بوی سدر و کافور در فرودگاه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمود ستوده» ۱۹ شهریور سال ۱۳۳۵ در روستای خیرآباد شهرستان فسا دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در روستاهای خیرآباد کوشک قاضی و دوره متوسطه را در هنرستان شهید رجایی فسا گذراند. خرداد سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ دیپلم شد و در شهریور همان سال به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد. او متاهل بود و ۳ فرزند داشت.
شهید ستوده در جبهه معاون فرماندهی تیپ المهدی بود و در عملیات والفجر، والفجر ۲ ، خیبر و بدر شرکت کرد و سرانجام ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ با سمت جانشینی ۳۳ المهدی به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای خیرآباد فسا به خاک سپرده شد.
متن خاطره خودنوشت «۳» :
حدوداً اين عمل پنج روز به طول انجاميد ما که ديگر خسته شده بوديم و اگر نبود اين که بعد از کلاسها به جبهه برويم هرگز اين وضعيت را تحمل نمیکرديم و به هر صورت شوق و اشتياق جنگ و دفاع همه ما را مشتاق کرده بوده تا اينکه در تاريخ سوم آبان ماه 1359 به ما اطلاع دادند که همين امروزبه منطقه جنگی اعزام خواهيد شد.
شور و شادی در وجود همه بچهها موج میزد بعد از مدتی ما را به فرودگاه بردند و به وسيله يک فروند هواپيمای سی 130 به اهواز منتقل نمودند حدوداً يک ساعتی در راه بوديم و ساعت يک بعد از ظهر در فرودگاه اهواز پياده شديم در همان بدو ورودمان به صورت دست و پا شکسته میتوانستيم صدای اصابت گلولههای توپ دشمن را در اطراف اهواز بشنويم.
آنچه که برايم خيلی زجرآور بود در فرودگاه عدهای از خانوادههایی که توسط رژيم بعث عراق خانه هايشان ويران شده بود جمع شده بودند تا به وسيله هواپيما به شهرهای ديگر بروند يک ساعت بيشتر در فرودگاه توقف نداشتيم.
در خلال همين توقف هلیکوپتر در فرودگاه و نزديک ما به زمين نشست در ابتدا فکر کرديم که میخواهد ما را به ببرد ولی من متوجه شدم که کافور و سدر از داخل آن میآيد و به يکی از بچهها رو کردم و گفتم فکر کنم دراين هلیکوپتر جنازه باشد. گفت: تو از کجا ميدانی. گفتم: بوی سدر و کافور میآيد.
در همين حال يکی از خدمههای هلیکوپتر پایين آمد حس کنجکاوی که داشتم بیدليل به طرف هلیکوپتر رفتيم در همين حال خدمه هلی کوپتر رو به ما کرد وگفت چند نفر بيايند و کمک بدهند تا جنازهها را تخليه کنيم.
انتهای متن/