آرزوی شهادت

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید«ظهراب رئیسی» یکم دی سال ۱۳۴۴ در روستای دوسیران شهرستان کازرون چشم به جهان گشود. دوران کودکی را گذراند و راهی مدرسه شد. تحصیلات را تا پایان سوم راهنمایی ادامه داد و سپس به کار مشغول شد. سال ۱۳۶۰ با تشکیل پایگاه مقاومت شهید چمران در روستای دوسیران به عضویت این پایگاه درآمد. در ایام جنگ تحمیلی مدتی در سنندج خدمت کرد و سپس به جبهه جنوب رفت و سرانجام ۱۷ شهریور سال ۱۳۶۶ در پاتک دشمن بعث به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای دوسیران به خاک سپرده شد.
متن وصیت:
سلام بر تو اى مادر گرامى و دلسوخته من، سلام گرم و صميمانه من را از فرزند خودت قبول كن و شيرت را حلالم كن. اى مادر میدانم كه تو زياد براى من زحمت و رنج كشيدى و مرا به اين سن رساندى و انتظار دارى كه برايت اين زحمات را جبران كنم و اما من نتوانستم حق و زحمت مادرى را كه بر گردنم داريد، ادا كنم؛ مىدانم كه چنين آرزويى داريد.
ولى مادر عزیزم، من چه كار كنم كه كفر جهانى صدام و حاميانش به اسلام و وطن اسلاميمان حمله كردند و من هم وظيفه شرعى خود را بايد در مقابل آنها انجام دهم و حقت را بر من حلال كن و در مرگ سرخم ناراحت مباش.
میدانم كه آرزو داريد برايم حجله عروسى بگيريد ولى حجلهام سنگر است و عروسم اسلحه و اگر شهيد شدم مرا به عنوان اينكه امانتى بودم به دستت، مرا ببخش و بگو خدايا راضى هستم از اين كه امانتت را توانستم به دستت بدهم.
مادرجان صبر و مقاومت پيشه كن و در حجله شهادت شيون مكن و شيون كردن شما باعث از دست دادن روحيه برادرانم مىشود همچون فاطمه(سلام الله علیها) باش و سرم را به دامن بگير و با خوشحالى حلالم كن.
بعد از شهادت لباسهاى رزمم را بر تن برادرم كن تا مثل خودم به اسلام خدمت كند و او را راهى جبههها كن و نگذار تا اسلحهام بر زمين بيافتد و سنگر خالى بماند. مادرم از طرف من از همسايگان طلب حلاليت برايم بكنيد.
اما اى پدرم، سلام بر تو اى پدرم از شما آرزو دارم كه حقت را برگردنم حلال كنيد و اى پدرم حقت را برگردنم حلال كن.
شما اى برادرانم اگر من شهيد شدم مرا حلال كنيد و اسلحهام را نگذاريد به زمين بيفتد و سنگر خونينم را خالى نگذاريد. هميشه با نماز و روزه باشيد و با دعاى كميل و در مجلسهاى مذهبى شركت كنيد و پيرو امام باشيد و امام را تنها نگذاريد. شما اى خواهرانم همواره زينبوار حركت كنيد و حجاب را رعايت كنيد و خواهر آنچه دشمن را مى ترساند سرخى خون من است و بيشتر از آن سياهى چادر تو و خواهرانم مرا حلال كنيد.
من احساسات خودم را ذكر مىكنم. من هميشه آرزوى شهادت را از خداوند مىطلبيدهام و اين آرزوى ديرينه من بوده و من اين راه را آگاهانه انتخاب كردهام و تا آخرين قطره خون خود از پاى نخواهم نشست.
من شهادت در راه خدا را هميشه آرزوى خودم مىدانستم، خداوندا شهادت در راهت را نصيبم بگردان.
دستت ببوسم اى مادر كه پروردى مرا آزاد/ بيا بابا تماشا كن كه فرزندت شده داماد
به حجله مى رود شادان، ولى زخمى به تن دارد/ به جاى رخت دامادى، لباس خون به تن دارد
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ سوره البقره.
ظهراب رئيسى
انتهای متن/