آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۰۱۶۲
۱۴:۰۴

۱۴۰۴/۰۶/۲۵
روحانی شهید «ماموستا سیدمحمد شیخ‌الاسلام» نماینده کردستان در مجلس خبرگان رهبری؛

مرزبان «معرفت»، شهید «وحدت»

بالاترین مقام دینی و فقهی و مفتی اعظم مذهب شافعی، نسب از امام دهم شیعیان، حضرت هادی آل محمد (ص) برده بود. «ماموستا» ستون و سنگر هدایت و معرفت دینی بود و محور و رکن وحدت و تقریب مذاهب اسلامی در منطقه غرب. پناه مردم بود و نماینده آنان در خبرگان و سرانجام هم جان بر سر آرمان وحدت باخت که منادی آن بود. به همان عاقبتی رسید که همیشه ورد زبانش بود: «خدا کند عاقبت بخیر شویم»!...


مرزبان «معرفت»، شهید «وحدت»

به گزارش نوید شاهد، 26 شهریور 1388 مطابق با 27 ماه رمضان و مصادف با روز قدس، عالمی متفکر و بیداردل و بصیر و مجاهدی خستگی‌ناپذیر در راه نشر و تبلیغ معارف دین و تقریب مذاهب مسلمین، با زبان روزه، به دست جنایتکار دشمن تفرقه‌افکن و کینه‌پَراکن به خون خود غلطید و پر در جنات رضوان و رضایت رب جلیل کشید که یکی از محورها و سنگرهای آرمان وحدت بین شیعه و سنی در استان کردستان و یکی از دژهای مستحکم هدایت و معرفت دینی در برابر بدعت و دین ستیزی بود. او به گفته رهبر معظم انقلاب، دهها سال عَلَم «دفاع صریح از حق» را بر دوش داشت و چه در جبهه تحقیق و تدریس و تبیین احکام و معارف دین و وعظ و خطابه و ارشاد و چه در جبهه هوشمندی و بصیرت انقلابی و دشمن شناسی و تفرقه‌ستیزی و چه در سنگر نمایندگی مجلس خبرگان رهبری، عالمی وارسته و مبارزی تمام عیار و خدمتگذاری وفادار و فداکار برای انقلاب و نظام و کشور و مردم بود. «ماموستا سیدمحمد شیخ‌الاسلام» در افطاری خونین، پاکبازی خود را در راه حقیقت، به ثبوت رساند و با شهادتش بدست عناصر شرور و شقاوت‌اندیش، گواهی صادق شد که دشمن، خصم این وحدت است و همدلی و اتحاد شیعه و سنی را سدی بزرگ در جهت منافع و مطامع نامشروع خویش می‌بیند. و شیخ الاسلام شهید، فدایی این وحدت فتنه‌سوز و دشمن‌شکن شد. خون او مهر قداستی است بر صحیفه دین باوری و وحدت طلبی امت اسلام و تجسم عملی صدق کلام و منطق و مرام او که همواره در افشای نقشه‌های دشمن، مبنی بر ایجاد شکاف بین صفوف مسلمین، به جد، می‌کوشید. 

ساعتها روی پا، برای تلمذ علم!

سید محمد شیخ الاسلام، روز سوم فروردین‌ماه 1315 هجری شمسی در خانواده مذهبی و اهل علم و دین، در یکی از روستاهای شهرستان بانه از توابع استان کردستان به دنیا آمد. او تحت تعالیم پدرش محمد شیخ الاسلام قرار گرفت و در فضایی پرورش یافت که 13 نسل پیش از او در راستای رسالت و نشر و تبلیغ معارف دینی به فعالیت مشغول بودند که این مسئله به صورت مکتوب، تا هشت نسل پیش از ایشان در دست است. والدین او شیخ محمد و بانو عایشه نام داشتند. پدر، که یک روحانی وارسته بود، به فرزندش پیشنهاد ورود به دروس حوزوی را داد. وی نیز دستور پدر را اطاعت کرد و سال‌ها در شهرهای مختلف کردستان ایران و عراق، از جمله مریوان، پنجوین، بیاره و حلبچه نزد علمای منطقه شاگردی کرد تا بالاخره از ماموستا ملا محمدباقر مدرس بالک، اجازه افتاء و تدریس را گرفت. او در محضر علمای بزرگ کردستان به تحصیل علوم اسلامی پرداخت تا اینکه در سال 1336 از سوی عالم و استاد بزرگ منطقه، ملاباقر مدرس مجاز و به عنوان مفتی اعظم مذهب شافعیه در منطقه شناخته شد. پشتکار او در طلب علم، زبانزد خاص و عام بود بطوریکه برای یادگیری مطلبی تا ساعتها روی پاهایش می‌ایستاد. ماموستا محمد شیخ الاسلام با اینکه معمولاً خود را سید نمی‌نامید و در شناسنامه او نیز عنوان سید درج نشده بود، ولی در شجره نامه‌ای که از خود ارائه کرده بود، نسبش را به جعفربن امام علی النقی (ع) دهمین پیشوای شیعیان می‌رساند. پس از دریافت اجازه و تبدیل شدن به یک ماموستای رسمی و مؤثر، شهر سقز را برای اقامت موقت خود انتخاب نمود و در مسجد «شیخ مظهر» به اقامه نماز و رسیدگی به امور مردمی پرداخت. 

حلقه پیوند «حوزه»- «مدرسه»- «دانشگاه»

ماموستا شیخ الاسلام قریب به 50 سال از عمر خود را به تدریس و تربیت شیفتگان و جویندگان علم پرداخت که نتیجه آن را می‌توان در تربیت روحانیان و ماموستاهایی دید که همگی آنها از الگوهای ارشاد و هدایت عمومی در منطقه هستند. او نزدیک به 20 سال در سقز و بانه به صورت سنتی در حجره طلاب و هم در مدارس رسمی و سنتی علوم دینی به تدریس، تحقیق و وعظ و ارشاد عامه اشتغال داشت و حدود 30 سال نیز در سنندج، همزمان که سمت امام جماعت مسجد «سید قطب» را برعهده داشت، به امر تدریس، تحقیق و تتبع و افاده و افاضه علوم و معارف در مدارس دینی، آموزش و پرورش و دانشگاههای استان مشغول بود. او همچنین در مدت شش سال در دانشگاه مذاهب اسلامی تهران، حدود 20 سال در دانشکده الهیات دانشگاه تهران و حدود 10 سال در دانشگاههای آزاد اسلامی واحدهای تهران، سنندج و سقز و سایر دانشگاههای سطح استان به تربیت طلاب علوم دینی و دانشجویان مشغول بود. این عالم خبیر و محقق کم نظیر در فلسفه، فقه، اصول، تفسیر و سایر علوم اسلامی تبحر و تسلطی خاص داشت بطوریکه در انجمنهای علمی علوم اسلامی عضویت فعال داشت. 

مفتی اعظم شافعی؛ رودرروی سه جریان: الحاد، تکفیر و بدعت

به تصریح علمای مذهب شافعی، وی «مجتهد مسلم عصر در مذهب شافعی» و مفتی اعظم و عالیترین مقام این مذهب در ایران بود. همچنین به کتب فقهی شیعه نیز به خوبی مسلط بود. متأسفانه آثار مستقل چاپ شده‌ای تا کنون از ایشان تقریر و منتشر نشده و نظرات علمی خود را به صورت حاشیه در کنار کتاب‌های علمی می‌نوشت. بر این اساس متاسفانه از ایشان آثار چاپ شده‌ای بر جای نمانده و بیشتر وقت خود را صرف تدریس و تربیت شاگردانی کردند که امروز هریک در حوزه های فعالیت و ارشاد و امام جماعت خود، عالمانی مبرز و محل رجوع عامه مردم منطقه هستند که پس از شهادت استاد خود نیز همچنان سنگر مبارزه با تکفیر را خالی نگذاشتند. او از دوران ستمشاهی، مبارزه را با طاغوت آغاز کرد و پس از آن هم در مصاف با کمونیسم و الحاد مارکسیستی و جریانهای وابسته چپ و هم در مقابله با تحجر، خرافیگری و افکار ارتجاعی و انحرافی و بدعت‌گذارانه‌ی جریانهای تکفیری- سلفی، نهایت جد و جهد خود را مصروف داشت. 

اقامت در تهران و نمایندگی مجلس خبرگان

در طی همین سال‌ها بود که ماموستای جوان تصمیم گرفت، ضمن ارتباط گیری بیشتر با مردم سنی و شیعه، هم به حل مشکلات آنان کمک کند و وظیفه شرعی خود مبنی بر برآوردن حوایج برادران دینی خود را ایفا نماید، و هم بتواند خود را از لحاظ اطلاعات دینی و فرامذهبی و آگاهی در امور سیاسی و کشورداری، ارتقا دهد؛ لذا با پیروزی انقلاب وی به تهران عزیمت نمود و تا سال 71 در آنجا به فعالیت‌های علمی و دینی پرداخت. ضمن اینکه حضور گروهک‌ها در سال‌های ابتدایی انقلاب در شهر سقز و به طور کلی، اکثر نقاط استان کردستان و جنوب استان آذربایجان غربی را ناامن کرده بود و افراد بسیاری را به مهاجرت موقت واداشته بود. ماموستا که در تهران، ضمن تدریس و کسب معلومات فراوان، تجربیات ارزنده بسیاری اندوخته بود، در سال 71 به کردستان بازگشت و این بار با رویکردی بنیادین و هدف گذاری کلان و بلندمدت، در مسجد النبی شهر سنندج و بعد از مدتی با ساخت مسجد سید قطب، در آن مسجد، به فعالیت‌های دینی- سیاسی- فرهنگی پرداخت. او به‌قدری در تشکیل پایگاه مردمی و کسب محبوبیت در میان مردم موفق بود، که وقتی برای انتخابات مجلس سوم خبرگان نامزد شد، موفق به کسب بیشترین آراء مردمی شد و به مجلس خبرگان راه یافت. او در انتخابات چهارم مجلس خبرگان در استان کردستان نیز مجددا اکثریت آرا را به دست آورد.

مردی از جنس «مردم»

با اینکه نماینده کل استان در مجلس خبرگان شده بود و تا لحظه شهادت نیز در این سمت باقی ماند، هرگز شیفته و فریفته جاذبه‌ها و وسوسه‌های قدرت و مقام نشد و مردمی بودن و سادگی و صفای نفس را همواره در سلوک و رفتار خویش جلوه می‌داد. اکثر اوقات بعد از اقامه نماز در مقابل مغازه کنار مسجد سید قطب می‌نشست و به درد دل مردم توجه می‌کرد. برخوردش با مردم در زمان قبل از نمایندگی اش به نسبت با زمان بعد از نمایندگی، هیچ تفاوتی نداشت. وی به نوعی قضاوت غیر رسمی در میان مردم را نیز بر عهده داشت و با وجود او، افراد کمتر به دادگستری مراجعه می‌کردند. ایشان خود را از مردم می‌دانست و از معاشرت با آنان دوری نمی‌کرد. مردم نیز بدون هیچ تشریفاتی از او درخواست کمک و مساعدت و رسیدگی به حوایج و مشکلات مختلف خود را می‌کردند و هرگز از او جواب رد نشنیدند. او حتی در بستر بیماری نیز از حال مردم غافل نبود و به نوعی خود را مسئول رسیدگی به مسائل و مشکلات مردم می‌دانست و بزرگترین دغدغه او این بود. دائما به خانواده‌های فقیر و نیازمند سرمی‌زد و اصرار داشت، کسی او را در این راه همراهی نکند. هنگامی که مسئولان امنیتی دستور دادند شخصی در جلوی منزل ایشان نگهبانی دهد، با اصرار از آن‌ها درخواست کرد تدابیر امنیتی را بردارند. همواره از جذب شدن جوانان به گروهک‌های آشوب طلب جلوگیری می‌کرد و در صورتی که یکی از جوانان فریب آن گروهک‌ها را خورده و به آن‌ها می‌پیوست، شهید تمام تلاش خود را برای رهایی آن جوان مبذول می‌داشت. 

مرزبان «معرفت»، شهید «وحدت»

از وحدت «مذاهب» تا وحدت «ادیان»

او به همان ترتیب که در برآوردن نیازهای همشهریان اهل سنت و جماعت، کوشا بود، هرگز فعالیت‌های انسان‌دوستانه خود را منحصر در مذهب خاصی نمی‌کرد و به همان طریق، به کمک شیعیان نیز می‌شتافت. با دراویش، صوفیان و اهل تصوف و اعضای اخوان‌المسلمین نیز رابطه‌ای برادرانه‌ داشت. عقیده داشت حتماً باید با شیعیان نماز جماعت برگزار کرد و هر یک از فریقین نیز در نماز به فقه خود عمل کند. سال‌ها در خانقاه «حاج شیخ مصطفی» که از معروف ترین خانقاه‌های طریقت نقشبندی است، نماز جماعت می‌خواند و البته به تصوف قادری نیز تعلق خاطر خاصی داشت. او حتی در صدد بود با سایر ادیان آسمانی نیز پیوندی برقرار سازد و همواره می‌گفت: «عملکرد نا صحیح یک شخص را نباید به حساب عقیده او گذاشت.» او همچنین در «شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» به عنوان عضوی موثر و کارآمد، فعالیت داشت. او به یقین، پیشگام تقریب مذاهب اسلامی بود. 

شاگرد مکتب «شرع»، ملتزم به مسلک «عقل»

او اعتقاد راسخ به زیارت قبور داشت و همواره از مسافران قم درخواست می‌نمود از طرف وی نیز کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (س) را زیارت کنند. ارادت فراوانی به اهل بیت (ع) داشت و اشعار و مراثی پرشور و زیبایی در مدح حضرت اباعبدالله الحسین (ع) می‌خواند. به تبرک معتقد بود و به حاجیان سفارش می‌کرد از مکه برایش آب زمزم، و از مدینه خرما بیاورند؛ چون متبرک و شفا دهنده‌اند. او حتی غذا خوردن در منزل حافظ و قاری قرآن را نیز تبرک می‌دانست. ماموستا در عین التزام به شریعت و تقید تام به تبعیت از احکام شرع، در بینش و منش فکری و منطق معرفتی، انسانی عقل گرا بود و همواره تأکید داشت، اعمال مسلمانان باید هم شرعی. و هم متکی و مبتنی بر عقل باشد. هرگز از گسترش جریان‌های بدعت گذار، ترسی به دل راه نداد و ادعا داشت، می‌توان به کمک قرآن با این افراد مناظره نمود. 

خدا کند عاقبت بخیر شویم...

یکی از جملاتی که همیشه ورد زبان او بود این جمله بود: «خدا کند عاقبت به خیر شویم» به طوریکه در دعاهای بعد از نمازهای یومیه، همیشه این جمله را ذکر و آن را تکرار می‌کرد. به گفته همسر و خانواده و نزدیکان شهید، ماموستا هیچوقت از فیض و توفیق خواندن نماز شب محروم نمی‌ماند و حتی در اواخر عمرش نیز با وجود کهولت سن، اقدام به برگزاری کلاسهای تفسیر قرآن در ماه مبارک رمضان کرد که آوازه آن در همه جا پیچیده بود. ماموستا شیخ الاسلام از لحاظ علمی و اخلاقی در یک جایگاه محوری قرار داشت و این باعث شده بود که به شخصیتی ملی و حتی بین‌المللی و شناخته شده در تمام جهان اسلام تبدیل شده و محبوبیت بسیار زیادی پیدا کند. ماموستا دلداده مکتب ولایت و شیفته انقلاب و نظام و حامی و معین رهبر بود. او اعتقاد راسخ داشت که نظام اسلامی، ستون و سرپناه آرمان متعالی وحدت اسلامی است. تعابیر بلند او از حضرت امام (ره) و عقیده خالصانه او به عرفان و مجاهدت و حکمت معنوی و الهی آن راحل عظیم الشان (ره) نشان از بصیرت این عالم انقلابی داشت و همین دشمن را به از میان برداشتن او، مصمم می‌ساخت.

مرزبان «معرفت»، شهید «وحدت»

پیشتاز قافله پنجاه عالم شهید وحدت و بصیرت در کردستان

سرانجام ماموستا محمد شیخ الاسلام با تلاشهای خستگی ناپذیرش در راه اعتلای وحدت کلمه و تحقق اهداف اسلامی، آماج کینه توزی و دشمنی معاندان قرار گرفت و به دست گروهک تکفیری - تروریستی «توحید و جهاد» که از مدت‌ها قبل او را تکفیر و محکوم به اعدام کرده بود، در 26 شهریور 1388، مصادف با 27 رمضان 1430، از ناحیه سر، هدف شلیک گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. ترور و به شهادت رساندن این عالم محبوب و مردمی، کردستان را در اندوه و ماتم فرو برد و همه را در فقدان این یار و پناه دیرین و دلسوز خود، عزادار و غمزده ساخت. 
یکی از عوامل ترور این روحانی شهید گفته است: «وقتی ترورها را در سنندج شروع کردیم و افرادی چون یونس عبدی، محمد زند سلیمی، پوریا قاضی و... را کشتیم، تصمیم گرفتیم نقشه مان در مورد ترور ماموستا شیخ الاسلام را عملی کنیم. ولی هنگامی که به سراغ او رفتیم، متوجه شدیم به واسطه ترورهایی که انجام داده‌ایم، اطراف ماموستا شلوغ و امنیتی شده است؛ این بود که بازگشتیم و تصمیم گرفتیم در موقعی خلوت تر کار را یک‌سره کنیم. تا اینکه در فرصتی مناسب، دیدیم ماموستا سرش خلوت است و غیر از راننده و شخصی دیگر، از اطرافیانش کسی حاضر نیست. لذا وقتی که دو همراه ماموستا زودتر از خود او از مسجد خارج شدند و ماشین را روشن کردند، منتظر شدم تا ماموستا به سمت در مسجد برود؛ به طرفش رفتم و گفتم کنار بروید می‌خواهم رد شوم. و او نیز به من راه داد. من نیز گلوله‌ای به سر ایشان زدم و فرار کردم. بعد که به مخفیگاهمان بازگشتیم و اخبار را رصد کردیم، دیدیم این ترور، مورد محکومیت آیت الله خامنه‌اى، و مورد حمایت گروهک‌های معاند و ضد دین قرار گرفته است.»

پیام رهبر امت در فقدان شهید وحدت

رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام خود پس از حادثه تروریستی شهادت این روحانی گرانقدر و منادی بزرگ وحدت امت و تقریب مذاهب اسلامی، این شهید را «عالم مجاهد» و «روحانی خدمتگذار» دانستند که فقدان او خسارتی برای نظام و بویژه برای مردم کردستان و انتقامگیری دشمن از این مردم نجیب و مظلوم بود:

 بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مَن قُتِلَ مَظلومَاً فَقَد جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطانا

با تأسف و اندوه فراوان اطلاع یافتم که دست جنایتگر و گنهکار مزدوران استکبار و ارتجاع به خون عالم مجاهد و روحانی خدمتگزار جناب ماموستا شیخ الاسلام نماینده مجلس خبرگان رهبری آلوده شده و آن مرد شریف و خدوم پس از دهها سال دفاع صریح از حق، به دست جنود باطل به شهادت رسیده است. در این چند روز چند عنصر روحانی ارزشمند دیگر از جمله امام جمعه موقت سنندج و دو تن از مسئولان قضایی محترم آن استان هم پیش از این بزرگوار مجروح و یا شربت شهادت نوشیده اند. این زنجیره شقاوت و خونخواری در ماه مبارک رمضان و در آستانه روز دفاع از ملت فلسطین، نشاندهنده آن است که این جنایتکاران با وجود ادعای دینداری و تعصّب مذهبی، نه فقط احترام شهرالله را هتک می کنند، بلکه آماج حمله آنان در اصل، همان چیزی است که دستگاه استکبار و برخی دولتهای روسیاه منطقه کمر دشمنی با آن بستهاند. دلبستگی به نظام جمهوری اسلامی و دفاع از آرمانهای اسلامی و مسأله قدس شریف جرم نابخشودنی این شهیدان و مجروحان عزیز از نظر این مزدوران جنایتکار و اربابان فرعون صفت و قارون‌منش آنهاست. پس از اردیبهشت معطّر امسالِ کردستان که در آن ندای گوش و دل نواز وحدت اسلامی بیش از همیشه در آن دیار طنین افکند، دستگاه استکبار و استبداد اکنون درصدد انتقامگیری از مردم نجیب و مظلوم آن اُستانند.
برای آن دشمنان سنگدل، کُرد و فارس و شیعه و سنّی تفاوت نمی‌کند. دل پلید و پُرکینه‌ی آنان حتی به روحانی کهنسالی چون شهید مظلوم ماموستا شیخ الاسلام نیز با قساوت و شقاوت، دستِ ستم می‌گشاید. لعنت خدا و رسول و مؤمنان بر آن خونخواران و مراکز اصلی پشتیبانی و فرماندهی آنان باد. مردم عزیز کردستان با بصیرت کامل، دشمنان خود را بشناسند و مسئولان امنیت استان مقابله قدرتمندانه با این آدمکُشان محارب را در صدر برنامه های خود قرار دهند.


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه