شهید سید علیرضا حسینی؛ برخیز نماز خون بخوانیم....
به گزارش نوید شاهد، هشتم دی ماه 1360 خیابانی در تهران، شهادتگاه و سکوی پرواز جوانی شد از عاشقان راه روح الله (ره) که تا خود را شناخت و خط خمینی را یافت، سر بر آن سودا سپرد و از پیش از انقلاب امام، زندگی خود را وقف مکتب شهادت کرد و همه عمرش تمرین شهید شدن بود قبل از رسیدن آن لحظه دیدار... منافقین کوردل و کفرباطن، که از حقیقت این مسیر الهی خبر ندارند و چون خفاشانی گریزان از نور، در ظلمت توهمات و تصورات شیطانی و شقاوتبار خود، در دوزخ پندارهای خودفریبانه و دروغین خویش، دست و پا می زنند و جز تصاحب قدرت به هر قیمت، منطق و مرام و معیاری ندارند، حذف فیزیکی و نابودی جسم را آخر خط میانگارند. غافل، که سلاح این قوم و پرچم پیروزی و نشان فتح و فضیلت این قافله، «شهادت» است و «شهادت طلبی» و «شهیدوار زیستن» و در جستجوی شهادت، سنگر به سنگر هستی را سلوک عاشقانه و عارفانه در فنای در ذات حضرت دوست دیدن و هر لحظه و هر نفس در طواف این کعبه عشق بودن... و شهید امروز ترور و عملیات تروریستهای مسلح منافق، «سید علیرضا حسینی» نیز چنین منش و مسیری داشت. شیفته شهادت بود و از وقتی امام شهیدان را شناخت و سر بر آستان عشق او سپرد، چنان زیست که خیابان شهرش، جبهه جنگش با دشمن و سنگر و مهراب شهادت و عروج سرخش شد و شهادت و قرب حق، چنین از راه میرسد و گوشهای از شهر را هم قربانگاه عاشق میسازد.
عشقبازان، نفسی جز به هوایت نزدند...
سیدعلیرضا حسینی در سال ۱۳۳۷ش در خانوادهای مستضعف و مذهبی در شهر تهران چشم به جهان هستی گشود و از کودکی با اسلام ناب و با معارف مذهبی انس گرفت و عشق به اهل بیت (ع) در جانش نشست. از زمانی که سیدعلیرضا خود را شناخت، ارزشهای معنوی را بر مادیات ترجیح میداد و با خلوص نیت، به محاسبه نفس و تقوی و طهارت قلب و تقرب به معبودش میپرداخت. نگاهش به فراسوی این تعلقات و تمنیات دنیوی بود و بر خلاف بسیاری، اولویتش در ارزشگذاری، مسائل مادی نبود. دلسوز و صافیضمیر و صادق و بی تکلف و پاکدل بود و غمخوار و کمک کار دیگران و بویژه ضعفا و مستمندان و کسانی که نیاز به یاری و کمک داشتند. او از کودکی انگار خود را آماده می کرد تا بمحض شنیدن ندای انقلاب، خود را وقف آن اعجاز الهی و انسانساز دورانش سازد. او در نظر خانواده و دوستانش، آینه اخلاقمداری و الگویی از اخلاقی زیستن بود.
این انقلاب، باعث شد من به زندگی از دید دیگری نگاه کنم!
اوجگیری مبارزات انقلابی مردم ایران، مصادف با فعالیتهای پیگیر و چشمگیر او بود. تکبیرگویان در راهپیماییها سینهاش را سپر میکرد و شبها با پخش اعلامیه و شعارنویسی به مبارزه ادامه میداد. در سازماندهی و تشکل بخشی به مبارزان و تجمعات و تظاهرات انقلابی، تکثیر نوارها و نشر اعلامیه های امام هم نقش داشت. انقلاب او را هم مثل بسیاری دیگر از این نسل، در مدار جاذبه ارزشها و فضیلتهای معنوی و نگرشی متعالی به هستی ارتقاء داده و افق دید او را به فراسوی مادیات، وسعت بخشیده بود. همان افقی که شهیدان را به عشق نثار جان خویش به جبهه میکشاند و از هرآنچه رنگ تعلق دنیا داشت، گریزان میساخت. میگفت: «این انقلاب باعث شد تا من به زندگی از دید دیگری نگاه کنم.» از اینرو، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با همه توان و نیرویش، خود را در خدمت آن قرار دا و این را تکلیف الهی خود میدانست.
از سنگر بسیج، مسجد، انجمن اسلامی، جهاد، تا عزیمت به کردستان و جبهههای جنگ
انقلاب که پیروز شد، علیرضا مثل بسیاری دیگر از همنسلان و همفکران خودش، که حماسهسازان بعدی شدند، شب و روز خود را در پیوستن به نهادهای انقلاب و حراست از دستاوردهای انقلاب معنا کرد. عضو بسیج شد و در آن، فعالانه شرکت داشت و بهعنوان سرپرست بسیج نیروگاه منتظر قائم، به کارکنان این نیروگاه، فنون نظامی را آموزش میداد و آنان را برای مقابله با دشمنان آماده میکرد. در انجمن اسلامی نیروگاه هم شرکت داشت و همچنین یکی از اعضای هیأت اجرائی اتحادیه کارکنان نیروگاه منتظر قائم بود. در سنگر مسجد هم با تمام توان و تلاش، حضور داشت و از اعضای گروههای مقاومت مساجد بود و در جهت خود کفایی و استقلال اقتصادی کشور و از میان برداشتن آثار رژیم گذشته، در جهاد سازندگی نیز فعال بود و بهسبب تعهد و پشتکار فراوانش، مسئولیت جهاد سازندگی نیروگاه محل کارش را نیز برعهده داشت. در مقابله با توطئه ها و شیطنتهای گروهکهای ضد انقلاب و وابسته به شرق و غرب، به کردستان عزیمت کرد و پس از بازگشت از آنجا، با برپا کردن نمایشگاهی، جنایات گروهکهای آن منطقه را به تصویر کشید. بهدنبال تجاوز مزدوران بعثی به خاک مقدس میهن، داوطلبانه به جبهه عزیمت کرد.
از جنگ با دشمن در جبهه، تا جنگ با مزدوران دشمن در خیابانهای تهران
سید علیرضا درباره حضورش در جبهه گفته بود: «من نمیتوانم به خودم بقبولانم که برادرانم در مرزها شهید شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم.» پس از بازگشت از جبهههای نبرد، کماکان بار سنگین مسئولیتهای فراوانش را با عزمی استوار و با سختی و جدیت، به دوش کشید و بهویژه پس از آشکار شدن نیات پلید و خائنانه و گسترش جنایات منافقین، در مبارزه با آنها، با نهادهای انقلابی و دادستانی انقلاب، همکاری نزدیک داشت و در همه عرصههای رزم و پایمردی، سنگرنشینی مقاوم و استوار بود. همین ثبات قدم و عزم راسخ او در شناخت ماهیت منافقانه و رودررویی با شرارتهای این دشمنان کینه توز و خونریز مردم، او را در خط مقدم جنگ و سرانجام در لیست ترور نفاقپیشگان قرار دادو او را در روزهایی که کمترین نسبت و پیوند با خط امام و انقلاب، حتی در ظاهر، تاوان و بهایی کمتر از کشته شدن بدست این تروریستها نداشت، قدم به قدم به شهادت، نزدیک کرد.
که عشق آواز داد ای جان! درآ در بزم جانانه...
فعالیتهای انقلابی و خستگی ناپذیر سید علیرضا در افشای ماهیت منافقانه این جریان ضد اسلامی و ضد انسانی، کینه و عداوت منافقین، این مزدوران خودفروخته دشمن را برانگیخت؛ بهطوریکه آنان بارها وی را تهدید به مرگ کرده بودند. خودش میگفت: «میدانم درصدد هستند که مرا از بین ببرند، ولی من از اینها باکی ندارم.» عاقبت سحرگاه سهشنبه هشتم دیماه سال ۱۳۶۰، دو تن از تروریستهای منافق که در کمین نشسته بودند، او را هنگامی که به قصد سر کار رفتن از منزل خارج شده بود، به رگبار گلوله بستند. شهید حسینی، این سلاله پاک پیامبر، هنگامی که در آغوش خواهر خود بود، به جوار رحمت رب خود شتافت و آسمانی شد.
انتهای پیام/