آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۰۷۱۹
۰۹:۳۲

۱۴۰۴/۰۷/۰۱

ستاره‌ها راز سنگر را می‌دانند

یادداشت «ستاره‌ها راز سنگر را می‌دانند»، روایت خواندنی از ایلامِ مقاوم و شهیدپرور، با قلم مریم بالوی فیلی، نویسنده‌ ایلامی، به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس در ادامه منتشر می‌شود.»


به گزارش نوید شاهد ایلام، وقتی نام دفاع مقدس می‌آید یاد دیاری می‌افتیم که بوی غیرت می‌دهد یاد زنان و مادرانی که پا به پای مردان اسلحه به دست گرفتند و تسلیم نشدند یاد تپه‌هایی که سنگر شدند و دشت‌هایی که آغوششان را برای شهیدان گشودند.

 دفاع مقدس یک افتخار زنده است، وجب به وجب خاکش بوی شهیدان می‌ده، د سربند یا حسین (ع) هنوز بر پیشانی‌ها بسته است نوای (ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش) آهنگران به گوش می‌رسد یاد مهران می‌افتیم که با خون آزاد شد، یاد چوار که زمین فوتبالش با موشک دشمن به خاک شهادت بدل شد، یاد شرهانی، قلاویزان، میمک و هر نقطه اش یک روایت، یک فریاد، یک پرچم برافراشته است.

وقتی از دفاع مقدس حرف می‌زنیم از مردمی می‌گوییم که نرفتند، ماندند جنگیدند، ساختند از مردمان عشایری که در کنار دامداری، کشاورزی و زمین هایشان تفنگ روی دوش گذاشتند و مرز را با جانشان نگه داشتند از دانش آموزانی که در پناه سنگر با صدای خمپاره و انفجار الفبا را آموختند.

آری در ایلام دفاع مقدس یعنی زیستن با خاطراتی از شب‌های عملیات که در یادمان‌ها یادآوری می‌شود یعنی مسافران و زائرانی که با اشک خاک را می‌بوسند و یادمان‌هایی که هنوز صدای شهیدان را در خود دارند.

من از زبان خاکی سخن می‌گویم که بار‌ها زیر آتش دشمن لرزید، اما خم نشد از زمینی که موشک‌ها را در آغوش گرفت و خنثی کرد تا فرزندانش زنده بمانند از مردمانی که مرز را با خونشان با تکه تکه پیکر و تَن‌های مطهرشان بستند و فضای ایلام را برای همیشه معطر و متبرک ساختند.

ایلام‌ای سرزمین روایت‌های بی صدا تو را باید به تصویر کشید قلم زد، نوشت و برایت جان داد همانند شب‌های مهران که هنوز داغ لاله‌های پرپر را روایت می‌کنند سومار برای شقایق هایش اشک می‌ریزد و دهلران داغدار غنچه‌های نشکفته اش است قصه‌ی شب‌های دفاع قصه‌ی آر پی جی و رگبار و سنگر و دلتنگی است قصه‌ی شهامت و عشق به وطن قصه‌ای که هرگز از خاطر نمی‌رود راز سنگر‌های عشق را باید از ستاره پرسید فقط او می‌داند پشت لبخند‌هایی که با نعره‌ی خمپاره‌ها خاموش شدند چند آرزو به خواب ابدی رفتند فقط ستاره‌های شب‌های جبهه شنیده و دیده‌اند واژه‌هایی را که با تردیدِ بودن یا نبودن روی دفتر خاطرات در دل سنگر جا مانده‌اند.

چه نامه‌هایی که با نفسِ آخر لاله‌ها گُر گرفتند و هرگز به مقصد نرسیدند و چشم‌هایی را تا همیشه به در خشکاندند التهاب تشنه‌ها را باید از خورشید پرسید فقط او دیده است در کربلای مهران، دهلران و سومار و ... چه بر فرزندان ایران گذشت دستی که تفنگ برداشت پایی که برخاست و ایستاد تا پرچم را بر افرازد تا عشق به وطن را فریاد کند.

چه لاله‌هایی که بی جان بر خاک افتادند و چه سنگر‌هایی که هنوز زمزمه‌ی شهادتین را در سینه‌ی خود دارند چه کلام‌هایی که تشنگی مجال فریاد نداد و بر لب‌های بی رمق و خشکیده نیمه تمام ماندند ایلام تو را باید زنده نگه داشت، چون تو خودِ زندگی هستی زندگی‌ای که با خون معنا گرفت و با ایثار قد کشید و تا ابد با یاد شهیدان می‌ماند و نفس می‌کشد.

 

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه