روایت خواندنی زوج جهادگر در کمک کادر درمان
به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ پرواضح است که تبلور روح ایثار و جهاد در وجود مسلمانان جهان مدیون «عاشورا» و رقم زنندگان این مفهوم است. چه آنجا که نیاز به جنگ تن به تن بود و چه آنجا که نیاز داشتیم تا کسانی با روحی به بلندای آسمان را در کنارمان داشته باشیم که بتوانیم روزهای سخت را تاب بیاوریم.
سالروز ولادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار شاید بیش از هر روز دیگری ما را با مفهوم ایثار و محبت به انسانیت گره بزند. در واقع پرستاران پیوند میان اندیشه زینبی با انسانیت در وانفسای تاریخ هستند. آنجا که کسی نبود، آنجا که نفسمان بر ما غلبه کرد تا تلاش کنیم بیشتر زنده بمانیم افرادی بودند که با همین اندیشه والا تاریخ زیباتری رقم زدند و کنار مردم ماندند تا نشان دهند عاشورا و دفاع مقدس صرفا دو برهه از تاریخ نبود بلکه اندیشه سیال ذهن های عده ای بود که تا ابد در روح و خونشان خدا جریان دارد.
سال ۹۸ بیماری وحشتناک کرونا بر مردم دنیا سایه افکند و موجی از وحشت از این بیماری ناشناخته جهانیان را بلعید؛ اما در کشور ما این حماسه به لطف حضور مردان و زنان جهادگر طور دیگری رقم خورد. کسانی که به پشتوانه اندیشه عاشورایی و با دستان خالی شان دوشادوش مردم و کادر درمان قرار گرفته و جان خود را کف دستانشان گذاشتند.
در ادامه متن مصاحبه ما با طلبه جهادگر محمد عسکری را میخوانید که به همراه همسرش هما باغبانی در فراگیری بیماری کرونا دوشادوش کادر درمان قرار گرفته و در جبهه مدافعان سلامت مفهوم دیگری به کلمه «ایثار» بخشیدند.
لطفا کمی از خودتان برایمان بگویید.
من محمد عسکری هستم و در حال حاضر طلبه ام، همسرم نیز خانم هما باغبانی هستند که شغل ایشان خانه داری است. ما در سال ۹۲ ازدواج کردیم و الان یک فرزند داریم. فعالیت ما در مجموعه گروه جهاد تبیینی پیامبر رحمت (ص) است. در زلزله و سیل فعالیتهای مردمی و جهادی داشتیم و وجه تمایز اردوهای جهادی ما این بود که تمام اردوها به همراه اعضای خانواده انجام میشد. یعنی حتی خانواده ها در بحران سیل استان گلستان با فرزندان کوچک خود در آنجا حاضر میشدند.
چه زمانی به کمک کادر درمان در زمان اوج بیماری کرونا شتافتند و در کدام بیمارستانها مشغول بودید؟
اسفندماه سال ۹۸ که بیماری کرونا در حال فراگیری بود، گروه جهادی ما در حال طراحی اردوی جهادی کرمانشاه بود که یکباره با این داستان مواجه شدیم؛ بنابراین تمرکز گروه جهادی را بر موقعیت شهر ری قرار دادیم و دو بیمارستان اصلی فیروز آبادی و هفت تیر که از بیمارستانهای اصلی بودند را مدنظر قرار دادیم. در عین حال به ۱۲ بیمارستان دیگر نیرو میفرستادیم اما تمرکز اصلی روی این دو بیمارستان اصلی بود.
آقای عسکری شما اشاره کردید که در تمام اردوهای جهادی به همراه خانواده شرکت داشتید، چه اندیشه ای پشت این موضوع است که به شما قوت قلب میدهد؟
همانگونه که عرض کردم تمام این فعالیتها کاملا خودجوش و مردمی بود. فعالیت و اردوهای جهادی ما همگی با اعضای خانواده بوده است. خصوصیتی که در فضای اسلام وجود دارد و یکی از تفاوتهای اصلی ما میان فعالیتهای مردمی با سایر دنیا وجود دارد این است که کمک تا سر حد آن وجود دارد، ما حاضریم در این راه جانمان را نثار کنیم. این موضوع از اینجا نشات میگیرد که در فضای اعتقادات ما بالاترین دارایی انسان جان اوست و این نیز از فضای اعتقادات ما و فرهنگ عاشورا دریافت میشود.
در واقع ما دست به انتخابی می زنیم که مرگمان کجا رقم بخورد. در زمان اوج گیری بیماری کرونا ما شاهد بودیم که یک خانم پرستار با وجود آنکه بیماری سیستم ایمنی داشت اما به صورت داوطلبانه در کنار مردم ایستاد و عقیده داشت که میخواهم خودم انتخاب کنم داستان زندگی ام چگونه روایت شود و کجا به اتمام برسد و این نشان از استیلای فرهنگ عاشورا و مقاومت است.
آن فرد معتقد است که مرگ را دریافت خواهد کرد اما میخواهم کنار مردمم و آنجایی که بالاترین خطر را دارد دریابم. من در تجربیاتی که در اردوهای جهادی داشتم به این نتیجه رسیدم این روضه ها و هیات ها یک جایی عطر افشانی کرده و خود را نشان میدهد و آن هم زمان اوج بحرانهاست.
اینجا سوال پیش می آید که کمک های شما بعنوان پرستاران و مدافعان سلامت با وجود آنکه تخصصی در این زمینه نداشتید چگونه شکل میگرفت؟
در آن زمان شرایط جامعه بحرانی بود و به این فکر میکردیم که بهترین کار در این زمان چیست، به ویژه اینکه ما در این دایره سلامت متخصص نبودیم. در ادامه زمانی که با رییس بیمارستان این قضیه را مطرح کردیم با مخالفت رییس بیمارستان و مسیولان مواجه شدیم چراکه فضای کار کاملا تخصصی بود.
شرایط در ادامه با رایزنی ها به گونه ای پیش رفت که ساختمان نیمه کاره بیمارستان فیروزآبادی باید برای تجهیز تمیز و آماده میشد و این در حالی بود که پیمانکار قرار بود آن ساختمان را در دو ماه آماده سازی کند. در این فضا بچه های گروه جهادی بیمارستان را در کمتر از دو هفته با کارهای شبانه روزی آماده تجهیز کردند و بیشترین تعداد هم از بچه های حوزه بودند. در گام بعدی وارد فاز تجهیز بیمارستان شدیم که در نهایت آن دو طبقه تجهیز شد و بیماران کرونایی در آنجا مستقر شدند و این نقطه شروع ما بود .
حالا گام بعدی چگونه برداشته شد تا پس از اعتماد نسبی به گروه شما، در فضای بیمارستان کمک دهنده باشید؟
گام اول که تمام شد، اصرار بچه های گروه جهادی که برای کمک رسانی به کادر درمان داشتند ادامه یافت، در این زمان گام ضدعفونی فضای بیرونی بیمارستان آغاز شد و در عین حال مردم به ما اضافه میشدند. جلوی درب بیمارستان فیروزآبادی موکب راه اندازی شد و در ادامه رایزنی ها برای کمک به بیماران و کادر درمان بیمارستان آغاز شد. در این مرحله تمام موانع نوشته شد و راهکار ها را بررسی کردیم. یکی از مشکلات اصلی بحث جان بچه های جهادگر بود که آن هم با نوشتن رضایت کتبی و وصیتنامه به دست خود افراد به لحاظ مشکلات قانونی که ممکن بود در ادامه برای بیمارستان به وجود بیاید، حل شد. در ادامه فضای پروتکلهای آموزشی با دوره هایی که خود بیمارستان ترتیب داد محیا شد و با پروتکل سختگیرانه نسبت به بیمارستان وارد کار جهادی شدیم و اصل ما این بود که بسیار سختگیرانه در این مورد عمل میکردیم؛ در واقع ناظرانی داشتیم که اگر فرد جهادگر کوچکترین خطایی انجام میداد بی درنگ از بخش اخراج میشد.
کار شما به عنوان پرستار چه بود؟
در این شرایط بنا شد که هر فرد جهادگر در کنار بیمار یکسری از کارهای متداول او را مانند خوراندن غذا، نشستن و برخاستن بیمار، تعویض پوشک، مسایل روانی و... انجام دهد. با این کارها خیلی اوضاع و احوال بیماران و روحیه کادر درمان تغییر کرد چراکه مداوم جلسات آسیب شناسی انجام میشد که مراقبت از بیمار چگونه بهتر انجام شود و اینگونه فضای روانی بیمار و کادر درمان بعنوان گام اول انجام شد. بنا بر این بود که هرگز پرستاری خمی به ابرو نیاورد تا مبادا بیمار معذب شود.
در ادامه بچه های جهادی در قسمت آی سی یو و همچنین اورژانس فعال بودند و همزمان برای مباحث شرعی مانند تیمم و کفن نیز دو تیم خانم و آقا به صورت مجزا ترتیب داده شد و نیروها به صورت ۲۴ ساعته آماده باش بودند.
در کنار اینها آرام آرام فضای انرژی دادن به پرستاران آغاز شد چراکه آنها در بحران بوده و شرایط سختی داشتند؛ به جرات میتوانم بگویم کادر درمان مجاهد بودند و حالا میدیدند که تنها نیستند. در ادامه بحث اقلام خوراکی، پوشک و تجهیزات پزشکی با کمکهای مردمی به بیمارستان میرسید و در واقع
کار در چند ضلع پیش می رفت تا روحیه بخشی به کادر بیمارستان و بیماران انجام شود.
در این شرایط بچه ها دو ماه در قرنطینه بودند و به هیچ عنوان به منزل رفت و آمد نمیکردند. در کنار بیمارستان مسجدی بود که بچه های گروه جهادی در زیر زمین آن مستقر شده بودند و حتی برای استحمام از سرویسهای بهداشتی مسجد استفاده میشد.
جلب اعتماد مردم و کادر درمان کار سختی به نظر میرسید، درست است؟
در یک ماه اول تازه توانستیم فضایی از فعالیتهای جهادی در ذهن مردم و کادر درمان ایجاد کنیم، آنان میدیدند که این افراد بدون هیچ چشم داشتی کار میکنند و این مسیله با دیدن محل اسکان بچه های جهادگر برطرف شد و همدلی خوبی میان کادر درمان و بچه های جهادگر رفته رفته شکل گرفت.
بنظر شما چگونه بچه های گروه جهادی بدون چشم داشت مادی در آن بحران با جان خود در بیمارستانها حضور می یافتند؟
ببینید من معتقدم ما یک روزی در زندگی مان در دوراهی و بزنگاه هایی گیر میکنیم که باید دست به «انتخاب» بزنیم و این آزمایش برای همه ما اتفاق میافتد در این دوگانه ها گوهر وجودی هر فرد خود را نشان میدهد. مانند گفته شهید آوینی بالاخره برای هر انسانی یک کربلایی هست و باید میان حق و باطل تصمیم خود را بگیرد. این تصمیم گرفتن بیشترین تصویری بود که ما در ایام جهادی داشتیم.
انتهای پیام/ آ