آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۴۵۳۲
۱۱:۱۱

۱۴۰۴/۰۸/۲۰

شهیدی که یک تنه به مقابله دشمن رفت

شهید «غلامرضا پیرزاده» که برای شناسایی دشمن با یک ژسه و دو نارنجک با اینکه بسیار خسته بود و در حالی که درگیری شدید بود، کنار رودخانه صدای تیر از هر طرف آن به گوش می‌رسید به جلو رفت و هرگز بازنگشت، روز بعد جسم بی جانش را پیدا کردند و متوجه شدند که نه تنها برای شناسایی بلکه برای مقابله یک تنه هم رفته بود.


به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «غلامرضا پیرزاده» نهم فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در اهواز متولد شد. پدرش لطف علی نام داشت.

شهیدی که یک تنه به مقابله دشمن رفت

تکثیر و پخش نوار و اعلامیه

وی پیش از پیروزی انقلاب مانند دیگر جوانان متعهد به تکثیر و پخش نوار و اعلامیه پرداخت که یک شب نیز به وسیله ساواک دستگیر و سپس آزاد شد.

قبولی در دانشگاه 

 پس از پیروزی حق بر باطل و برقراری جمهوری اسلامی وی با هوش سرشار و نبوغی که داشت در کنکور شرکت کرد و با نمره بالایی که آورده بود رشته جامعه شناسی دانشگاه اهواز را انتخاب کرد، اما از محیط دانشگاه به خاطر درس‌های استعماریش هرگز راضی نبود و همیشه می‌گفت حیف از مغز ما که با این درس‌ها بیخودی خسته می‌شود. 

عضویت در انجمن اسلامی دانشگاه

در همان حال عضو انجمن اسلامی دانشگاه بود و برخلاف جوی که در آن موقع وجود داشت، موضع گیری‌هایش به‌خاطر علاقه عجیبی که به امام داشت برگرفته از سخنان او بود.

احترام به پدر و مادر 

وی کم حرف و پرکار بود و برای پدر و مادرش احترام بسیار قائل می‌شد طوری که مادرش می‌گوید یاد ندارم رضا وارد خانه شده باشد بی آن که دستم را ببوسد. 

متواضع در ارتباط با خدا

 وی در ارتباط با خدا بسیار خضوع و خشوع داشت به نماز شب علاقه‌مند بود و قرآن و نهج البلاغه را زیاد می‌خواند.

به کار گیری هنرش در خدمت به انقلاب 

هنگامی که ضرورت کاری را حس می‌کرد مجدانه می‌کوشید آن را انجام دهد به همین دلیل تنها هنرش یعنی ذوق طراحی و خطاطی و نقاشی را با توجه به ضعفی که در این زمینه‌ها در ارگان‌ها وجود داشت در خدمت انقلاب گرفت. 

وی اکثر طرح‌ها و نوشته‌های سپاه و کانون دانش آموزان را تهیه می‌کرد در حالی که بسیاری از افراد نمی‌دانستند.

حضور در جبهه 

با شروع جنگ تحمیلی وی آرام ننشست و با این عقیده که ما حق هستیم و حتما پیروزیم و این که باید با سلاح ایمان جلو رفت و تکیه بر ابزار جنگی شعار بیهوده‌ای است به جبهه خرمشهر رفت.

همکاری در تشکیل بسیج هویزه 

پس از مدتی برای بردن نیروی کمکی به اهواز برگشت ولی بر اثر اشتباهی در دفتر سپاه به وسیله کلت خودش از ناحیه پا مجروح شد و به مدت ۲ هفته در منزل بستری گردید، اما طاقت نیاورد و با پای مجروحش راهی جبهه سوسنگرد گشت و به اتفاق شهید اصغر گندمکار و چند تن دیگر بسیج هویزه را تشکیل داد.

رشادهایش در جبهه 

 رضا به گفته دوستانش در جبهه رشادت‌هایی از خود نشان داد و برای شناسایی تانک‌های دشمن و کشیدن آرایش آن‌ها به نزدیکی قلب دشمن می‌رفت. 

وی در حمله سوسنگرد شرکت کرد و در اثر شلیک زیاد خمپاره و تیر تا حدود زیادی شنوایی خود را از دست داده بود ولی همچنان مقاومت می‌کرد.

از فرماندهی تا شهادت

سرانجام در پانزدهم آبان ماه سال ۱۳۵۹ پس از اقامه نماز شب به همراه شهید اصغر گندمکار و چند نفر دیگر فرماندهی را به عهده گرفتند.

قرار شد که نیرو‌ها در قسمت‌های مختلف شهر مستقر شوند وی نیز برای شناسایی دشمن با یک ژسه و دو نارنجک با اینکه بسیار خسته بود در حالی که درگیری شدید بود کنار رود خانه که صدای تیر از هر طرف آن به گوش می‌رسید به جلو رفت و هرگز باز نگشت روز بعد جسم بی جانش را پیدا کردند و متوجه شدند که نه تنها برای شناسایی بلکه برای مقابله یک تنه هم رفته بود.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه