خانوادهای که در دل خاکستر، ایمان کاشتند؛ روایت صبر و روشنایی از تبار شهیدان صدیقی صابر
به گزارش نوید شاهد گیلان، تاریخ معاصر ایران تنها با روایتهای جبهه و میدان معنا نمییابد؛ گاهی در خانههایی که بوی چای عصرگاهی میدهد و صدای بازی کودکان در آن میپیچد، داستانهایی از ایثار و مظلومیت نوشته میشود. در چنین خانههایی است که صبر معنا پیدا میکند و ایمان در میان اشک، ریشه میدواند.

در میان این روایتها، نام خانواده صدیقی صابر بهعنوان نمادی از استقامت و ایمان در برابر مصیبت، در دل تاریخ ماندگار شده است. خانوادهای که در حمله موشکی ناجوانمردانه در روزهای نخست جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، جمعی از عزیزان خود را از دست دادند و با وجود داغ سنگین، در مسیر علم، اخلاق و خدمت باقی ماندند.

روایت داغ روزهای جنگ ۱۲ روزه
سید علیرضا صدیقی صابر، برادر شهید دانشمند هستهای کشور شهید محمدرضا صدیقی صابر و تنها بازمانده خانواده شهید، از آن روزها چنین یاد میکند: «در همان روزهای آغازین جنگ، پنجمین موشک دشمن به منزل برادرم در تهران اصابت کرد. حمیدرضا همانجا به شهادت رسید. هنوز مراسم تشییعش تمام نشده بود که هشت روز بعد در آستانهاشرفیه، دومین فاجعه رقم خورد؛ ۱۲ نفر از اعضای خانواده، از جمله چند کودک و دانشآموز، زیر آوار رفتند. کیف مدرسه بعضیشان هنوز کنارشان بود…»

او با چشمانی اشکبار ادامه میدهد: «در میان شهدا، فاطمه و مهیا، دختران جوان خانواده بودند. فاطمه دانشجوی پزشکی بود، دختری با ذهنی روشن و دلی لطیف. کوچکترش هنوز کلاس دوم ابتدایی بود؛ دختری که رؤیای دکتر شدن داشت و از آیندهای پر از نور حرف میزد.»

امیرعلی؛ کودکِ صبور خانه داغدیده
در میان نامها، «امیرعلی چترعنبرین» بیش از همه در یادها مانده است. سید علیرضا با بغض از او میگوید: «امیرعلی تنها فرزند خانواده بود؛ کودک نازنینی که در همان روزهای عزا، با لبخند و ادب از مهمانان پذیرایی میکرد. به خالهاش – که از ناحیه پا مجروح بود – میگفت: ناراحت نباش، من جای حمیدرضای تو هستم. روز تدفین، دست از ویلچر خالهاش برنمیداشت… او خلاصهای از نسلی بود که در کوتاهترین عمر، بلندترین درس انسانیت را نوشت.»
دختری که آرزوی گوشی پزشکی داشت
سید علیرضا صدیقی صابر لبخند تلخی میزند و از خواهرزادهاش فاطمه یاد میکند: «عید آن سال آمد و گفت: “میشود برایم گوشی پزشکی بخرید؟ ” گفتم حتماً. گفت: “نه، برای روز تولدم بده. ” هیچکس فکر نمیکرد همان ماه تولدش، ماه شهادتش باشد... هنوز دلم میسوزد که آن گوشی در دستانش جا نماند. فاطمه اهل شعر و کتاب بود. از سهراب میخواند، با چشمان درخشانش از آیندهای میگفت که هرگز ندید.»
از علم تا صبر؛ میراث شهید دانشمند
برادر شهید در ادامه از منش برادرش محمدرضا صدیقی صابر میگوید: «محمدرضا دانشمند هستهای بود، اما چیزی که او را خاص میکرد، صبر و نظم در کوچکترین امور بود. همیشه میگفت: علم ناقص، خیانت به حقیقت است. هیچگاه دنبال نام و شهرت نبود؛ فقط خدمت میخواست. جوانان امروز باید این منش را بشناسند — که پیشرفت یعنی صداقت، دقت و ایمان، نه هیاهو.»
تربیت اخلاقی، رسالت خانوادهها
صدیقی صابر در بخش دیگری از سخنانش بر نقش خانواده در تربیت نسل آینده تأکید دارد: «پدر و مادر باید قبل از درس و مدرک، اخلاق را به فرزندشان بیاموزند. اگر هدف از زندگی را خدمت بدانند، جامعه ساخته میشود. متأسفانه امروز گاهی معیار تربیت، درآمد است نه انسانیت. باید به فرزند گفت: مهم نیست چه میخوانی، مهم این است که چقدر برای مردم مفید باشی.»
جوانان، الگوهای ریشهدار انتخاب کنند
او در پایان گفت: «نسل امروز باید در انتخاب الگو دقت کند. از چهرههای اخلاقمدار، از معلمان، از والدین، از کسانی یاد بگیرند که با عملشان جامعه را میسازند. شهدا فقط متعلق به گذشته نیستند؛ آنها چراغ راه آیندهاند. هر جوانی که با ایمان و اخلاق زندگی کند، ادامهدهنده راه همانهاست.»
این روایت، تنها یادآور فاجعهای خونین نیست؛ بلکه تصویری است از تولد دوباره امید در دل ویرانی. خانوادهای که در دل خاکستر، ایمان کاشتند و هنوز، عطر صبرشان در حافظه این سرزمین جاری است.