آیت‌الله شهید «مهدی شاه‌آبادی»؛ استاد‌زاده‌ی امام (ره)

از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

سه‌شنبه, ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۲۵
در بیت علم و فقاهت و تقوی، در خانه مجتهدی عارف بدنیا آمد که استاد اخلاق و عرفان «امام» بود. «شیخ مهدی» فرزند «آیت الله شاه آبادی بزرگ»، درس مبارزه با ظلم را هم مثل پرهیزکاری و خلوص و معرفت، از پدر آموخته بود. او همسنگر سالهای سخت مبارزان نهضت روحانیت بود و همسفر زندان و تبعید حلقه حواریون نزدیک روح الله (ره) که پس از پیروزی هم کرسی نمایندگی نتوانست مانع از حضورش در جبهه های عشق و شرف و شهادت شود. «جزیره مجنون»، معراجگاه اصحاب خیبری عاشورا بود و قرارگاه وصال «شیخ شهید»

از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، ششم اردیبهشت 1363 روز شهادت روحانی مبارز و عالم وارسته و یار و مددکار امام راحل (ره) از آغاز نهضت تا پیروزی انقلاب و دفاع مقدس و نماینده و امین منتخب مردم تهران در سنگر مجلس شورای اسلامی، شهید آیت الله شیخ مهدی شاه آبادی است. عالمی مجاهد و متقی که در سالهای غربت یاران امام، زبان رسای حق‌گویی و ظلم‌ستیزی بود و پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی و به ثمر نشستن مبارزات خود و همراهانش نیز در مسئولیت‌ های مختلفی از عضویت در شورای مرکزی کمیتۀ انقلاب اسلامی، عضویت در هستۀ مرکزی جامعۀ روحانیت مبارز، نمایندگی دوره‌ های اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضویت در هیئت منتخب امام برای بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان در سال ۵۹، عضویت در ستاد بسیج اقتصادی کشور، و سرپرستی حوزۀ علمیه‌ ای که خود آن را تأسیس کرده بود، به اسلام و مردم خدمت کرد. شهیدی که حضرت امام خمینی (ره) در وصفش چنین تعابیر بلندی به کار برد: « این شهید عزیز، علاوه بر آنکه خود،‏‎ ‎‏مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام بود و در همین راه به لقاءالله ‏‎ ‎‏پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود، که حقاً حق حیات روحانی به اینجانب‏‎ ‎‏داشت، که با دست و زبان از عهدۀ شکرش برنمی آیم.»

در سایه پدری که عرفان مجسم بود

مهدی شاه آبادی در سال 1309 شمسی، از صلب پدری مجاهد و عارف یعنی مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدعلی شاه‌آبادی به دنیا آمد. تولد این کودک، هم‌زمان با ایام سلطنت رضاشاه در ایران بود؛ سال‌ هایی که به سرکوب دین و مذهب از سوی دستگاه سلطنت مشهور بود. خانه‌ ای که شیخ مهدی در آن به دنیا آمد، بیت فقیهی عالم و عارفی وارسته بود که در عین حال، از سیاست و برقراری احکام اسلامی در جامعه غافل نبود. آیت‌ الله‌ العظمی شاه‌آبادی، در آن ایام از جملۀ علمای مبارزی بود که با سلطنت جور رضاشاه به مقابله برخاسته و اساساً چهره‌ای ضد ظلم و محبوب مردم بدلیل وارستگی و مقامات عرفانی و دوری از همه تعلقات دنیوی و حب جاه و ریاست و اشتغالات مادی و ساده زیستی در زندگی بود. در حوزه علمیه قم، روزی نه تا ده درس تدریس می‎ کرد و نکته جالب توجه این که هر یک از علما که در درسی از درس‌های ایشان شرکت می ‎کرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار می ‎ستود؛ چنانکه امام که در درس‌های عرفان ایشان حاضر می‎ شد استادش را در عرفان فوق ‎العاده می ‎ستود و آیت الله میرزا هاشم آملی معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است. آنچه ایشان تدریس می ‎نمود، عبارت بود از: فقه و اصول (دوره‌ سطح و خارج)، تفسیر، عرفان، فلسفه، منطق و... که دانش پژوهان بسیاری از آنها استفاده می‎ کردند. 

از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

امام: در عمرم روحی به لطافت آقای شاه آبادی ندیدم

در این زمان بود که حضرت امام خمینی (ره) نیز به زمره شاگردان ایشان پیوست. ایشان چگونگی آشنایی خود با آیت الله شاه‌آبادی را چنین توضیح می ‎دهد: «من پس از آن که توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه‌‎آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن. فهمیدم اهل کار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار می‎ کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی‎ کردند تا به گذر «عابدین» - یکی از محلات قم - رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می ‎کرد من فلسفه می‎ خواهم قبول کردند. ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده ‎ام و عرفان می‎ خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان درس فصوص الحکم و مفتاح الغیب خواندم.»
آیت الله شاه‌آبادی به امام علاقه زیادی داشت به گونه‎ ای که هرگاه می ‎خواست او را صدا کند بدون آوردن پسوند یا پیشوند، همان گونه که پدران، فرزندان خود را صدا می‎ کنند می‌فرمود: روح الله! البته علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آن جا که هرگاه از ایشان نامی به میان می ‎آورد می‎ فرمود: «روحی له الفداء» این مطلب در کتاب‌های امام بخصوص در کتاب‌های عرفانی ایشان کاملاً مشهود است. حضرت امام همچنین در حق استاد خود فرموده اند: «من در طول عمرم روحى به لطافت و ظرافت آیت الله شاه آبادى ندیدم.»

از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

حتی یک‌بار نشد در شبانه‌روز بیش از چهار ساعت بخوابم! 

بیش از چهار سال نداشت که به همراه والد ماجد خود از شهر مقدس قم به تهران مهاجرت کرد. وی در ابتدا به مکتب‌خانه امامزاده یحیی رفت و به فراگیری مقدمات قرآن پرداخت. در شش سالگی به مدرسه توفیق رفت و دروس ابتدائی را تحصیل کرد و دیگر مقدمات ادبیات عرب را نزد والد محترمش فرا گرفت. در سن 14 سالگی به منظور کسب علوم قدیمه به مدرسه مروی رفت و دروس طلبگی را فراگرفت و تا آن جا پیش رفت که در سن 18 سالگی ملبس به لباس روحانیت شد. در حالی که مدارج علمی را یکی پس از دیگری طی می‌کرد با ضایعه تاسف‌بار رحلت پدر روبه‌رو شد. 2 سال بعد به جهت ادامه تحصیل علوم اسلامی به قم بازگشت. در سال 1331 به منظور گذرانیدن دوره متوسطه، به تهران هجرت کرد و در اثر هوش و استعداد سرشاری که از خود بروز داد موفق شد دوره دبیرستان را در طول 14 ماه به پایان رساند و این نشانی بارز از سعی و کوشش وی در کسب تحصیل علوم مختلف است. او خود از آن دوران، چنین یاد کرده است: «در طی چند سال متمادی در ایام تحصیل اتفاق نیافتاد که در شبانه‌روز بیش از چهار ساعت بخوابم، حتی پنج دقیقه هم بیش‌تر نمی‌شد.» بعد از بازگشت مجدد به قم، بار دیگر به تحصیل علوم اسلامی و فقهی پرداخت. در سال 1336 با یکی از نوادگان مرحوم آیت‌الله میرزای شیرازی بزرگ ازدواج کرد که حاصل آن هفت فرزند است.

همراه خودش همیشه نان خشک و پنیر می‌برد! 

شروع مبارزات سیاسی¬‌ مذهبی شهید شاه‌آبادی به سال ۱۳۳۲ و پس از کودتای ۲۸ مرداد بازمی‌گردد که برای نخستین بار، دستگیری و زندان را تجربه کرد. بعد از آزادی، مبارزه برای او معنای جدی‌تری یافت؛ چنان¬که برنامۀ سفرهای تبلیغی به مناطق محروم را به طور جدی اجرا کرد. در ایام محرم، رمضان و تعطیلات حوزه، به شهرها و روستاهای دوردست می‌ رفت و تلاش می‌ کرد مردم را با امام خمینی (س) آشنا کند. به جز این، تبلیغ شعائر اسلامی در این سفرها، که با سختی فراوان انجام می‌ شد، همواره از اهداف اصلی شهید مهدی شاه‌آبادی بود. او در جهت هماهنگی لازم بین مراجع عظام و حضرت امام به صورت فعالانه در صحنه بود و عموماً اعلامیه‌های حضرت امام را توسط دوستان خود به شهرستان‌ها می‌فرستاد. بعد از وفات مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی، با مسافرت به روستا‌های دور دست، آرمان‌های امام راحل را به مردم معرفی می‌کرد. همسر این شهید بزرگوار در این خصوص روایت کرده است: «بچه‌ها را برمی‌داشتیم و به دنبال آقا به روستا‌ها می‌رفتیم. وی جاهائی را انتخاب می‌کرد که سختی بیش‌تر و نیاز شدیدتری داشته باشد و از نظر شرایط زندگی مشکل‌تر باشد. با توجه به تبلیغات ضد روحانی رژیم، در ورودمان به بعضی از روستا‌ها ابتدا با عدم استقبال روستائیان مواجه می‌شدیم. گاهی می‌شد که در اثر تبلیغات سوء رژیم علیه روحانیت، بعضی افراد روستا با ما مخالفت می‌کردند که حتی از فروش نان به ما ابا داشتند، لذا وی همراه خودش به روستا، نان خشک و پنیر می‌برد. همسرم در جذب مردم سماجت به خرج می‌داد تا مردم را آگاه سازند. رفتار روستائیان در روز‌های آخر اقامت ما با روز‌های ورودمان تفاوتی توصیف‌ناپذیر داشت، مردم با اصرار و التماس از خروج آقا جلوگیری می‌کردند.»

مبارزه، زندان، تبعید و بازهم زندان!

پس از آغاز رسمی و علنی مبارزۀ حضرت امام (ره) در سال ۱۳۴۲ شهید شاه‌آبادی نیز کمی علنی‌تر و جدی‌تر کارش را ادامه داد. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیه‌ های امام، حمایت‌ های مادی و معنوی از مبارزان و… بخشی از فعالیت‌ های او در این دوره بود. ضمن این‌که به عنوان یک روحانی، در کنار این فعالیت‌ ها، حضور در مساجد و سخنرانی دربارۀ افکار امام و نقد نارسایی‌های حکومت پهلوی، به هر حال جزو زندگی روزانۀ او بود. شهید شاه‌آبادی، در سال‌های ۵۲ تا ۵۷ در مجموع ۵ بار دستگیر شد و حدود یک سال و نیم را در زندان گذراند. به جز این، پنج ماه را نیز در تبعید گذراند. در طول این مدت بارها مورد شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان ساواک قرار گرفت و هر بار مقاوم‌تر از همیشه در مقابل شکنجه‌گران ایستادگی کرد. او در برابر سووالات بازجویان فریاد می‌زد: «اگر من اعلامیه‌های امام را نخوانم، پس چه کسی بخواند؟» او با سماجت غیرقابل توصیفی بر ادامه مبارزات خود پامی‌فشرد تا آن جا که رژیم را به ستوه آورده و دستور تبعید او صادر شد.

نامبرده، یکی از وعاظ افراطی و اخلال‌گر است!

یکی از اسناد ساواک در پرونده این شهید که از طرف ارتشبد «نعمت الله نصیری» رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور و «پرویز ثابتی» مقام بلندپایه امنیتی تهیه شده، نشان از نظر این دستگاه به شخصیت و مبارزات شهید دارد:
«نامبرده بالا یکی از وعاظ افراطی و اخلال‌گر است که تحریکات و اقداماتی در زمینه ضدیت مردم با یکدیگر معمول داشته و فعالیت‌هائی در جهت خلاف مصالح مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام و رویه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال می‌کند. به نحوی که وجود یاد شده در منطقه تهران موجبات بر هم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم می‌سازد... خواهشمند است دستور فرمایید ضمن شرکت در کمیسیون مزبور ترتیبی داده شود که فرد مورد بحث به حداکثر مدت (سه سال) به اقامت اجباری به شهر بانه – استان کردستان محکوم و از نتیجه این اداره کل را آگاه سازند.» سرانجام مجموعه فعالیت‌های او باعث شد رژیم به ستوه آمده و پس از شش ماه، حکم تبعید وی لغو شود. شهید شاه‌آبادی با روحیه‌ای مقاوم در برابر مأموران شاه ایستادگی کرد و به ماموران می‌گفت: «باید تمامی اعلامیه‌ها و کتاب‌ها و نوارهائی را که از منزل دزدیده‌اید، برگردانید!»

اعلامیه می‌دهیم، اما جلوی همه، وسط محله!

شهید شاه‌آبادی از سال 56 به بعد در خط مشی مبارزاتی خویش تغییر محسوسی داد و از آن به بعد جز در مواردی که ضرورت ایجاب می‌کرد فعالیت مخفی می‌کرد و همواره به طور علنی علیه رژیم به مبارزه پرداخت، به طوری که در کلیه محافل علیه شاه سخن گفته و در ملاء عام به تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوار‌های امام امت ادامه می‌داد. او سعی داشت با روشی جدید مبارزه علیه رژیم را به بطن توده‌ها بکشاند به طور مثال جهت ارائه اعلامیه‌ها به مزاح می‌گفت: «اعلامیه داریم، ولی پانصد تا کمتر نه!» و یا «اعلامیه می‌دهیم، ولی جلو همه، وسط محله!»
مبارزات شهید  تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. او به همراه شهیدان بزرگوار جامعه روحانیت، آیت الله علامه مطهری و آیت الله دکتر بهشتی و یاران صدیق امام، نقش مهم و موثری در پیروزی انقلاب و در سازماندهی حرکتهای اعتراضی و انقلابی، شکل بخشی به تجمعات مردمی، تدوین اساسنامه ها و بیانیه های جامعه روحانیت مبارز، و ترسیم خط مشی مبارزه برای مردم و انتقال و ارائه مواضع امام، ایفا نمود.

«اولین» شهید از «دومین» دوره مجلس

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید شاه‌آبادی همچون سابق به فعالیت‌های خویش ادامه داد. وی سمت‌های مختلف همچون عضویت در شورای مرکزی کمیته‌های انقلاب اسلامی، عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران، دبیری جامعه روحانیت مبارز شمیرانات، نمایندگی جامعه روحانیت مبارز در ائتلاف بزرگ به منظور انتخاب کاندیدا‌های نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دور اول و نمایندگی مردم تهران در این دوره با اکتساب قریب 700 هزار رأی، نمایندگی امام در هیات بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان و نمایندگی دوره دوم مجلس شورای اسلامی بود که با قریب یک میلیون و دویست هزار رای موفق شد به مجلس دوره دوم راه یابد، انجام وظیفه کرد. سرانجام وی اولین شهید از دومین دوره مجلس شورای اسلامی شد. شهید شاه آبادی‌ که با اصرار جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری‌، برای‌ اولین دوره مجلس کاندیدا شده بود، با قریب به 700 هزار رأی‌، به نمایندگی‌ از مردم تهران به مجلس راه یافت. فعالیت ایشان در کمیسیون امور قضایی مجلس همواره مورد توجه نمایندگان مجلس بود و ارائه ی نظرات وی در امور و مسائل مختلف قضایی در تصمیمات مجلس شورای اسلامی بسیار موثر و کارساز بود و در طی‌ 4 سال، خدمات بسیاری‌ ارائه نمود. شهید شاه آبادی‌ در انتخابات دوره ی‌ دوم مجلس شورای‌ اسلامی‌ در سال 1362 با اکثریت مطلق آراء و در مرحله اول انتخابات با قریب یک میلیون و دویست هزار رأی‌ انتخاب شد و به ادامه ‌ فعالیت های‌ پارلمانی‌ پرداخت، اما عشق پرشور و وصف ناپذیر او به جبهه و رزمندگان، باعث می‌‌شد مدام بین جبهه و مجلس در تردد باشد. اصرار زیاد و شوق عجیبی‌ به حضور در جبهه ها داشت، چنان که در ایام تعطیلی‌ مجلس یا هر فرصتی‌ به خط مقدم جبهه می رفت. او با این سفرهای‌ متعدد خود، در صدد اطاعت از امر امام(ره)، دیدار با رزمندگان و تقویت روحیه آنان بود.

از «شیخ شهید» ما تو یادآر...

آخرین سخنرانی قبل از شهادت: ما آماده این شهادتیم...

شهید شاه آبادی در واپسین سخنرانی خود قبل از شهادت در مقر لشکر ۲۵ کربلا به نکته جالبی اشاره کرد که حاکی از عشق به شهادت در راه خدا بود. وی در جمع رزمندگان گفته بود: «اگر شهادت، می‌تواند نظام توحیدی‌مان را حفظ کند، اگر شهادت می‌تواند دشمن را ذلیل کند، اگر شهادت می‌تواند تفکر و بینش اسلامی‌مان را به دنیا اعلام کند، ما آماده این شهادتیم.» روز ششم اردیبهشت ماه ۶۳ زمانی که برای سرکشی وارد منطقه عملیاتی جزیره مجنون شد و همان جا به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 

روایت «مقتل» از زبان «مهندس مهدی چمران» شاهد شهادت

شهید شاه آبادی برای واپسین بار در جمع رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا سخنرانی کرد. پس از جلسه سخنرانی و اقامه نماز، رزمندگان برای عرض ارادت به وی روی آوردند. برای جلوگیری از فشار و ازدحام، اطرافیان از برادران خواستند که از این کار صرف نظر کند، ولی آنان به واسطه عشق و علاقه بی‌پایانشان نسبت به روحانیت معظم، دست بردار نبودند. شهید شاه آبادی در جمع مسئولان پایگاه گفت: «این طور نیست که آن‌ها (رزمندگان) فقط علاقه‌مند باشند که روحانیان را ببوسند؛ بلکه ما هم علاقه‌مندیم آن‌ها را ببوسیم. اگر رزمندگان سر ناقابل ما را بخواهند، من تقدیمشان می‌کنم و این سر در مقابل آن‌ها ارزشی ندارد!» بعد از ظهر پنجشنبه بود که به طرف جزیره مجنون حرکت کردیم. سر راهمان در منطقه «جفیر» قرارگاهی بود که فرماندهی آن را شهید «اقارب پرست» بر عهده داشت. من ایشان را معرفی کردم و گفتم که از افسران شجاع و بسیار متدین و جانشین فرماندهی ۹۲ زرهی هستند. دقایقی در قرارگاه بودیم و اتفاقاً شهید اقارب پرست توصیه می‌کرد که در آن شرایط به جزیره مجنون نرویم، ولی هدف ما از حضور در منطقه، بازدید از جزیره و بررسی شرایط، اوضاع و احوال آنجا بود. پس از نشست کوتاهی به طرف جزیره حرکت کردیم. به هنگام عبور از روی پلی که خودمان ساخته بودیم، جریان و چگونگی ساخته شدن پل را برای وی توضیح دادیم و حجت الاسلام شاه آبادی هم خاطراتی از دوران مبارزات پیش از انقلاب و دستگیری خود و دیگر یاران انقلاب را بیان کرد. به هرحال به جزیره مجنون رسیدیم. پس از بازدیدی که از سنگر‌ها و قرارگاه‌ها داشتم و با توجه به نزدیک شدن به غروب، پیشنهاد کردم سریعتر برگردیم تا قبل از تاریک شدن هوا به جاده برسیم و راه را گم نکنیم. شروع به دویدن کردیم. بقیه دوستان جلوتر از ما بودند و ما دو نفر قدری عقب‌تر از بقیه مشغول دویدن بودیم. ناگهان با صدای انفجاری بسیار شدید همه ما به حالت درازکش روی زمین خوابیدیم. پس از لحظاتی بلند شدیم که حرکت کنیم، اما حجت الاسلام شاه آبادی بلند نشد. فرزند وی که همراه ما بود، بلافاصله خود را به کنار پدر رساند و وی را صدا کرد، اما متاسفانه جوابی نشنید. من و بقیه دوستان هم در کنار وی حاضر شدیم و در میان بهت و ناباوری شاهد به شهادت رسیدن حجت الاسلام شاه آبادی در اثر اصابت ترکش گلوله توپ بودیم. در آن لحظه به یاد ذکری افتادم که این شهید بزرگوار همیشه بر لب داشت، حتی در آخرین سجده نمازش هم بر زبان جاری کرد. وی زمزمه می‌کرد: «اللهم انی اسئلک ان تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک» خدایا! از تو می‌خواهم که مرگ من، کشته شدن در راه تو باشد...»

 

انتهای پیام/ 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده