحسن ایرانی» از رزمندگان والامقام سنقر، که در اسفندماه ۱۳۶۶ در حلبچه به فیض شهادت نائل شد، در دلنوشته‌ای خواندنی برای پسرعموی شهیدش «حسین ایرانی» تصویری عمیق و معنوی از روح عاشقانه، تقوای نوجوانانه و شوق وصال او به معبود ترسیم کرده است؛ روایتی که امروز نیز مشام جان را معطر می‌کند.


پرواز دو عاشق؛ هم نوایی شهید «ابوالحسن ایرانی» با پسر عموی شهیدش


به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «ابوالحسن ایرانی» ۲۲ آذر ۱۳۴۰ در روستای عالی بلاغ از توابع شهرستان سنقر دیده به جهان گشود. پدرش احمدعلی، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ با سمت معاون گردان تبوک در حلبچه عراق بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار شهید والامقام در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
دلنوشته شهید برای پسر عموی شهیدش «حسین ایرانی»
و حسین جدای از این تفسیر نبود بلکه بالاتر از این، حسین به حق یک عاشق بود و یک عارف بود. او با اینکه سنی نداشت، اما قلبی مالامال از عشق در سینه‌ی او نهفته بود. حسین در ماه حسین (ع) به دنیا آمده بود و در همین ماه و در همان راه به سوی همان حسینی رفت که هزاران عشاق دیگر به سویش پر گشودند. آیا مگر می‌شود که با سن کم و چهره‌ی بچگانه هم عاشق شد؟! مگر نوجوان هم معنای عاشق بودن را می‌فهمد؟! آری حسین در سن پانزده سالگی عاشق شد و بر راه معبود، جان را فدا کرد. آیا به جز یک برهه از زمان، آن هم در کربلا، تاریخ در کجا شاهد ایثار کودکان و نوجوانان و پیران در کنار هم بوده است. اما تاریخ ما شاهد زیاد دارد؛ همرزمان حسین... عاشق بودنِ حسین را گواهند. آنان می‌گویند دقایق اندک قبل از شهادت، حسین آنها را آگاه ساخته که امروز روز زیارت من است؛ امروز من به دیار ابدیت خواهم شتافت؛ امروز با عشقم ملاقات خواهم کرد، بعد از این، جهت طهارت و آمادگی جسم برای وضو، از سنگر خود، از محراب خود، از دانشگاه خود و از خانه خود خارج می‌گردد و بعد از گذشت پنج دقیقه حسین به وصال خود می‌رسد. با کسی که در انتظارش بود، انتظار پایان می‌یابد و پرده حائل کنار می‌رود و ملاقات ابدی صورت می‌گیرد؛ ملاقاتی که پانزده سال دوری و انتظار را در برداشت.
 آری، حسین با ترکش خصم دون به شهادت می‌رسد.
 آری، حسین با هدیه‌ی امپریالیسم به بعث صهیونیزم به شهادت می‌رسد، اما خود شاهد جسم او بودم. بعد از گذشت سه روز حسین تقدیم مزار شریف شهدا شد. وقتی جسم او را مشاهده کردم انگار در خوابی خوش فرو رفته بود؛ صورتش همان حالت اولیه را داشت؛ لبانش تازه بود؛ پلک هایش را روی هم گذاشته در خوابی عمیق فرو رفته بود. وقتی او را از لباسش بیرون آوردند تمام وجودش غرق در خون بود؛ لباسش خشکیده شده بود.
 اما از خصوصیاتش بگویم: وقتی لباس هایش را بیرون آوردند یک سکه پنجاه ریالی بیشتر در جیب نداشت، بی اعتنا به مادیات دنیا و جدای از ظاهر فریبی ها، جدای از زرق و برق ظاهری و فریبنده. وقتی از جبهه برمی گشت همگان را مورد بازدید و ملاقات قرار می‌داد؛ حتی کودکان را. برخوردی متین و آرام داشت. همیشه لبخندی بر گوشه لب داشت. ساکت بود و آرام. نماز را اول وقت می‌خواند. حسین به جز عشق به شهادت عشق دیگری نیز داشت ولی عشق دومی وسیله‌ای برای رسیدن به عشق اولی؛ یعنی شهادت.
 حسین عاشق دعا بود. در بیشتر دعای کمیل‌ها و دعای توسل‌ها شرکت می‌کرد و از خدا طلب عفو می‌کرد؛ و خلاصه، حسین آن شد که توانست به سوی معبودش هجرت کند.
 ما از خدای بزرگ می‌خواهیم که خون شهیدانمان را باعث شفاعت ما در روز قیامت قرار دهد.
 از خدای بزرگ می‌خواهیم که توفیق ادامه راهشان را به همه‌ی ما عنایت فرماید. از خدای بزرگ می‌خواهیم که رهبر بلندپایه‌ی انقلاب را در پناه خود تا انقلاب مهدی موعود (عج) حفظ بفرماید.
خدایا رزمندگان قدرتمند اسلام را به پیروزی نهایی نزدیک بگردان.
گفتنی است: شهید «حسین ایرانی» پسر عموی شهید «ابوالحسن ایرانی» بود و در مهرماه سال ۱۳۶۳ در جبهه‌ی قصر شیرین به شهادت رسید.
انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه