قهرمان ۱۳ سالهای که جهان را به حیرت واداشت/گفتگو با همرزم شهید حسین فهمیده
به گزارش نوید شاهد خراسان رضوی، ۸ آبان سالروز شهادت شهید حسین فهمیده، نوجوان ۱۳ سالهای است که در دوران دفاع مقدس به قهرمانی ملی و الگویی جهانی تبدیل شد و با شجاعت و ایمان خود جان هزاران نفر را نجات داد.
خبرنگار نوید شاهد خراسان رضوی به مناسبت سالروز شهادت شهید محمدحسین فهمیده گفتگویی اختصاصی با همرزم شهید فهمیده، مجتبی مستوفی دربانی جانباز معزز ۴۰ درصد دفاع مقدس داشته است که در ادامه متن کامل آن را میخوانید:

ضمن تشکر از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید، لطفاً خودتان را معرفی کنید.
بسماللهالرحمنالرحیم. من مجتبی مستوفی دربانی هستم، جانباز ۴۰ درصد دفاع مقدس و خادم حرم آقا امام رضا (ع). در دوران دفاع مقدس به عنوان امدادگر و نیروی کمکهای اولیه خدمت میکردم. وظیفه من در جبهه این بود که مجروحان را نجات دهم، کمکهای اولیه ارائه کنم و در شرایط بحرانی، جان رزمندگان را از خطر نجات بدهم. این مسئولیت بسیار سنگین بود، چون در هر لحظه امکان داشت خود من هم هدف دشمن قرار بگیرم، اما ایمان و عشق به وطن و همرزمان باعث میشد ترس را کنار بگذارم و به سرعت وارد عمل شوم.
نخستین روز حضورم در جبهه را هنوز به یاد دارم؛ آنجا فهمیدم جنگ فقط درباره شلیک و تانک نیست، بلکه درباره نجات جان انسانها و ایستادگی در سختترین شرایط است. هر زخمی که میدیدم، هر لحظهای که برای کمک کردن به کسی فرصت داشتیم، ارزشمند بود. این تجربه باعث شد که نگاه من به زندگی و معنای فداکاری تغییر کند.
آشنایی شما با شهید حسین فهمیده چطور رقم خورد؟
آشنایی من با حسین فهمیده از طریق دو دوست مشترک، «رضا» و «داوود» شکل گرفت. حسین اهل قم بود، متولد سال ۱۳۴۶. هنوز نوجوان بود که پایش به جبهه باز شد. با هم به کردستان رفتیم، پاوه. اما همان اول ما را برگرداندند، چون بدون رضایت خانوادهها رفته بودیم. آن روزها سخت بود، باید پدر و مادر اجازه میدادند. یادم هست که با گریه برگشتیم، اما حسین گفت: «من حتماً دوباره میرم جبهه، هرطور شده...»
او تصمیمش را گرفته بود. بعدها حتی خوابی دیده بود و به مادرش گفته بود: «ننه! من قطعه ۲۴ بهشت زهرا دفن میشم...» و جالب اینکه همانجا هم به خاک سپرده شد.
ویژگی خاصی در رفتار یا روحیه ایشان بود که شما را تحت تأثیر قرار دهد؟
بله، خیلی. حسین فقط سیزده سالش بود، اما فهم و شعورش از خیلی از بزرگترها بیشتر بود. همیشه میگفت: «دنیا قشنگه، اما جای موندن نیست. پلِ عبوره.»
نماز اول وقتش ترک نمیشد. یادمه من تا قبل از آشنایی با او نماز بلد نبودم. خودش یادم داد. ترسو بودم، ولی شجاعت را از حسین یاد گرفتم. عاشق امام خمینی بود. وقتی اسم امام را میشنید، اشک در چشمانش جمع میشد.
میگفت:«نماز آدم رو زنده نگه میداره... وقتی دلم میگیره وضو میگیرم، با خدا حرف میزنم.»
اهل مطالعه هم بود. وصیتنامهاش را خودش نوشته بود، با خطی کودکانه، اما پراحساس؛ وصیتی که بعد از نیمقرن هنوز حرف دارد برای گفتن.حسین فهمیده فقط یک نوجوان نبود؛ یک روح بزرگ در کالبد کوچک بود.
حسین بچهای شوخ و پرانرژی بود، ولی با اینکه میخندید، همواره به یاد خدا بود و با نماز و دعا انرژی میگرفت. او با مهربانی و شجاعت، من و دیگران را هدایت میکرد. حتی در لحظات سخت، خنده و شوخطبعیاش باعث قوت قلب دیگران میشد.
من همیشه میگویم اگر کسانی مانند حسین فهمیده زنده میماندند، شاید تأثیری مشابه با سردار بزرگ قاسم سلیمانی داشتند.
لطفا از لحظهی شهادت ایشان برایمان بگویید.
آن روزها در خرمشهر بودیم. حسین تیر خورده بود، اما باز هم دست از میدان نکشید. پنج نارنجک را به خودش بست. پنج تانک عراقی به سمت مواضع ما در حرکت بودند. حسین با همان بدن زخمی خودش را به تانک جلویی رساند و نارنجکها را یکییکی منفجر کرد. تانک اول منهدم شد، بقیه هم ترسیدند و عقب نشستند. عراقیها فکر کردند منطقه مینگذاری شده است. اگر حسین آن کار را نمیکرد، شاید هزاران رزمنده در آن منطقه شهید میشدند.
او رفت، اما جان هزاران نفر را نجات داد. بعدها آوازه او در جهان پیچید.حتی رسانه های عراقی هم از شجاعتش نوشتند.عراقی ها با حیرت گفته بودند: «یک بچه سیزده ساله، ارتش ما را متوقف کرد»
در لحظه شهادت ایشان که شما آنجا حضور داشتید، احساس شما چه بود؟
نمیتوانم وصفش کنم. انگار تمام زمین و آسمان گریه میکردند. من که امدادگر بودم، برای همه مجروحها گریه نمیکردم، چون باید محکم میماندم. اما آن روز نتوانستم خودم را نگه دارم. با خودم میگفتم چطور ممکن است یک نوجوان سیزدهساله، کاری کند که از دهها فرمانده برنمیآمد؟ حسین در آن لحظه برای ما تبدیل شد به نماد ایمان، غیرت و عشق به وطن.
خانواده ایشان چطور از خبر شهادت مطلع شدند؟
آن روزها خانوادهاش تلویزیون نداشتند. همسایهها گفته بودند که تلویزیون اعلام کرده یک نوجوان سیزدهساله با بستن نارنجک به خود، تانک دشمن را منهدم کرده است.
مادرش، فاطمه خانم، گفته بود:«احساس میکنم این شهید بچهام حسین بوده.» اما کسی باور نمیکرد. چند روز بعد که پاسدارها آمدند و خبر رسمی را دادند، همانجا گفت: «میدانستم! او خودش گفته بود جایم در قطعه ۲۴ بهشت زهراست.»
زندگی شما بعد از او چگونه گذشت؟
من ماندم و دلتنگی. چهار سال در جبهه بودم. گوشم، دماغم، پایم، همه مجروح جنگند. ولی هیچ دردی به اندازهی فراق رفقا نیست.
گاهی به خدا میگویم:«خدایا، من را هم ببر پیششان...». اما بعد یاد حرف حسین میافتم که میگفت: «تا خدا نخواد، برگ از درخت نمیافته.»
امروز یاد شهید فهمیده چه احساسی را در شما زنده میکند؟
همیشه به یاد میآورم این تکیه کلامش را که میگفت:«خدا با ماست، نترس» ما امنیت امروز را مدیون خون امثال حسین فهمیدهایم.
هر شب که فرزندم را در آغوش میگیرم، به یاد حسین میافتم و میگویم: «اگر او نبود، شاید ما امروز همین آرامش را نداشتیم.» هر روز. وقتی در حرم مطهر خدمت میکنم و صدای صلوات زائران بلند میشود، یاد حسین میافتم که میگفت: «خوش به حال کسایی که برای امامش کار میکنن.» او همیشه آرزو داشت روزی خادم حرم شود. من مطمئنم روحش همین حالا هم در کنار ماست، در صحن انقلاب، میان زائرانی که با عشق میآیند. وقتی خسته میشوم، فقط به چهرهاش فکر میکنم؛ همان نگاه مصمم و آرام. یاد حسین باید همیشه زنده بماند و ما باید قدر این امنیت و آرامشی که امروز داریم را بدانیم. دعای ما همراه خانوادههای شهدا و همه کسانی است که در راه خدا و وطن قدم برداشتهاند.
درباره خانواده و تربیت اخلاقی ایشان هم بفرمایید.
حسین در خانوادهای مذهبی و اخلاقمدار بزرگ شد. پدرش تقی و مادرش فاطمه بودند و دو خواهر و یک برادر داشت. خانواده او از ابتدا به او آموزش داده بودند که شجاعت، صداقت و خدمت به مردم مهمترین ارزشها هستند. این تربیت باعث شد که حسین با ایمان عمیق و اخلاقی والا به میدان جنگ بیاید و الگوی همرزمانش شود.حتی بعد از شهادتش، خانواده او با افتخار خاطراتش را حفظ کردند و خانهشان به محلی برای الهامگیری نسلهای بعد تبدیل شد. حسین نشان داد که تربیت خانواده و ایمان میتواند حتی در سنین کم، شخص را به قهرمانی بزرگ تبدیل کند.
مشخص است که شهید فهمیده تأثیر بسیار زیادی روی اطرافیانش گذاشته. آیا خاطرهای خاصی از او دارید که هنوز در ذهنتان مانده باشد؟
خیلی زیاد... یکی از آنها وقتی بود که خواستم وصیتنامه بنویسم. چون سوادم کم بود، از حسین خواستم برایم بنویسد. یک بچه ۱۳ ساله برای من وصیتنامهای نوشت که هنوز وقتی میخوانمش، مو به تنم سیخ میشود.
شهید حسین فهمیده امروز برای نسل جدید نماد چیست؟
او نماد پاکی، شهامت و عشق به ولایت است. نوجوانی که جانش را داد تا پرچم کشورش پایین نیاید. او فقط برای ایران و اسلام نجنگید، برای انسانیت جنگید.
حسین همیشه میگفت: «وقتی خدا با ماست، از هیچچیز نترسید.» حرف ساده اما بزرگی بود. این فلسفه زندگیاش بود.
فکر میکنید دلیل ثبت و ماندگاری نام شهید حسین فهمیده در تاریخ چیست؟
خداوند او را دوست داشت و به او فرصتی داد تا در سن کم تبدیل به الگویی جهانی شود. شجاعت، ایمان و اخلاص او نه تنها در ایران، بلکه در جهان مورد توجه قرار گرفت و باعث شد نامش برای همیشه ماندگار شود. او با اعمال خود نشان داد که غیرت، شجاعت و اعتقاد واقعی به وطن و امام چه ارزش والایی دارد.
سخن پایانی شما با جوانان نسل امروز چیست؟
فقط یک چیز:قدر این امنیت و آرامش را بدانید. نماز را ترک نکنید، به امام و رهبرتان عشق بورزید. حسین فهمیده فقط یک نوجوان نبود؛ او معنای واقعی ایمان، شهامت و انسانیت بود. من مطمئنم شهدا زندهاند و کنار ما هستند. شهدا زندهاند، ما مردهایم.آنها چشمانشان باز است، ما نمیبینیم.دنیا ارزش دل بستن ندارد. خوشبختی واقعی در ایمان، در نماز، در صداقت و در خدمت به وطن است. از حسین یاد گرفتم که انسان میتواند در سیزده سالگی هم قهرمان شود اگر خدا را باور داشته باشد.
از شما،جناب آقای مستوفی دربانی، بابت این گفتوگوی صمیمی و پر از احساس تشکر میکنیم.
من هم از شما و اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی ممنونم که یاد دوستان شهیدمان را زنده نگه میدارید. مطمئن باشید شهید حسین فهمیده همین حالا هم کنار ماست.روحش شاد و راهش جاوید.
انتهای پیام/