هر تپه و دره در جبهه برایم یک خاطره است

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، جانباز ۲۵ درصد «کیومرث آذری گیلان» میگوید: ما هجده نفر بودیم، همه جوان، پرشور، و مشتاق دفاع از کشور. اوایل سال ۱۳۶۰ تصمیم گرفتیم با هم به جبهه بریم. گروهی راهی گیلان غرب شدیم و بعد از ثبتنام، برای آموزش نظامی به پادگان پاتاوه اعزام شدیم. آموزشهاتقریباً یک ماه طول کشید. بعد از آن، از طریق سپاه اعزام شدیم به منطقه نفتشهر و سومار.
حدود یک سال در آن منطقه بودیم. بعد از آن، به تیپ نبیاکرم (ص) منتقل شدیم. شش ماه در آنجا خدمت کردم، و بعد به کردستان اعزام شدیم. مأموریتهای سختی داشتیم، ولی بعد از برگشت از منطقه، دوباره اعزام شدیم به جبهه قصر شیرین، حوالی موج سوم و چهارم عملیاتها، سال ۱۳۶۳ بود. در همین منطقه بود که مجروح شدم.
وظیفه من بیشتر تدارکات و رساندن غذا و تجهیزات به خط مقدم بود. خط مقدم فاصله زیادی با ما نداشت، حدود ۳۰۰ متر، اما مسیرش صاف و ساده نبود. باید از درهها و تپههایی عبور میکردیم که حدود سیزده نقطه حساس توی مسیر بود. گاهی مجبور بودیم از یک تپه به تپه دیگر بریم، زیر آتش دشمن.
یک روز که مثل همیشه در حال انتقال غذا بودم، تو مسیر تپهها، یه خمپاره نزدیک ماشین خورد. ماشین واژگون شد. من هم بر اثر موج انفجار آسیب دیدم و ترکش خوردم. آن حادثه باعث شد مجروح شوم و از آن به بعد دچار عوارض موجگرفتگی و مشکلات جسمی شدم.
بعد از مدتی که مداوا شدم، دوباره در عملیات کربلای یک در منطقه مهران شرکت کردم. این عملیات هم سنگین بود. همان هجده نفری که با هم شروع کرده بودیم، هر کدام سرنوشتی متفاوت پیدا کردیم. بعضیها زودتر برگشتن، بعضیها شهید شدن، و من هم تا سال ۱۳۶۵ در جبهه ماندم.
من ابتدا با بسیج وارد جبهه شدم، ولی بعد به عنوان پاسدار رسمی خدمت رو ادامه دادم. آن سالها پر از خاطره، سختی، دلتنگی، رفاقت، و ایمان بود. هر تپهای، هر درهای، برایم خاطره است. حالا که سالها گذشته، هنوز وقتی اسم نفتشهر یا سومار میاد، صدای خمپاره توی گوشم زنده میشود.
در ادامه فیلم گفتوگو را ببینید:
انتهای پیام/