آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۲۰۳۹
۱۲:۰۵

۱۴۰۴/۰۷/۱۸
دو سال پس از آن «هفتم اکتبر»؛

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

دو سال پس از عملیات تاریخساز ۷ اکتبر موسوم به «طوفان الاقصی»، چه عواملی این حرکت را تبدیل به نقطه عطفی در تغییر همه معادلات منطقه‌ای و جهانی و آغازگر فصلی جدید در حیات جهان اسلام و تحول عظیم افکار عمومی جهانیان ساخت و با آن، فلسطین و مردم غزه را مساله و دغدغه اصلی و اول جهان کرد؟ آیا این حادثه ناگزیر بود و باید رخ می‌داد؟ آیا می‌شد جلوی آن را گرفت؟ و نهایتا با در نظر گرفتن همه تبعات و پیامد‌های این دوسال، خسارت‌ها و خرابی‌ها و خون‌های بی شمار، این عملیات را باید شکست بدانیم یا پیروزی؟


چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

 

به گزارش نوید شاهد، در دومین سالگرد عملیات تاریخی طوفان الاقصی، تاملی در زمینه های بروز و وقوع این رخداد و واکاوی ابعاد مختلف تاثیرگذاری آن بر روند تحولات تاریخی، ژئوپولتیک منطقه غرب آسیا و جهان اسلام، ضرورت می یابد. طوفان الاقصی در شرایطی رخ داد که عملا همه راههای دیگر به بن بست رسیده بود و هیچ راهی جواب نمی داد. همه چیز در انسداد و انقباض کامل بود. این عملیات، واکنشی از موضع سدشکنی و بن بست گشایی پس از پایان راه حل های دیپلماتیک و شکست منطق مذاکره در عمل بود؛ طوفان الاقصی نه تنها واکنشی به محاصره فزاینده غزه و تجاوزات مکرر به مسجدالاقصی بود، بلکه پاسخی به ناکامی راه‌حل‌های دیپلماتیک، شهرک‌سازی‌های رژیم اشغالگر و به‌ویژه تلاش‌های عادی‌سازی روابط عربی با اسرائیل در چارچوب «پیمان ابراهیم» محسوب می‌شد. تحولات پس از هفت اکتبر، نشان می‌دهد که این عملیات، نقطه عطفی در معادلات منطقه‌ای و جهانی ایجاد کرد، از توقف پیمان ابراهیم و طرح آی‌مِک گرفته تا ورود فعال یمن، حزب‌الله و سایر محورهای مقاومت به میدان، و همچنین تغییر چشمگیر در افکار عمومی جهانی و محکومیت رژیم صهیونیستی در نهادهای بین‌المللی.

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

 

نقطه نزاع محتوم یک جنگ وجودی- حیثیتی- شناختی

طوفان الاقصی نمی توانست اتفاق نیفتد. نمی‌شد آن را بیشتر از این عقب انداخت. این، فوران و سرریز خشم و بغض و عقده‌های نهفته‌ی دههاساله‌ی یک ملت بود در برابر نفی موجودیتش و نادیده گرفتن همه حقوق و حیثیتش. 7 اکتبر، نقطه نهایی نزاع در مرکزیت یک جنگ وجودی، هستی شناختی بود. رژیم غاصب، همه هویت و موجودیتش بر مبنای نفی و نادیده انگاشتن حق حیات و حاکمیت یک ملت و سلب حقوق انسانی او شکل گرفته و تا امروز هم متورم و متصلب از همین منبع مولد بوده است. 7 اکتبر، کلیت ایده مرکزی و گفتمانی رژیم اسرائیل را به چالش کشید و آن را با 70 سال سرمایه گذاری و سیاستگذاری بین المللی، زیر پا له و لگدکوب کرد. تکیه بر هولوکاست و نشستن در طرف مظلوم با این حادثه تغییر کرد و مشروعیت رژیم با جنایاتش پس از این حادثه سلب شد. از سوی دیگر، دو مولفه امنیتی- اطلاعاتی و نظامی- دفاعی رژیم با این عملیات پیشتاز و پس از آن و در جریان جنگ 12 روزه که از پیامدهای این حادثه بود، دچار آسیب شدید شد. حمله حماس، متوجه ایدئولوژی بنیادی رژیم اسرائیل بود. رژیمی که ماهیتش بر جعل، استوار شده و گفتمانش سرکوب و حذف سیستماتیک یک ملت است. 7 اکتبر، راهی بود برای زنده ماندن و اعلام آرمان و اراده بقای یک ملت.

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

 

ریشه‌ها و زمینه‌های «طوفان الاقصی»

عملیات طوفان الاقصی، همچون انفجاری ناگهانی از عمق دهه‌ها ناامیدی و سرکوب، ریشه در سیاست‌های سیستماتیک رژیم صهیونیستی دارد که غزه را به «بزرگترین زندان روی زمین» تبدیل کرده بود. از سال ۱۹۶۷ به بعد، سرزمین‌های اشغالی فلسطینی به عنوان یک «ابَر زندان» طراحی شده‌اند؛ جایی که فلسطینیان تحت کنترل مطلق نظامی، اقتصادی و حتی فرهنگی قرار دارند و هرگونه مقاومت با مجازات جمعی پاسخ داده می‌شود. رژیم صهیونیستی، از طریق محاصره، شهرک‌سازی و کنترل مرزها، فلسطینیان را به حاشیه رانده و غزه را به نمادی از «زندان باز» تبدیل کرد. این سیاست‌ها ریشه در استراتژی‌های اولیه صهیونیستی برای «پاکسازی قومی» دارند، جایی که هدف نهایی، حذف تدریجی فلسطینیان از سرزمین‌هایشان است، و محاصره غزه، بخشی از این استراتژی و پروژه بلندمدت است. حرکت تاریخی طوفان الاقصی در پی تشدید و تداوم یک مجموعه از اتفاقات و عوامل متعدد رخ داد. یکی از این عوامل، تشدید محاصره غزه بود که از سال ۲۰۰۷ به‌صورت جدی‌تر و شدیدتر، از طریق زمینی، دریایی و هوایی برقرار شد و وضعیت زندگی فلسطینیان ساکن غزه را تحت فشار قرار داد. به‌عبارت دیگر، از سال ۲۰۰۷، فشار شدید محاصره‌ای بر این جمعیت اعمال شده بود.
از سال ۲۰۰۷، زمانی که حماس کنترل غزه را به دست گرفت، رژیم اشغالگر، محاصره‌ای کامل و غیرانسانی را تحمیل کرد که اقتصاد این نوار ساحلی کوچک را کاملاً فلج کرد و دو میلیون فلسطینی را در شرایطی غیرقابل تحمل قرار داد. پیش از عملیات طوفان الاقصی، نرخ بیکاری در غزه به سطوح فاجعه‌باری رسیده بود. محاصره رژیم صهیونیستی، دسترسی به منابع حیاتی را به شدت محدود کرد: بیش از ۶۲ درصد جمعیت غزه نیاز به کمک غذایی داشتند، و اکثر خانوار‌ها تنها ۶ تا ۸ ساعت آب لوله‌کشی هر ۳ تا ۵ روز یکبار دریافت می‌کردند. شکست توافقات دیپلماتیک متعدد، مانند توافق اسلو در دهه ۱۹۹۰، که رژیم صهیونیستی به هیچ‌یک از تعهداتش پایبند نماند، فشار بر فلسطینیان را دوچندان کرد. جوانان، که بخش عمده جمعیت غزه را تشکیل می‌دهند، بیشترین آسیب را دیدند: نرخ بیکاری در میان جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله به ۶۳ درصد رسید، و بیش از ۶۱ درصد مشاغل موجود در غزه از بین رفته بودند. فقر نیز به طور گسترده‌ای شیوع داشت؛ ۸۱.۵ درصد جمعیت غزه زیر خط فقر ملی زندگی می‌کردند، ۷۱ درصد پناهندگان فلسطینی در اردوگاه‌های متراکم با نرخ بیکاری ۴۶.۶ درصد دست و پنجه نرم می‌کردند. این آمارها، که توسط سازمان‌های بین‌المللی مانند بانک جهانی و سازمان ملل تأیید شده، نشان‌دهنده یک بحران اقتصادی ساختاری است که رژیم صهیونیستی عمداً آن را ایجاد و حفظ کرده تا مقاومت را تضعیف کند. رژیم غاصب حتی طرح «دو دولتی» را نیز که مبتنی بر پذیرش مشروعیت و حق حاکمیت دولت اسرائیل در کنار فلسطین و متضمن پذیرش برتری و دست بالای آن در کنار مشروط و نسبی بودن حق حاکمیت فلسطین بود هم نپذیرفت و مذاکرات را به تعویق انداخت. در نتیجه، نوعی ناامیدی و سرخوردگی نسبت به راه‌حل‌های دیپلماتیک و مذاکره در میان فلسطینیان پدید آمد و این مسیر نیز به‌طور عملی از مدتها قبل مسدود شده بود.
مساله بعدی، ادامه روند و سیاست شهرک‌سازی‌های رژیم اشغالگر در کرانه باختری و حمله‌های نظامی به برخی از اردوگاه‌ها و شهرهایی مانند جنین و نابلس بود که منجر به کشتار مجدد فلسطینیان در این مناطق شد. شاید یکی از مهم‌ترین اتفاقات در این دوره، «پیمان ابراهیم» باشد که هدف آن عادی‌سازی روابط میان برخی کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی بود. در یکی دوسال منتهی به طوفان الاقصی، تلاش‌هایی برای عادی‌سازی روابط میان برخی کشورها از جمله امارات، بحرین و مراکش با رژیم اشغالگر صورت گرفت که تحت عنوان «پیمان ابراهیم» و با پیگیری و پشتیبانی آمریکا انجام شد. هدف این بود که کشورهای عرب و مسلمان، تحت عنوان پیروان حضرت ابراهیم، با یهودیان و مسیحیان متحد شوند. این عادی‌سازی روابط، در واقع، تنها موضع جدی کشورهای عرب و اسلامی نسبت به مسئله فلسطین در طی نزدیک به هفتاد سال گذشته را -یعنی عدم به‌رسمیت‌شناختن رژیم غاصب- در موضع تضعیف قرار داد. پذیرش این پیمان توسط کشورهایی مانند امارات و بحرین، این روند را تقویت کرد و حتی عربستان نیز در آستانه ورود به این مسیر قرار گرفته بود.
مجموعه اتفاقات، فلسطینیان را به این نتیجه رساند که راه‌حل‌های دیپلماتیک دیگر فایده‌ای ندارد، کشتارها ادامه دارد، محاصره شدید ادامه دارد و کشورهای عربی که شاید تنها امید فلسطینیان در میان جهان عرب و اهل سنت بودند نیز در حال عادی‌سازی روابط با رژیم غاصب هستند. در چنین شرایطی، چیزی باقی نمانده بود؛ راه‌حل جهانی وجود نداشت، هیچ‌کس از آنان حمایت نمی‌کرد و به‌تدریج، مسئله فلسطین در حال فراموش‌شدن بود. بنابراین، فلسطینیان دریافتند که دیگر هیچ راهی باقی نمانده و لازم است اتفاقی مهم رخ دهد تا هم رژیم اشغالگر و آمریکا مجبور به تجدیدنظر در اقدامات خود شوند، هم کشورهای عرب و مسلمان به تفکر وادار گردند و هم فضای عمومی جهانی، که در حال فراموش‌کردن فلسطین بود و از پشت خنجر زدن به این ملت، دوباره به این مسئله توجه کند و وارد صحنه شود. این مجموعه عوامل، زمینه‌ساز عملیات خاص «طوفان الاقصی» گردید. وضعیت وخیم اشتغال، فقر گسترده و پیشروی‌های مداوم رژیم در سرزمین‌های اشغالی، گزینه‌های دیگری برای فلسطینیان باقی نگذاشت. حماس، که سال‌ها از عملیات بزرگ اجتناب می‌کرد تا از تشدید محاصره جلوگیری کند، در نهایت به عملیاتی پیشگیرانه روی آورد، زیرا دیپلماسی بن‌بست خورده بود و زندگی روزمره در غزه به مرز فروپاشی رسیده بود. گزارش‌های تحلیلی مانند آنچه در کارنگی اندومنت منتشر شده، تأکید می‌کنند که این شرایط داخلی، نیرو‌های مقاومت را به اقدامی جسورانه واداشت تا چرخه سرکوب را بشکند. رژیم صهیونیستی با حمایت‌های مالی و تسلیحاتی آمریکا – بیش از ۲۰ میلیارد دلار کمک نظامی در دو سال اخیر – این محاصره را تشدید کرد، اما نتوانست روحیه مقاومت را خاموش کند. پاپه نتیجه‌گیری می‌کند که این «زندان» نه تنها فیزیکی، بلکه ایدئولوژیک است: رژیم با کنترل مرزها، اقتصاد و حتی هویت فرهنگی، فلسطینیان را به حاشیه رانده و آنها را به سمت مقاومت ناگزیر سوق داده است.

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

تبدیل فلسطین به مساله «اصلی» و «اول» جهان اسلام و منطقه

عملیات طوفان الاقصی و جنایات 2 سال اخیر رژیم صهیونیستی در غزه، باعث شد مساله فلسطین، بر صدر خبرها بنشیند و مجددا به مساله و دغدغه اول و اصلی جهان اسلام تبدیل شود.‌ نه فقط جهان اسلام، بلکه می‌توان به‌ جرأت گفت اکنون اصلی‌ترین مساله جهان، فلسطین و فجایع غزه است. این موضوع موجب شد یک بار دیگر توجه مسلمانان و مردم دنیا به این جنایت و نسل کشی فراگیر معطوف شود و همه درباره پایان دادن به این ظلم تاریخی به اتفاق نظر و اجماع برسند. در این‌ میان، فشار افکار عمومی دنیا بویژه در اروپا باعث شد بسیاری از کشورهای دنیا و اروپا، کشور مستقل فلسطین را به رسمیت بشناسند؛ اقدامی که می‌تواند راه را برای تشکیل و برسمیت شناختن کشور فلسطین در سراسر اراضی اشغالی و برچیده شدن رژیم صهیونیستی هموار کند و اگر طوفان الاقصی رخ نداده بود و از پی آن، اوج گیری و گسترش جنایات رژیم صهیونیستی و افشای ماهیت آن در منظر جهانیان رخ نداده بود، امروز همچنان این زخم عمیق و چرکین، در نهان، موجودیت یک ملت را از درون، متلاشی می‌کرد. 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

شکست پروژه طبیعی انگاری و عادی سازی «دفن تدریجی یک ملت»

از منظر بین‌المللی، عملیات طوفان الاقصی پاسخی مستقیم به پروژه‌های عادی‌سازی روابط بود که آرمان فلسطین را به حاشیه رانده و به فراموشی سپرده بود. تا قبل از عملیات توفان الاقصی‌، روند عادی‌سازی روابط کشورهای عرب و اسلامی با رژیم صهیونیستی در حال اجرا بود. پیمان صلح «ابراهیم» در سال ۲۰۲۰، که روابط رژیم صهیونیستی با امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان را عادی کرد، بدون حل مسئله اشغال و حقوق فلسطینیان، پیش رفت و به فراموشی کامل آرمان فلسطین کمک کرد. حماس، این توافقات را تهدیدی وجودی می‌دانست، زیرا مذاکرات احتمالی عربستان سعودی با اسرائیل – بخشی از همان پروژه – فلسطینیان را کاملاً رها می‌کرد و تمرکز را بر منافع اقتصادی تغییر می‌داد. این طرحی است که از ۱۹۴۷ تا امروز به نام «طرح تطبیع» یا عادی‌سازی و طبیعی سازی در حال تحقق تدریجی است‌. رژیم صهیونیستی توانست در برخی پایتخت‌های عربی سفارتخانه باز کند. برخی کشورهای دیگر مانند سعودی نیز پشت پرده روابط نزدیک با رژیم صهیونیستی برقرار کرده بودند و اعلان عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را نیز در دستورکار قرار داده بودند. موضوع به قدری جدی شده بود که رژیم صهیونیستی از طریق کریدور IMEC در صدد بود مناسبات پایدار اقتصادی با کشورهای منطقه ایجاد کند. در واقع فلسطین در‌ حال فراموش شدن بود اما اینک پروژه‌ عادی‌سازی به محاق رفته و بعید است ترامپ بتواند توفیقی در احیای آن به دست بیاورد. مدتی است رژیم اشغالگر، بر اثر جنگ غزه، نقاب ها را کنار زده و ماهیت خود را کاملا عریان و عیان ساخته و ایده «اسرائیل بزرگ» را بی هیچ پرده پوشی مطرح می کند. اسرائیل حتی محمودعباس (ابومازن) را هم به رسمیت نمی‌شناسد، رسما قطر را می‌زند، کل کشورهای عرب منطقه را به فکر پیمان‌های تسلیحاتی بین دول اسلامی انداخته، عربستان و پاکستان گام عملی هم برداشته‌اند و این نشان از محو طرح تطبیع یا پروژه عادی سازی دفن گام بگام و تدریجی یک ملت دارد.
گزارش‌های تحلیلی شورای آتلانتیک در سال ۲۰۲۵ نشان می‌دهد که جنگ غزه، عادی‌سازی را متوقف کرد و کشور‌های عربی را تحت فشار افکار عمومی قرار داد، جایی که اعتراضات گسترده در خیابان‌های عرب‌نشین خواستار قطع روابط با رژیم شد. 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

شکست هیمنه و پایان اسطوره شکست‌ناپذیری صهیونیسم

اگر به دوران قبل از طوفان الاقصی بازگردیم، هیچکس عملا حتی جرئت نگاه کردن به رژیم صهیونیستی را هم نداشت، چه برسد به شلیک به فرودگاه‌های داخلی آن یا شهرهایش و میدان و عرصه برای هرگونه ترکتازی و توسعه طلبی و زیاده خواهی آن خالی شده بود و چشم اندازی از تهدید جدی منافع و شکست بازدارندگی این رژیم پیش رو نبود. اما پس از طوفان الاقصی، حمله‌های تقریباً همه‌جانبه جبهه مقاومت، به داخل سرزمینهای اشغالی آغاز شد. این امر، اتحاد بیشتری را در منطقه ایجاد کرد و در یک دورنمای کلی، ابهت و هیمنه سیاسی، امنیتی، اطلاعاتی، نظامی و دفاعی رژیم شکسته شد. خط قرمزی که تا پیش از این، حمله به داخل رژیم اشغالگر محسوب می‌شد، اکنون از میان رفته است. پس از طوفان الاقصی، در منطقه غرب آسیا، میدان منازعه در مقابل رژیم گستردگی بی‌سابقه‌ای یافت. حزب‌الله وارد میدان مصاف شد و در دفاع از فلسطینیان پس از طوفان الاقصی مشارکت فعال داشت. انصارالله یمن نیز مشارکت مستقیم در حمله به پایگاهها و مواضع رژیم داشت. پیش از این، سابقه‌ نداشت که از یمن، فرودگاه‌های رژیم اشغالگر هدف قرار گیرد و تهدیدهایی از این دست علیه رژیم صهیونیستی مطرح شود. این تهدیدها همچنان استمرار دارد و آمریکا و رژیم اشغالگر نیز اعلام کرده‌اند که قصد دارند یمن را: «در نطفه خفه کنند»، اما فهمیدند که کار به این راحتی هم نیست. همچنین سابقه نداشت که از لحاظ اقتصادی، کشتی‌هایی که به سمت بنادر رژیم صهیونیستی حرکت می‌کردند، توسط یمن، توقیف یا مورد حمله قرار گیرند. 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

 

ایستگاه پایانی «بازدارندگی دفاعی» و شکست «گنبد آهنین»

عملیات 7 اکتبر، همه تلاش‌‌های بیش از 70 سال گذشته بنیان‌گذاران و مقامات رژیم صهیونیستی برای ایجاد و ارائه بازدارندگی کامل نسبت به همسایگان را از بین برد و در عمل، باطل کرد. اگرچه نتانیاهو با خشونت و جنایتی بی‌سابقه تلاش می‌کند بر این واقعیت سرپوش بگذارد اما رژیم اشغالگر با وجود همه تلاش و تقلاهای بی‌امان خود در‌ 2 سال گذشته، نتوانسته است واقعیات مربوط به از بین‌ رفتن بازدارندگی خود را پنهان کند. بویژه در جنگ 12 روزه، اگرچه رژیم صهیونیستی توانست از حمایت‌های بی‌سابقه دولت آمریکا استفاده و خساراتی به ایران تحمیل کند اما بازتاب اصابت‌ صدها موشک‌ بالستیک ایرانی به تل‌آویو، حیفا و سایر نقاط صهیونیست‌نشین، مهمتر از هدف گرفتن مواضع مشخص، شکستن گنبد آهنین و اعلام پایان نفوذناپذیری دیواره چندلایه دفاعی و بازدارندگی مطلق و مرعوبگر رژیم غاصب در اذهان جهانیان و مردم منطقه و نشان دادن میزان آسیب پذیری آن، در آزمون و در عمل بود. در طول 12 روز جنگ، صدها کلاهک از 500 کیلوگرم تا 2 تن در قلب تل‌آویو و حیفا و بئرالسبع منفجر شد؛ اتفاقی که از بدو پیدایش رژیم صهیونیستی بی‌سابقه بود. برخلاف 2 دهه‌ گذشته که روند مهاجرت یهودیان به سرزمین‌ اشغالی شدت گرفته بود، اکنون بدون شک، هم این روند کاهش یافته و هم در سطوحی، مهاجرت معکوس رخ داده است. برای دولتی که سرزمینی بر اساس مردمی وارداتی اداره می‌کند و همه اتکای خود را بر امنیت غیر قابل خدشه تحت هر شرایط گذاشته تا بهشت موعود و خانه امن یک فرقه از همه جای جهان باشد، این یک ضربه کاری و کشنده بود و روند واردات آدم برای اسکان و استقرار را تا سالها با خلل جدی مواجه خواهد کرد.  

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

شکست «روایت غالب» و گسترش موج بیداری جهانی

پیش از عملیات 7 اکتبر، همه تلاش و توان و توفیق رژیم، متمرکز بر این بود که آنان در برابر فلسطینیان، مظلوم واقع شده و مُحق به دفاع از خود هستند و همه جنایات و وحشیگریهای خود را زیر نقاب اصل دفاع مشروع، پنهان و وارونه سازی می‌‌کردند تا با استفاده از دستگاه پروپاگاندای جهانی، خود را نزد افکار عمومی جهان، موجه ساخته و 70 سال جنایت و غارت و نسل کشی را مشروع جلوه دهند. طوفان الاقصی، ناگهان بازی و معادله را یکسره تغییر داد؛ مسئله فلسطین را به اولویت جهانی تبدیل کرد و روایت مظلومیت و مُحق بودن رژیم را شکست. اعتراضات عظیم در آمریکا و اروپا، با تمرکز بر دانشگاه‌ها، جنبش تحریم، بایکوت و سرمایه‌زدایی را تقویت کرد؛ بیش از ۱۰۰ دانشگاه آمریکایی و اروپایی در ۲۰۲۴-۲۰۲۵ روابط با رژیم را قطع کردند و تحریم‌های آکادمیک ۶۶ درصد افزایش یافت. این عملیات، آغاز دومینوی پایان مشروعیت یک رژیم پایه گرفته بر بنیان جعل و جاسوسی و جنایت بود. در آمریکا، نظرسنجی‌های موسسات معتبر جهانی نشان می‌دهد ۵۳ درصد مردم نظر منفی به رژیم دارند، ۳۵ درصد با فلسطینیان همدردی می‌کنند، و حمایت از عملیات نظامی رژیم به ۳۲ درصد - کمترین سطح تاریخی- کاهش یافته است. در کشور‌های حامی رژیم مانند آمریکا، اعتراضات خیابانی و دانشگاهی (مانند هاروارد و کلمبیا) نفرت از رژیم را آشکار کرد و نسل جوان غرب یا همان نسل Z، بهمراه انبوهی از سلبریتی ها، چهره‌های محبوب و پرمخاطب سینما، فوتبال، رسانه و... رژیم را «اشغالگر» و«جنایتکار» می‌دانند. دامنه این آگاهی و اعتراض علنی به مقامات دنیا نیز رسیده و فی المثل رئیس جمهور کلمبیا در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، آشکارا این رژیم را متجاوز و ناقض حقوق بشر اعلام کرده و شگفتا که توسط رئیس جمهور آمریکا، ویزای وی لغو و از سازمان ملل اخراج می شود! روند اعتراضات جهانی، اسرائیل را به انزوا کشانده‌اند. تا سپتامبر ۲۰۲۵، ۱۵۷ کشور – بیش از ۸۰ درصد اعضای سازمان ملل – فلسطین را به رسمیت شناختند که این تغییر، مستقیماً نتیجه عملیات و فشار جهانی است. از سوی دیگر، در سطح بین‌المللی نیز سابقه‌ای ندارد که حتی در نهادهای حقوقی بین‌المللی مانند دیوان بین‌المللی دادگستری (لاهه)، برای اولین بار، نتانیاهو و وزیر جنگ وی به‌صورت رسمی به‌عنوان جنایتکار جنگی محکوم شوند. حتی برخی کشورهای اروپایی نیز اعلام کرده‌اند که در صورت ورود نتانیاهو به خاک آن‌ها، وی را دستگیر خواهند کرد. چنین حکمی علیه نتانیاهو از سوی یک دادگاه حقوقی بین‌المللی، بی‌سابقه است. امروز در افکار عمومی جهانیان، پس از طوفان الاقصی، مسئله فلسطین و مظلومیت فلسطینیان و جنایتکار بودن رژیم غاصب به‌وضوح مطرح شده است. در همین روزها شاهد راهپیمایی‌های صدها هزار نفری دانشجویان دانشگاه‌های اروپا و آمریکا هستیم که بی‌سابقه است. فوتبالیست‌ها، هنرمندان و سایر اقشار نیز با اعتصاب و اعتراض، از فلسطینیان حمایت می‌کنند. چند وقت پیش، در ایتالیا، کارکنان حمل‌ونقل عمومی به‌نفع فلسطینیان اعتصاب کردند. برای اولین بار، پیشنهاد شده است که فدراسیون بین‌المللی فوتبال (فیفا)، رژیم اشغالگر را از رقابت‌های جهانی محروم کند. هرچند این اقدام هنوز انجام نشده، اما صرف طرح چنین موضوعی نشان‌دهنده تغییر در افکار عمومی جهانی است؛ به‌طوری که در میان ورزشکاران و هنرمندان نیز، رژیم اشغالگر محکوم می‌شود. پس هرچه در طول سالها رشته بودند تا به ملتهای دنیا بباورانند که ما بر حقیم و آنها تروریست، همه پنبه شد و روایت غالب، مظلومیت فلسطین و مردم غزه و سبعیت و سفاکی سلاخان کودک کش صهیونیست گردید. توفان‌ الاقصی رژیم صهیونیستی را در باتلاق موجودیتی گرفتار کرد. نتانیاهو برای فرار از این باتلاق، تلاش کرده است با خشونت بی‌حد و حصر، ترور فرماندهان و رهبران مقاومت و همین‌طور تهاجم نظامی به سایر کشورهای منطقه، این بازدارندگی را تا حدودی احیا کند اما واقعیت آن است که حالا همه مردم و کل منطقه دریافته‌اند رژیم صهیونیستی نخستین و اصلی‌ترین تهدید منطقه است. رژیمی که تا 2 سال قبل، در حال تبدیل شدن به یک واحد رسمی و معتبر در غرب آسیا بود، حالا به اصلی‌ترین تهدید غرب آسیا تبدیل شده است. به عبارتی رژیم صهیونیستی، حالا تنها یک دولت اشغالگر سرزمین‌ فلسطین نیست، بلکه تهدیدی بالقوه برای موجودیت همه کشورهای منطقه است.

 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

و بالاخره؛ طوفان الاقصی پیروزی بود یا شکست؟

با وجود هزینه‌های انسانی فاجعه‌بار؛ بیش از ۶۶ هزار کشته، ۱۶۸ هزار زخمی و ویرانی کامل غزه، طوفان الاقصی از منظر استراتژیک و در افقی بینشی و شناختی، یک حرکت بزرگ، راهگشا، تعیین کننده و تاریخساز بود. ضربه مهلک به هیمنه رژیم، که دو سال نتوانست مقاومت را نابود کند، رژیم غاصب را بشدت در دو جنبه: روانی- تبلیغاتی  و تسلیحاتی،  تضعیف کرد و گزینه‌های نظامی‌ آن را محدود ساخت. جلوگیری از عادی‌سازی جنایت، بسیج افکار عمومی جهانی، افزایش به رسمیت شناختن فلسطین به ۱۵۷ کشور و ایجاد یک اجماع فراگیر بین المللی، تاثیر عمیق بر افکار عمومی و همراه کردن آنان با مردم فلسطین و تغییر نظرسنجی‌ها (۵۳% نظر منفی در آمریکا)، دستاورد‌هایی بلندمدت هستند که حماس و فلسطین را تقویت می‌کنند. این عملیات، با زنده نگه داشتن آرمان فلسطین، رژیم را در انزوای جهانی قرار داد و حمایت آمریکا و غرب را از آن، زیر سوال برد و مفتضح ساخت و اینهمه، دستاوردهای بزرگی برای مقاومت است. بدون این عملیات، فلسطین فراموش می‌شد و راه برای اشغال ابدی آن هموار می‌گردید. بنابراین، با وجود همه خسارات و خرابیها و فقدانها و فاجعه ها، ارزش استراتژیک این اقدام شجاعانه، هوشمندانه و برخوردار از ارزش و قابلیت راهبردی و کلان و آینده نگرانه، غیرقابل انکار است. اینجاست که باید گفت اتفاقا برخلاف بسیاری از تحلیلهای غلط و سطحی، کار حماس و شهید «یحیی سنوار» نه عملی تدافعی، هیجانی، شتابگرانه و فاقد سنجش عقلانی و محاسبه پیامدها، که یک حرکت خط شکن، رو به جلو، و ناگزیر برای عرصه گشایی و باز شدن مسیر جریان حیات یک ملت در ابعاد مختلف بود که امروز ثمرات آن را پس از دوسال شاهدیم. اگر آن عملیات رخ نداده بود، کجا می‌شد به اینهمه نتایج بزرگ رسید؟ 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟


دو سال از عملیات طوفان الاقصی می‌گذرد و رژیم صهیونیستی همچنان به کشتار سیستماتیک مردم غزه ادامه می‌دهد، با بمباران مداوم بیمارستان‌ها، مدارس، پناهگاه‌ها و مناطق مسکونی، که هزاران کودک، زن و غیرنظامی را قربانی کرده و غزه را به یک ویرانه مطلق تبدیل نموده است. رژیم اشغالگر نه تنها به تهدید‌های آشکار روی آورده – مانند هشدار وزیر دفاع کاتز مبنی بر اینکه هر کس در غزه بماند تروریست یا حامی تروریسم محسوب می‌شود، بلکه با تشدید محاصره، مردم را به خروج اجباری واداشته و ابعاد این بحران عظیم انسانی را گسترده‌تر کرده است. دو سال گذشته نشان داد که طوفان الاقصی نه تنها ضربه‌ای به هیمنه رژیم وارد کرد، بلکه جهان را وادار به حمایت از آرمان فلسطین کرد؛ از اعتراضات جهانی و به رسمیت شناختن‌های جدید گرفته تا توقف پروژه‌های عادی‌سازی، همه دستاورد‌هایی هستند که هزینه‌های سنگین را توجیه می‌کنند. در نهایت، این عملیات، یک درس و یادآوری حقیقتی بزرگ است که: عدالت و آزادی و حیثیت و شرف انسانی، هرچند با درد و خون و تحمل آوارگی و فقدان عزیزان و جراحتهای جبران ناپذیر به دست آید، برای یک ملت که می‌خواهد زنده باشد، اجتناب‌ناپذیر است و رژیم اشغالگر، با همه حمایت‌های غربی، نمی‌تواند مقاومت مردم مظلوم غزه را برای همیشه سرکوب کند. آینده فلسطین، با الهام از طوفان الاقصی، روشن‌تر از همیشه به نظر می‌رسد، جایی که جهان دیگر نمی‌تواند چشم بر جنایات این رژیم ببندد. در یک تحلیل کلی، طوفان‌ الاقصی فرصت ابراز خشم و کینه این مردم علیه باند و حاکمیتی جعلی، اشغالگر، متجاوز، تروریست، وحشی و جنایتکار بود.

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

فلسطینی‌ها نشان دادند هرگز از این فرصت‌ها چشم‌پوشی نمی‌کنند و هزینه آن را،هرچقدر هم باشد، می‌پردازند تا سربلند بمانند. اکنون، 2 سال پس از آن روز، نسل‌های جدیدی از جوانان و مجاهدان فلسطینی تربیت شده‌اند. آنچه شکستی بزرگ‌تر از همه شکست‌ها برای رژیم صهیونیستی به حساب می‌آید، تقویت روحیه مقاومت و اراده جمعی و آرمان ملی برای ادامه مبارزه و مقاومت در غزه است. یکی از دلایلی که نتانیاهو، بن‌گویر و دیگر مقامات متعصب و نژادپرست دولت صهیونی، اصرار بر کوچاندن و تبعید اجباری مردم غزه از سرزمینشان دارند، فهمیدن همین واقعیت است. اکنون در غزه و نزد جوانان فلسطینی، یحیی سنوار یک اسطوره بزرگ است؛ اسطوره‌ای که هم بزرگ‌ترین ضربه را از زمان پیدایش رژیم صهیونیستی تاکنون، به اشغالگران وارد کرد و هم نحوه شهادتش در معرکه و در میانه پیکار و با لباس رزم، الهام‌بخش شد. سنوار و ضیف و ابوعبیده و دیگر مجاهدان قسام، مایه فخر و غرور ملت فلسطین هستند. مردمانی که تا دیروز به عنوان ملتی مظلوم شناخته می‌شدند، حالا با اسطوره‌هایی مانند سنوار، نام خود را در شمار مردمانی مقاوم، شجاع و غیرتمند، ثبت کرده‌اند. 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟


و کوتاه سخن، ما باید به منطق تحلیلی خود نظر اندازیم. اگر منطق ما محاسبه هزینه- فایده صرف باشد، شاید فقط خسارتها و ضربه‌ها و فقدانها را ببینیم و در این قاب، جز خرابه‌ها و تلی از جنازه ها نبینیم و شهری شخم زده و بکلی ویران و مردمی بی پناه و آواره و دچار قحطی و گرسنگی. اما اگر منطق نگرش ما مقاومت و شهادت باشد، آنچه پس از طوفان الاقصی رخ داد، برای مردم غزه و حماس، عین پیروزی است و برای دشمنان بشریت و غاصبان خونخوار قدس، چیزی جز شکست و بی آبرویی و بی آیندگی نیست.

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

سخن سید شهید مقاومت، سیدحسن نصرالله همچنان چراغ راه تاریخ جهاد و شهادت است: «انه لجهاد؛ نصر او استشهاد» در این منطق، شکستی نیست چرا که مبنای عمل، عقیده است و شهادت نیز حقیقت نصر و نصرت است. این راه بزرگ «یحیی سنوار» و «اسماعیل هنیه» و «محمد ضیف» و همه شهیدان جاوید طریق القدس است که سد را شکستند و راه را گشودند و اینک، این موج فزاینده و فراگیر خشم و نفرت از غاصبان ارض مقدس و دفاع از مظلومیت مردم فلسطین در میان همه ملتهای جهان، این موج عظیم بیداری و آگاهی و شکست حصار سانسور و سکوت خبری و دروغ و وارونگی رسانه های «امپراطوری جعل و جاسوسی و جنایت»، همه از برکت آن خونهای پاک است که با طراحی عملیات طوفان الاقصی، طوفانی بنیان‌کن در تاریخ منطقه و حتی جهان بپا کردند و فصلی دیگر در تاریخ حیات بشریت رقم زدند. سلام خدا و درود و تحیت همه آزادگان، بر شهیدان مجاهد راه حق و عدالت و آزادی و کرامت انسان. 

چگونه «طوفان الاقصی»، نقشه راه منطقه و جهان را تغییر داد؟

 

 

 


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه