نامه علی را بعد از شهادتش برای مادرش ارسال کردم
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید غریب اسارت «علی عزت ور» شهید «علی عزت ور» در سال ۱۳۳۳، در «قلعه چندار» چشم به جهان گشود. نام پدرش «حاج علی» میباشد. شهید تحصیلات خود را تا دوم نظری ادامه داد وبه عنوان رزمنده در تاریخ سوم اردیبهشت ۱۳۶۵، عازم جبهههای حق علیه باطل شد و مردانه با دشمن بعثی جنگید تا اینکه بعد از رشادتها در منطقه عملیاتی «فکه» به اسارت در آمد و در زندان موصل در تاریخ بیست و سوم مهرماه ۱۳۶۵، بر اثر شکنجه به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

جعفر زاکری از جانبازان و آزادگان مازندران که هم آسایشگاهی شهید غریب «علی عزت ور» بوده در بیان نحوه شهادت این شهید عزیز اینگونه روایت میکند:
در اردوگاه موصل با شهید علی عزت ور در یک آسایشگاه بودیم. او خیلی اهل نماز خواندن بود. ساعتها به نماز میایستاد. در زمانی که او را به اسارت میگرفتند زخمی بود و در بیمارستان بخوبی به او رسیدگی نکرده بودند، به همین خاطر درد زیادی را تحمل میکرد.
بیست و دوم مهرماه ۱۳۶۵ زمانی که شب شد و در آسایشگاه بودیم. متوجه حالات او شدم. وضو گرفت و نماز خواند. بعد روی یک کاغذ مطالبی را نوشت و به سمت من آمد. رو به من کرد و گفت: این نامه را برای مادرم نوشتهام. من به زودی به شهادت میرسم ولی شما چند سال دیگر به ایران برمیگردید. این نامه را حتماً به دست مادرم برسان.
از شنیدن صحبتهایش خیلی تعجب کردم و گفتم: این چه حرفی است؟! ان شاءالله با همدیگر آزاد میشویم و خودت نزد مادرت برمیگردی. حرفم را قطع کرد و گفت: لطفاً کاری که گفتم را برایم انجام بده.
نیمه شب از خواب بیدار شدم و اطراف را نگاه کردم. دیدم علی همچنان مشغول نماز خواندن و راز و نیاز با خداوند است. نخاستم مزاحم خلوتش شوم. ولی تا صبح که بیدار بودم، او همچنان عبادت میکرد.
روز بعد یعنی بیست و سوم مهرماه ۱۳۶۵ علی در میان بهت و حیرت هم آسایشگاهی هایش بر اثر شدت جراحات و عفونت بدن مظلومانه به شهادت رسید. سربازهای عراقی که متوجه ماجرا شدند وارد آسایشگاه شدند و پیکر او را با کمک چند نفر از اسرا به بیرون اردوگاه بردند و به خاک سپردند.
نامهای که علی برای مادرش نوشته بود در دست من به امانت ماند. ترس داشتم که از طریق صلیب سرخ آن را ارسال کنم، به همین خاطر آن را پیش خودم نگه داشتم. وقتی از اسارت آزاد شدم و به مازندران برگشتم، نامه را برای خانواده شهید «علی عزت ور» ارسال کردم و در آن ذکر کردم که من جعفر زاکری هستم، در اسارت با فرزند شما، علی، همراه بودهام. اگر میخواهید از احوال فرزند خود مطلع شوید با من تماس بگیرید.