خاطره خودنوشت شهيد هاشم علی قدم خير قسمت «2» / مراسم عاشورای حسینی در پادگان
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هاشمعلی قدمخير» یکم خرداد سال 1343 در روستای رودبال شهرستان فیروزآباد دیده به جهان گشود. هفت سالگی به مدرسه رفت، بعد از اتمام دوره ابتدايی برای ادامه تحصيل به فيروز آباد رفت. او با توجه به علاقهای که به روحانيت داشت مدتی نيز در حوزه علميه فيروزآباد مشغول تحصیل شد. با آغاز جنگ تحميلی به عنوان بسيجی عازم ميدان نبرد عليه دشمن شد. وی در عمليات طريق القدس و آزادسازی بستان شرکت کرد. و سرانجام دوم فروردین سال 1361 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای رودبال فیروزآباد به خاک سپرده شد.
متن خاطره:
روزمرگیهای جبهه، آبان ماه 1360 کنار کارون. روز نهم آبان ماه1360ساعت 4 صبح نماز خوانديم و بعد از آن کفشهایمان را درآوردیم، از آنجا تا رود کارون دويديم و برگشتيم و بعد نرمش کرديم و ساعت 8:30 صبحانه خورديم و بعد آن محوطه را نظافت کرديم و ظهر ناهار خورديم و بعد از ناهار سر شماری کرديم و عصر آن روز به مدت 2 الی 3 ساعت سر شماری و تاکتيک نظامی داشتيم و بعد از آن آمديم به آسايشگاه و نماز خوانديم و شام هم خورديم.
رزم شبانه
روز دهم آبان ماه 1360 صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم. بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و نماز خوانديم و عصر آن روز برادر رحيمی، مدت یک و نیم ساعت سخنرانی کردند و بعد نماز خوانديم و شب ساعت 12 بيداری زدند و آن شب رزم شبانه داشتيم و ساعت 2 برگشتيم و ساعت 4 نماز خوانديم.
یازدهم آبان ماه 1360 بعد از دو و نرمش به صف شديم و برادر صف شکن آرپیجی 7 و تير بار و کلاش به ما ياد دادند و بعد از آن به تير اندازی رفتيم و با تيربار و کلاش تيراندازی کرديم و بعد برگشتيم و نماز خوانديم؛ عصر آن روز برادر فياض سخنرانی کردند. روز دوازدهم آبان ماه 1360 نماز دو، نرمش و سخنرانی داشتيم. سیزدهم آبان ماه 1360 بعد از نماز، دو، نرمش يکی از برادران سخنرانی کردند و عصر آن روز حدود ساعت 4 الی 5 به پادگان زرهي اهواز نقل مکان کرديم و آن شب را در اتاقهایی که در و پنجره نداشت، به سر برديم.
مراسم صبح روز عاشورای حسینی در پادگان
روزچهاردهم آبان ماه 1360 نماز، دو، نرمش، سخنرانی يکی از برادران سپاه و صبحانه خورديم و بعد به صف شديم و گروه گروه تقسيم شديم. پانزدهم آبان ماهه 1360 گروهی از بچهها به شهر رفتند و گروهی ديگر همان جا مانديم. روز شانزدهم آبان ماه 1360 روز عاشورای حسينی بود که ما تا ظهر سينه زنی داشتيم و بعد از ظهر گروه گروه شديم.
روز هفدهم آبان ماه 1360 ما به شهر رفتيم و ساعت 12:30 از شهر آمديم و بعد از ظهر يکی از برادران تا غروب برای ما تحت عنوان مجاهد در جبهه سخنرانی کردند. روز هجدهم آبان ماه 1360 نماز، نرمش، صبحانه؛ بعد از صبحانه از ساعت 8 به صف شديم و تا ساعت یک بعد از ظهر و بعد ناهار خورديم و بعد از ظهر هم ساعت سه بعد از ظهر به صف شديم و خلاصه گروه گروه شديم. شب به پادگان شهيد مظلوم بهشتی آمديم و به هر 22 نفر ما يک اتاق دادند و شب را در آنجا به سر برديم.
روز نوزدهم آبان ماه 1360 نماز، نرمش، دویدن داشتیم و بعد نام گروهان ما را امام حسن علیه السلام نهادند و بعد ما را هر 45 نفر در يک اتاق کردند. روز بیستم آبان ماه 1360 چهارشنبه در زمين صبحگاهی نشسته بوديم و نامه يکی از برادران را گذاشته بودیم و اين را برای خاطرهای يادداشت کرديم به اميد پيروزی.
بیست و یکم آبان ماه 1360 در همان جا بوديم و به ترتيب روزهای پيش صورت میگرفت. بیست و دوم آبان ماه 1360 ساعت 4 بيداری، نماز، صبحگاهی، دو، نرمش صبحانه به صف نماز بعد نهار خورديم و در آن جا مانديم. بیست و سوم آبان ماه136 ساعت 4:30 بيداری، نماز ، نرمش، صبحانه تاکتيک نظامی بعد از ظهر هم همچنین.
بیست و چهارم آبان ماه 1360 همچنین. بیست و پنجم آبان ماه 1360 رفتيم گلف و ناهار خورديم و از پايين گلف مهمات به پادگان آورديم و زارعی را ديدم و يک سری مهمات که چند روز پيش در آنجا منفجر شده بود تماشا کرديم و عصر آن روز به پادگان برگشتيم. بیست و ششم آبان ماه 1360نماز، دو، نرمش، صبحانه و...
بیست و هفتم آبان ماه 1360 ما ساعت 2 تا 4 بعد از ظهر نگهبانی داشتيم، و بينش از نگهبانی ما يک ميگ متجاوز بعثی میخواست به حريم پاک کشور اسلاميمان تجاوز کند که پدافندهای نيروی هوائی اسلام آن را در هوا به آتش کشيد و او را سرنگون ساخت. و بعد از آن ما اسلحه گرفتيم و شب ساعت 9:30 به ما گفتند که بايد حرکت کنيم و سپس ما ساعت 10 شب به سوی سوسنگرد حرکت کرديم و شب ساعت 2 بعد از نصف شب به سوسنگرد رسيديم و آن شب را در مسجد جامع آن جا به سر برديم.
انتهای متن/