من نیز راهی را انتخاب کردم که دیگر برادرانم برگزیدهاند
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید عباسعلی ناطقی در خانوادهای متدین، مذهبی و دلبسته به اسلام و قرآن، در شهرستان اراک و در آخرین روز شهریورماه سال ۱۳۴۳ چشم به جهان گشود. دوران کودکی خود را در دامان پدری نیکسرشت و مادری مهربان سپری کرد. تحصیلاتش را تا سال دوم راهنمایی با پشتکار و جدیت در اراک به پایان رساند.
او به قرآن، نهجالبلاغه، کتابهای مذهبی و احکام دینی علاقه فراوان داشت و همواره در نشر فرهنگ پویای اسلامی پیشقدم میشد. حضور فعال او در کلاسهای مذهبی و محافل دینی، گواه این عشق و ایمان بود.
شهید ناطقی جوانی باوقار، خوشبرخورد، متواضع، باتقوا و زبانزد خاص و عام بود. در پیروزی انقلاب اسلامی نقش چشمگیری ایفا کرد و پس از آن نیز در سال ۱۳۶۲ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به پوشیدن لباس مقدس پاسداری افتخار میکرد.
ایمان راسخ او به حضرت امام خمینی(ره)، ولایت فقیه و روحانیت متعهد، در همه رفتارها و تصمیمهایش مشهود بود. در مراسم دعای کمیل، توسل، نماز جماعت، نماز جمعه و بزرگداشت شهدا حضور مستمر داشت و در برابر تفکرات انحرافی و جریانهای استکباری با صلابت ایستادگی میکرد.
وی در سال ۱۳۶۳ با بانویی مؤمنه ازدواج کرد که حاصل این زندگی یک فرزند پسر است. همزمان با فرمان حضرت امام مبنی بر حضور جوانان در جبههها، بارها راهی مناطق عملیاتی شد. او در واحد تدارکات لشکر مهندسی رزمی ۴۲ قدر و بهعنوان مسئول ترابری سبک، خدمات ارزندهای انجام داد و پس از فداکاریهای بسیار، سرانجام در دوازدهم آبان ماه سال ۱۳۶۶ در جزیره جنوبی مجنون، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت دست یافت. پیکر مطهرش در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند متعال به ما نعمت بیان، تفکر و ایمان عطا فرمود و ما را به این دین زیبای الهی و راهی پایدار هدایت کرد و شیوه درست زیستن و پاک ماندن را به ما آموخت.
قال النبی(ص): قال الله تعالى: «أین عیاری الذین قاتلوا فی سبیلی و قتلوا و أجاهدوا فی سبیلی؟ ادخلوا الجنة بغیر عذاب و لاحساب.»
خداوند در روز قیامت میفرماید: کجایند بندگانم که در راه من جنگیدند و کشته شدند و جهاد کردند؟ آنان وارد بهشت شوند؛ بدون عذاب و بدون حساب.
من نیز راهی را انتخاب کردم که دیگر برادرانم برگزیدهاند؛ راهی که بازگشتی در آن نیست، اگر سعادت یارم شود.
پدر و مادرم! از رفتن من ناراحت نشوید. شما برای من بسیار زحمت کشیدید؛ مرا حلال کنید که از شما طلب عفو دارم.
مادرم! اگر خواستی گریه کنی، چنان گریه کن که دشمن شاد نشود. شما خواهرانم نیز زینبوار رفتار کنید و صبری همچون حضرت زینب(س) داشته باشید.
برادرانم! امیدوارم شما نیز مرا حلال کنید.
برادرم رضا! با تلاش و کوشش، فردی مفید برای این انقلاب باش و با تحصیل خود در راه اسلام قدم بردار.
از تمام بستگان طلب بخشش دارم.
همسرم! اگرچه در زندگی آنگونه که باید نتوانستم همسر خوبی برایت باشم و خواستههایت را برآورده کنم، از تو میخواهم مرا حلال کنی تا روحم آرام گیرد.
از تو میخواهم پسرم میثم را بهخوبی تربیت کنی؛ بگذار درس بخواند و او را در راه اسلام پرورش بدهی. به او بگو برای چه پدرش به جبهه رفت و بگو که برای اسلام شهید شد تا او نیز ادامهدهنده این راه باشد.
در پایان به پدر و مادرم میگویم: اگر توانستید، با کمک هم خانهام را بسازید و در اختیار همسرم بگذارید تا میثم بزرگ شود؛ سپس خانه به نام میثم و نصف آن به نام همسرم باشد.
پول نقدی موجود نیز متعلق به همسرم است و هر چه دارایی دارم یا به نام او باشد یا پدرم یا میثم.
تمام جهیزیهای که همسرم آورده، متعلق به خودش است.
همسرم! از تو میخواهم زینبوار زندگی کنی و در راه اسلام فعال باشی. حجابت را بیش از پیش رعایت کن و نگذار خون من پایمال شود. همیشه برای پیروزی اسلام دعا کن.
این وصیتنامه را در تاریخ 30 شهریور 1366 ساعت ۱۰ شب، در موقعیت شهید صفری نوشتم.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی