آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۴۸۶۰
۱۱:۱۷

۱۴۰۴/۰۸/۲۴

آخرین پیام‌های آتشین شهید کریم خسروی

شهید "کریم خسروی"، نوجوان ۱۷ ساله‌ای از خمین، از نخستین روزهای جنگ تحمیلی شجاعانه در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، رمضان، محرم و والفجرها حضور یافت و سرانجام در ۱۴ آبان ۱۳۶۲ در ارتفاعات کانی‌مانگا به شهادت رسید. وصیت‌نامه او آکنده از عشق به امام، دلبستگی به شهادت و روحیه‌ای سرشار از ایمان و اخلاص است؛ کلماتی که هنوز پس از سال‌ها، حرارت آتشین جبهه‌های غرب را با خود دارند.


به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید کریم خسروی، فرزند حسن، در سوم خرداد ۱۳۴۵ در شهر خمین چشم به جهان گشود. او در خانواده‌ای مؤمن، پاک‌سرشت و دلبسته به ارزش‌های اسلامی پرورش یافت و دوران کودکی و تحصیل ابتدایی خود را در زادگاهش سپری کرد. هنوز در کلاس دوم راهنمایی بود که شعله‌های جنگ تحمیلی برافروخته شد و کریم با درک زمانه، ناآرامی‌های جبهه حق و باطل را به‌روشنی دریافت. حضور فعال او در انجمن اسلامی مدرسه و مشارکت در نمایش‌های فرهنگی ـ مذهبی، نشان از روحیه انقلابی و عشق او به اسلام داشت. برای آمادگی بیشتر در دفاع از دین و میهن، به ورزش کوهنوردی روی آورد تا جسم خود را برای نبرد با دشمن آماده کند.

پرواز از خمین تا کانی‌مانگا؛ آخرین پیام‌های آتشین شهید کریم خسروی  

کریم خسروی، جنگ را وظیفه شرعی خود دانست و در حالی که هنوز نوجوانی بیش نبود، به یاری «علی زمان» خویش، امام خمینی(ره)، شتافت. او ابتدا در جبهه‌های غرب کشور و در کنار فرماندهان شهید، حسین شمس و علی‌محمد محمودی، در نبرد با ضدانقلاب شرکت کرد. پس از آن، در عملیات‌های بزرگ طریق‌القدس، فتح‌المبین، مسلم بن عقیل، رمضان، محرم و والفجر مقدماتی حضور یافت و رشادت‌هایی مثال‌زدنی از خود نشان داد. جوانی کم‌سال بود، اما در هدایت رزمندگان و آماده‌سازی نیروها برای مقابله با دشمن لحظه‌ای دریغ نداشت و سختی‌های فراوان را به جان می‌خرید.

سرانجام در ادامه مجاهدت‌هایش، همراه با گردان روح‌الله عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و در عملیات والفجر ۴، عصر روز چهاردهم آبان ۱۳۶۲، در ارتفاعات کانی‌مانگا – پنجوین عراق، پس از مجروحیت از ناحیه پا، بر اثر اصابت گلوله آرپی‌جی دشمن به آرزوی دیرینه‌اش، یعنی شهادت، نائل آمد. پیکر پاکش را در زادگاهش خمین به خاک سپردند تا یاد و نامش برای همیشه در این سرزمین زنده بماند.

وصیت‌نامه 

باسم و یاد خدا، خدای شهیدان و شاهدان.
حمد و سپاس خداوندی را که نام و یادش ضیا و زیور همه صحبت‌هاست؛ خداوندی که بزرگ‌ترین نعمتش چون شهادت را نصیب بندگانش کرد تا او را به نزد خود ببرد.
و با تعظیم و سلام به محضر امام عصر، مهدی موعود امام زمان(عج)، و نایب عزیزش روح‌الله ـ که جان ناقابل من فدای زبان گویای او باد ـ که با ذکر نامش عشقم به شهادت افزونی می‌یابد.
و به یاد شهدای گردان روح‌الله که نام امام عزیز را با خون پاکشان در سرزمین خونین غرب ایران زنده کردند.
و سلام بر تمامی شهدای صدر اسلام؛ از سرزمین کربلای حسینی تا سرزمین کربلای خمینی.

من گلوله را دوست می‌دارم زیرا قلب مرا می‌شکافد، و من ترکِش مظلوم‌کش توپ و خمپاره را دوست دارم، زیرا بدن مرا قطعه‌قطعه می‌سازد و مرا به نزد معبودم می‌برد و به آرزویم می‌رساند.
و من امام عزیز، خمینی روح‌الله را دوست می‌دارم زیرا به خاطر راهش و اسلام عزیزش به شهادت می‌رسم؛ زیرا بی‌عشق خمینی نتوان عاشق مهدی(عج) شد.
و من معبودم را بیشتر از همه هستی‌ها، حتی بیشتر از جانم دوست می‌دارم؛ زیرا جانم و هستی‌ام و شهادتم در قبضه قدرت اوست.

بگذارید تا گلوله‌های سرخ و آتشین صدامیان سینه مرا بشکافند و جان مرا بگیرند؛ اما نام امام و یاد امام در سراسر جهان هستی زنده بماند و پرچمی به نام روح‌الله در کره زمین به اهتزاز درآید.
آرزو دارم که قبل از به شهادت رسیدن خودم، پرچمی از نام امام در سر قله غرب بر جای گذارم.
خیلی شهادت را دوست دارم چون فیضی را از آن بالاتر نمی‌دانم. خوش به حال آنها که به فیض شهادت رسیدند.

خدایا! تو خود می‌دانی که من هدفم شهادت نیست و فقط به راه تو و با اخلاص و نیت پاک سوی تو آمدم؛ ولیکن دوست ندارم که در بستر بمیرم، بلکه دوست دارم که در سرزمینی گمنام همچون شهیدی گمنام بمیرم و فقط تو بدانی که من در کجا هستم.

پدر و مادرم!
اگر از شما و از زندگی دنیوی بریدم و شما را ترک گفتم و به سوی خدا شتافتم، بدین خاطر بود که شما را نیز به خاطر خدا دوست دارم، و من امانتی بودم به دست شما و حال موقعش رسیده که شما باید امانت خدا را تحویل او بدهید.

خانواده محترم!
هرگز فرزندان خود را در بند اسارت و قدرت پدری یا مادری خود در نیاورید.
خانواده عزیزم! محبت‌های شما را فراموش نمی‌کنم، هرچند که قدر شما را نداشتم و به شما بدی کردم، اما شما نیز محبت‌های خدا را فراموش نکنید، که خداوند مهربان‌ترین مهربانان است.
و مرا، این حقیر را، حلال کنید و این را بدانید که شما مرا وقف جنگ کردید؛ همان خواسته‌ای را که شما داشتم و شما را به خاطر این کار سپاس می‌گویم.
مبادا برادرانم سلاح مرا زمین بگذارند اگر اسلام به خون نیاز داشت...

دوستان و برادرانم و آشنایانم!
اگر در طول عمرم از من اذیت و آزاری دیدید، ببخشید.
و دوستانم! اگر پیرو خط امام عزیز هستید راه مرا ادامه دهید و سلاح برای پاسداری از حریم اسلام به دست بگیرید.
مبادا در بستر ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان شهید شد.
و نکند بی‌هدف بمیرید، زیرا علی‌اکبر حسین(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه