لالههای سرخ بر مزار بیداری/ از قطره تا طوفان آگاهی
شهید «احمد سبطی» دوازدهم اسفند ماه ۱۳۰۹، در شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش علی (فوت ۱۳۵۴) و مادرش خورشید (فوت ۱۳۵۴) نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. بازنشسته بانک بود. سال ۱۳۳۷ ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و دو دختر شد. پنجم آذر ماه ۱۳۵۷، در زادگاهش توسط نیروهای شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده عبدالله همان شهرستان قرار دارد.

به گزارش نوید شاهد گلستان، شهید حاج احمد سبطی شهیدی بود که همه چیزش را فدای عقیده و ایمانش نمود. حیاتش تلاش بود و تلاشش در راه خدا و خدمت به امت مسلمان. او روز پنجم آذر زخمی شد و پس از چند روز به حالت اغما، براثر شدت جراحات روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست.
رقیه بیگم قدس علوی همسر شهید «احمد سبطی» نقل میکند: شهید، چون معتقد به مبارزه با دولت وقت بود و حکومت شاه را غاصب میدانست، به این فکر افتاد، که کار کردن برای دولتی که قبول ندارد جایز نیست. به همین سبب از بانک کشاورزی تقاضای بازنشستگی کرد و بالاخره با زحمت زیاد خود را بازنشسته نمود و دوران جدیدی در زندگیش به وجود آمد و با فراغ بال به مبارزه با شاه و خانواده پهلوی پرداخت. در ضمن روستای آلو کلاته گرگان به کار کشاورزی مشغول گردید و در کنار کارگران به کار خود ادامه میداد و ابراز علاقه و محبت زیادی به کارگران میکرد و از نظر غذایی و رفاهی به موقعیت آنها اهمیت میداد و میگفت: خداوند برای کارگر سفارش زیاد به پیامبر (ص) کرده است. ما اگر مسلمان هستیم باید دستورات پیغمبر (ص) را اجرا کنیم. او خیلی با بچهها صحبت میکرد و به مسکینان و فقرا واقعا کمک میکرد.
از سال ۱۳۴۶ بنده در جلسات مذهبی به عنوان یک مبلغ کوچک برای اسلام فعالیت میکردم و تقریبا مردم گرگان روی ما شناخت داشتند. جلسات متعددی بر پا کرده بودیم چه در شهر و چه در روستاهای اطراف، چون معتقد بودیم که اسلام باید در هیچ تلاش و کوششی دریغ ننموده و به من پیشنهاد کرد اگر شما میتوانید در یک روز به چند روستا بروید من با جان و دل شما را میرساندم تا بیشتر مردممان را آگاه کنیم و او از هیچ چیز خود برای ترویج و تبلیغ اسلام دریغ نمیکرد، او تمام مال و هستی خود را در اختیار انقلاب و اسلام گذاشته بود. او مقلد بی، چون و چرای حضرت امام خمینی (ره) بود و رسالهی حضرت امام را در خانه داشت و همهی اهالی خانه و فامیل را مقلد امام کردیم. منظور او از این کار این بود که بتواند تفکر و بینش حضرت امام را در بین تودهها رواج دهد. او همچنین زمینی در اطراف شهر گرگان خرید و در آن ساختمانی بنا کردند. تا بتوانند اطلاعیههای حضرت را مخفیانه در آنجا تکثیر کنند و رژیم سفاک متوجه نشود که این اطلاعیهها از کجا میآید. او به فرزندان انقلاب درس تجربه، فداکاری و ایثار را میآموخت و حتی در منزل ما جلسات مذهبی و سیاسی برگزار میشد که اکثریت جمعیت را تیپ جوان تشکیل میدادند، عدهای از فامیلها و آشنایان ما را سرزنش میکردند و میگفتند مشت با درفش که برابر نیستند، شما با دست خالی چگونه میتوانید با شاهی که آمریکا پشت سرش است، مبارزه کنید؟ و شهید حاج احمد سبطی در جواب آنها میگفت: تا یک نسل و عدهای قربانی نشود نسلهای بعد در آسایش نخواهند بود، باید ما فداکارای و گذشت و ایثار نماییم تا فرزندانمان در آینده زندگی معنوی خوبی داشته باشند.
هر چه روزها میگذشت اوج بیداری و آگاهی ملت مسلمان ایران بیشتر میگردید و برای این که آگاهی در تودهها نفوذ نماید فرزندان انقلاب و شهید در راه اندازی تظاهرات و جنگ و گریز در شهر همت میگماشتند و در خانهی خودمان شهید حتی مواد انفجاری و کوکتل مولوتف درست میکرد و سینماهای شهر را به آتش کشیدند. تظاهراتها در اوایل بسیار کم و کوچک بود. بچههای انقلاب میگفتند قشر کامل سن کمتر در تظاهرات و جنگ و گریز شرکت میکند، ولی شهید از پیشتازان و به عنوان پدر فرزندان همیشه در صف اول تظاهراتها بود و به عنوان سپر برای فرزندان انقلاب عمل میکرد. در این میان انقلاب مانند آتش اوج میگرفت و به تمام نقاط ایران سرایت میکرد، چون حق، حقیقت و خداوند پشتیبان آنها بود. رشد انقلاب در تظاهراتهای مختلف و با به جای گذاشتن شهدای مختلف در شهر ها، باعث بیداری مردم میگردید. در شهر عزیزمان گرگان هم این آگاهی و تعداد تظاهرات رفته رفته بیشتر شد. چند روز قبل از ۵ آذر بود که شنیدیم در شهر مشهد در حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) مردم بی گناه را به خاک و خون کشیدند. مردم گرگان از این واقعه بسیار منقلب و ناراحت گردیدند، چرا که رژیم سفاک و ددمنش وقاحت خود را به اوج رسانده بود، به همین منظور در روز ۵ آذر ماه که از قبل توسط روحانیت و شهید حاج احمد سبطی برنامه ریزی گردیده بود، در این روز تاریخی تظاهرات بسیار مهمی در شهر ما برگزار شد و، چون شهید از چندین سال قبل علیه رژیم مبارزه میکرد، او را از قبل شناسایی کرده بودند و منتظر روزی بودند که بتوانند این اهرم مهم و اساسی را از گرگان بگیرند. به همین منظور رژیم نیروهای نظامی خود را در شهر مستقر کرد و آن روز در تمام جاها، نیروهای امنیتی و ساواک دژخیم شاه پراکنده گردیدند. اطرافیان به ما گفتند امروز نروید که دستور تیراندازی دارند، ولی شهید طبق معمول که همیشه در تظاهراتها با دهان روزه و غسل شهادت شرکت میکرد، این بار هم با غسل شهادت به تظاهرات رفت که در میدان امام زاده عبدالله در زمانی که تیراندازی شروع شد و از ناحیه سر تیر خورد و در همان امام زاده به ما خبر دادند که آقای سبطی زخمی شده است که بعد از چند روز دیگر به شهادت رسید. شهید همیشه میگفت: باید عدهای در شهر به شهادت برسند تا این خون شهیدان باعث آگاهی مردم شود و تا از قطرههای خون شهیدان هزاران لالههای انقلاب رشد کنند و برویند. با اولین تیراندازی در شهر خداوند این خانواده را مورد آزمایش الهی قرار داد. آن روز تا شب شهر را نیروهای نظامی رژیم به آتش و خون کشیدند و آن روز حتی در بیمارستان هم یک نفر را به شهادت رساندند. شب بود که من به بیمارستان رفتم و شهید را در حال بیهوشی دیدم. همانطور که به او قول داده بودم، گفتم که آرزوی یک آخ یا آه را به دل دشمن میگذارم و خواهم گذاشت. او در روز ۹ آذر ماه به افتخار شهادت نایل گردید و به این فوز عظیم رسید. از طرف رژیم به ما خبر دادند که باید تشییع جنازه بی سر و صدا برگزار شود و از آنجایی که مردم گرگان و فرزندان انقلاب پدر مهربانی را از دست داده بودند، به این حرف رژیم اعتنایی نکردند و تشییع جنازه شهید با شکوه خاصی در امام زاده عبدالله انجام گرفت و جمعیت زیادی در آنجا گرد هم آمدند.
منبع: حماسه ۵ آذر سال ۵۷ گرگان