وداع عاشقانه شهید «ابوالحسن ایرانی» با همسرش

نامه‌ای از دل آتش

در دل روزهای سخت جنگ، شهید «ابوالحسن ایرانی» با قلمی آغشته به عشق و دلتنگی، نامه‌ای برای همسرش نوشت. او در این نامه، از امید به بازگشت، نگرانی برای خانواده، و عشقی که حتی در میدان جنگ خاموش نمی‌شد، سخن گفت. نامه‌ای که امروز، پس از سال‌ها، هنوز بوی ایثار و وفاداری می‌دهد.

نامه‌ای از دل آتش

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «ابوالحسن ایرانی» 22آذر1340 در روستای عالی بلاغ از توابع شهرستان سنقر ديده به جهان گشود. پدرش احمدعلي، كشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. ازدواج كرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. 25 اسفند 1366 با سمت معاون گردان تبوک در حلبچه عراق بر اثر اصابت تركش به پهلو، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است. 

نامه های  اول شهید

مریم جان سلام، سلامی گرم و خالصانه که از تمام وجودم و از گرما گرم قلبم بر می خیزد به خدمت تو همسر خوبم عرض می کنم؛ سلامی که گرم تر از قلب مادران است؛ سلامی که سنگین تر از محبت همسران است؛ سلامی که پرعشق تر از (عشق) عاشقان است و خلاصه سلامی که...

مریم جان! امیدوارم که پذیرای این سلام ناقابل باشی و امیدوارم که وجودت از تمام بلایا و رنج و سختی ها مصون و محفوظ باشد.

مریم جان! در موقعی این نامه را می نویسم که تمام وجودم را در کنار تو حس
می کنم و وقتی قلم بر روی کاغذ کار می کند حس می کنم که دستان توست که در میان دستانم می چرخد. در منطقه ای برای تو نامه می فرستم که فکر
آن می کنم که هرگز در اینجا نبوده ام و انگار که این نوشتن نامه نیست، بلکه خود تو هستی!

خلاصه، از جملات عارفانه و شاعرانه می گذرم و به قول معروف خودمانی صحبت میکنم خوب حالت چطوره؟ خوبی؟ سلامتی؟ (این) روزها که من نیستم چکار می کنی؟ اوقات بیکاری را چطور می گذرانی؟ راستی حال نامزدم چطوره؟! هر وقت که بیکار شدی سری به او بزن و بگو که بالاخره بر می گردم. حتماً این کار را بکن.

راستی مریم خوب شد که یادم آمد ... موقعی که من آمدم و تو اولین برخوردی که با مادرت نمودی چطور بود و چه گفت؟ این را حتماً برایم بنویس و الان چه می گوید و کلاً اعضای خانواده چه می گویند؟ رضایت دارند؟ و خلاصه هرچه در این مورد می گویند جان من آن را بنویس خوب حال بچه چطوره؟ بزرگ شده یا نه؟ چون معلوم نیست پسر است یا دختر اسم او را نمی نویسم.

خیلی مواظب او باش چون اگر من نیامدم او یادگار من است. ولی با این جمله ناراحت نباش چون من حتماً به امید خدا بر می گردم. مثل معروفی است که می گوید: «بادمجان بم آفت ندارد.»

خوب مریم جان حتماً حتماً هر روز یا یک روز درمیان به خانه ی خودمان سر
می زنی که رنگ غربت نگیرد. پنجره ها را درست کن که آب به داخل نیاید. خلاصه، مریم جان! من سعی می کنم که هر چه زودتر بیایم و روی جمالت را ببینم ولی تو هم با رسیدن این نامه سعی کن فوری جواب آن را بنویسی و تمام اوضاع و احوال خودت را بنویس. همچنین از خانه و پدر و مادر و برادر همه را بنویس
.

راستی مریم جان! سفارش دیگرم این است که در این مدت نمازت را حتماً بخوان و یک سفارش دیگرم این است که از میوه های سیب و انار بیشتر استفاده کن. حتما به این سفارشم عمل کن و همچنین مریم جان سفارش به علی و خلیل کرده ام که حقوق ماهیانه را بگیرند و به تو بدهند. تو هم هرچی خواستی حتما برای خودت بخر؛ یک وقت فکر نکنی پولها را جمع کنی که بعداً حاجی خانم بشی ان شاء الله. خدا خودش تمام موارد را کمک می کند.

بیشتر از این وقتت را نمی گیرم؛ فقط جواب فوری فوری بنویس. خدا به تو نیز صبر عنایت فرماید.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده