اولین پاسدار شهید نجف آباد؛
سه‌شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۰۲
اولین شهید نجف آباد در دفاع مقدس، شهری که در این هشت سال از شهیدپرورترین شهرهای کشور بود، یکی از بزرگترین فرماندهان دفاع مقدس است. فرمانده جبهه شوش در اولین ماه‌های تجاوز دشمن بعثی که حکایت حماسه هایش به معجزه می ماند. شهیدی که هنگام قنوت نماز، رخصت پرواز گرفت و آسمانی شد و: نمازی شد کسی کو قبله اش گشت آن خم ابرو....

سردار شهید حیدر علی طالبی (میرزا)؛ از کردستان تا جبهه مقاومت در سوریه و لبنان و افغانستان

به گزارش نوید شاهد، بیست و ششم آذر ۱۳۵۹ روز جاودانگی جان عاشق دلیرمرد غیور و سرو قامتی است که اولین شهید دفاع مقدس شهر شهیدپرور نجف آباد هم هست. سرداری که فرماندهی جبهه شوش از محورهای اصلی مقاومت در اولین روزها و ماه‌های تهاجم دشمن متجاوز بعثی به میهن را برعهده داشت و حماسه بزرگی در این مسئولیت رقم زد که از برگهای پرافتخار مقطع آغاز دفاع مقدس است. شهید حیدر علی طالبی (میرزا) همچنین از پیشتازان محور مقاومت جهانی ضد صهیونیستی بر علیه رژیم اشغالگر قدس است. او از اولین نیروهایی است که در سوریه و جنوب لبنان، با آموزش نبردهای چریکی، پرچمدار عمق استراتژیک و نبرد میدانی با نماد سلطه و استکبار در منطقه گردید.

از آهنگری و در و پنجره سازی تا آموزش جنگهای نامنظم به چریکهای انقلابی

حیدر علی طالبی، در سال ۱۳۳۳ در شهر مذهبی و مومن پرور نجف آباد دیده به جهان گشود. پدرش حسنعلی کارگری ساده و سخت کوش بود. حیدر در طول تحصیل و در خلال رفتن به مدرسه هرگاه حتی در حد چندساعت فراغت می یافت به کار مشغول می شد تا هم هزینه تحصیل خود را تامین کند و هم کمک خرج معاش خانواده باشد.

بچه ای پرتحرک و پرتلاش بود و هیچگاه از فعالیت و جنب و جوش بازنمی ایستاد. به دلیل فقر شدید مالی، مجبور شد دوبار ترک تحصیل کند. یک بار پس از پایان مقطع ابتدایی و یک بار هم در سال دوم دبیرستان. اما این باعث نشد مطالعه کتب مذهبی و علمی مفید و جستجو و پرسش‌گری و تحقیق را کنار بگذارد. علاقه و شوق زیادی به سفر داشت و اکثر شهرهای ایران را دیده بود. رفتارش از کودکی و نوجوانی تا سالهای بعد، از دید همه دوستان و اطرافیان و همسالان و همکلاسی هایش، نموداری از پاکی، نجابت، صداقت و خیرخواهی بود.

پس از گذراندن خدمت سربازی به کار آهنگری و در و پنجره سازی مشغول شد. زمزمه های انقلاب که شروع شد، حیدر راه و مسیرش را پیدا کرد و خیلی جدی به انقلاب پیوست. انقلابی که قرار بود تقدیر او را رقم بزند. او شب ها به دوستانش که در فعالیت‌های چریکی علیه رژیم بودند، شیوه های جنگ های نامنظم را آموزش می داد. او در ابن مدت با مطالعه بیشتر، بینش سیاسی و اعتقادی خود را نیز عمق و وسعت بخشید.

ساخت سلاح های دستی، مشارکت در تسخیر انقلابی پادگان های تهران، جانباز ۲۲ بهمن ۵۷

از فردای جمعه سیاه ۱۷ شهریور ۵۷ او همراه با چندی از دوستان نزدیک خود، تمام‌ توان و قابلیت خود را در مسیر مبارزه تا براندازی رژیم طاغوت به کار گرفت و با ساخت سلاح های ساده دستی همچون: نارنجک دست ساز، سه راهی، کوکتل مولوتف و با استفاده از ابتکارات مردمی، ضربات کاری و کوبنده ای به رژیم در روز حمله جنایت بار آنان به مردم نجف آباد در روزهای ۱۱ و ۱۲ محرم سال ۵۷ وارد آورد.

در حوادث خونین محرم ۵۷ در نجف‌آباد، از پیشگامان و پرچمداران رویارویی با عوامل رژیم بود و بار‌ها با مهاجمان درگیر شد و تا آستانه شهادت یا دستگیری پیش رفت. فعالیت‌های مبارزاتی او باعث شد تا تحت تعقیب شهربانی باشد و سرانجام نیز دستگیر شود. پس از آزادی، سه ماه در یکی از باغ‌های اطراف شهر مخفی شده و فعالیتهای مبارزاتی و آموزش های چریکی را را دنبال می‌کرد.

چند روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در آستانه ورود حضرت امام به میهن، به تهران رفت و در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، در کنار مبارزان جانبرکف و دلیر انقلاب، در تصرف مراکز نظامی پایتخت، پادگان ها و کلانتری ها نقش مهمی داشت و در جریان همین درگیری ها، شانه اش مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چندماه بستری و تحت درمان بود.

از کردستان تا جبهه مقاومت در سوریه و لبنان و افغانستان

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اداره مواد مخدر اصفهان مشغول به کار شد و با جدیت بسیار و عزمی راسخ در برابر قاچاقچیان مواد مخدر ایستاد. با شروع غائله کردستان و شرارت های تجزیه طلبانه عوامل دشمن و گروهکهای ضد انقلاب به غرب کشور رفت. مدتی بعد با عضویت در سپاه پاسداران، در قالب گروه شهید محمد منتظری راهی سوریه و لبنان شد تا پس از گذراندن دوره‌های چریکی به کشور بازگردد. شهید حیدرعلی طالبی که سوابق درخشانی در مبارزات مسلحانه دوران قبل از انقلاب و چندین ماه همراهی با مبارزان افغانستانی را داشت و در مقطعی نیز دوره‌های فشرده جنگ چریکی را در سوریه گذرانده بود، این بار در قالب کمک به نهضتهای آزادی بخش به کشور‌های عربی، هند، پاکستان، سوریه و افغانستان سفر کرد و به عنوان نیروی چریکی به آموزش نیرو‌های مجاهد می‌پرداخت. بدین ترتیب می توان این شهید را از اولین سرداران و پیشگامان جبهه مقاومت ضد استکباری و ضد صهیونیستی در سرتاسر جهان اسلام و منطقه خاورمیانه دانست که عمق استراتژیک اقتدار منطقه ای و فرماندهی میدانی جبهه انقلاب را در یک گستره جهانی از هند و پاکستان و افغانستان تا سوریه و لبنان، ترسیم کرد.

میرزای مجاهدان و محبوب چریکهای افغان، فرمانده جبهه استراتژیک شوش

خبر آغاز جنگ تحمیلی و هجوم صدامیان متجاوز و جنایتکار به سرزمینمان را زمانی شنید، که برای مبارزه با سلطه و تجاوز ابرقدرت شوروی، در کنار مجاهدان افغانستانی در آن کشور مستقر شده بود. او بلافاصله با پای پیاده راه افتاد و بعد از چندین شبانه روز حرکت در کوه‌ها و مسیرهای صعب العبور، خود را به ایران رساند و به عنوان فرمانده نیرو‌های داوطلب در شوش مستقر شد. او در این مسئولیت بزرگ و راهبردی، مزدوران مهاجم بعثی را در این منطقه حساس و محوری در آغاز جنگ، زمین‌گیر کرد.

‏استاد میرزا؛ اسوه معنویت و اخلاص در عمل، تجسم بینش جهانی و آینده نگر مکتب امام (ره)


با شوری خاص و درکی عمیق از خط امام (ره) سخن می گفت. سخن و نگاه امام، راهنمای عمل او بود و با هر پیام، خط مشی میرزا هم مشخص می شد. زمانی که امام پیام رهایی کردستان را از دست اشرار داد، بدون درنگ راهی آن منطقه شد و مدتی را در مقابله با اشرار در کردستان بسر برد. روح پرتلاطم و نیازمند میرزا، هیچگاه در عمل به تکلیف و ادای وظیفه، آرام و قرار و سکون نداشت.

نمادی از پویندگی و جویندگی بود. هر کس با اولین برخوردی که با او داشت، صداقت و بی آلایش بودن و خلوص نیت او را در می یافت. هر چه می گفت و هر برخوردی داشت، همان بود. گویی دوگانگی از وجودش رخت بسته بود و این گونه برخورد با دیگران، ناشی از شخصیت مطمئن و اعتماد به نفس او بود و عشقی که به مردم داشت. وقتی هدفی را در نظر می گرفت، تا آخر راه می رفت. خطرات را به جان می خرید و برای رسیدن به آن سر از پا نمی شناخت و در همین راه نیز جان خود را نثار کرد.
شجاعت، صبر، تصمیم مدبرانه، مردم داری، نظم، دوراندیشی و قدرت مدیریت از ویژگی های او بود. زمانی که شهید محمد منتظری تعدادی از برادران را به سوریه فرستاد تا ضمن آموزش نبردهای چریکی، مقدمات برای حضور در جنوب لبنان فراهم شود، استاد میرزا جزء پیشگامان جهاد مقدس علیه صهیونیسم بود. برای پیوند با رزمنده های هم تراز خود و کمک به نهضتهای رهایی بخش به کشورهای عربی، هند، پاکستان افغانستان و سوریه عزیمت کرد. وقتی طبل جنگ عراق با ایران به صدا در آمد، استاد میرزا طاقت نیاورد و درحالی که در سفر افغانستان و کمک به مجاهدان افغان در مبارزه با ارتش سرخ بود، چند شبانه روز با سختی کوه های افغانستان را طی کرد تا در صف رزمندگان جبهه ایران قرار گیرد. استاد میرزا کسی بود که موقعیت استراتژیک منطقه شوش و نفوذ عراقی ها را از آن بخش به داخل ایران درک کرده و به سرعت گروهی از نیروهای داوطلب نجف آباد را به جبهه شوش برد و خود نیز، فرماندهی جبهه شوش را برعهده گرفت. در فرماندهی جبهه شوش، تلاش زیادی در دفع تجاوز و مهار نیروهای عراقی، تثبیت خط و ایجاد موانع برای پیشروی بیشتر آنان در منطقه انجام داد. هیچگاه فعالیت هایش را برای کسی بیان نمی کرد و عقیده داشت همه کارها و تلاش‌ها باید فقط برای خدا باشد.

 

دشمن باید بداند که ما همیشه بیداریم!


مرتضی کاظمی، از همراهان شهید، روایت می کند:
روزی به میرزا گفتم: «به جای اینکه اینجا بنشینیم؛ چرا به عراقی ها حمله نمی کنیم؟» ایشان مرا به دامنه کوه بردند و رو به من گفتند : « شما که می گویید حمله کنیم، فکر این را کرده اید که اگر یک نفر زخمی شد، آیا برای انتقالش به عقب به نیرویی نیاز نداریم؟ به ماشین احتیاج نداریم؟ به نیرویی دیگر که جای او گذاشته شود، احتیاج نداریم؟ به مهمات و کسی که آن را به خط برساند، نیاز نداریم؟ قبل از هر حمله همه این چیزها باید مهیا باشد.» و این گونه بود که با صحبت های ایشان قانع شدم. گاهی نیمه شب ها مرا از خواب بیدار می کرد و می گفت: «امشب می خواهیم عراقی ها را بیدار کنیم.» بعد یک گلوله آر.پی.جی بر می داشتیم و در دل عراقی ها می رفتیم و پس از شلیک گلوله دوباره به عقب برمیگشتیم. میرزا می گفت: « آن ها باید بدانند که ما همیشه بیداریم.»

غمخوار و کمک کار فقرا و محرومان

مادر شهید روایت کرده که سراغ خانواده های فقیر را می گرفت و از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. خانواده ای بود که پدرشان از دو پا فلج بود و ۲ فرزند کوچک داشتند. میرزا در یکی از سرکشی هایش، متوجه حوض وسط خانه ی آن ها شد. به سرعت رفت به مغازه اش. دری برای آن حوض ساخت تا خدای نکرده خطری برای بچه ها پیش نیاید.

رقص اندر خون خود، مردان کنند....

و سرانجام شهادت... شهادت در نماز و هنگام قنوت، پاداش اینهمه خلوص و عشق و طهارت روح و ایمان استاد میرزای جبهه جهانی انقلاب از هند تا لبنان و از سوریه تا افغانستان بود.

۲۶ آذر ۱۳۵۹، بعد از یک عملیات ایذایی که همراه با وارد کردن ضربات مهمی به دشمن بود، حوالی ۵ عصر، تیمم کرد و به نماز ایستاد. دست بالا برد و مشغول قنوت نماز و مناجات با معبود بود که... یک ترکش خمپاره ۶۰ دشمن، او را به دیدار دوست برد... هنوز با اینهمه کار و ماموریت منطقه ای و جهانی، با اینهمه زندگی طوفانی و پرماجرا، ۲۶ سالش بیشتر نبود! شهید حیدر علی طالبی که مجاهدان افغان اسمش را (استاد میرزا) صدا می زدند و همین اسم هم رویش مانده بود، اولین سردار بزرگ و اولین شهید نجف آباد شد. شهری که به برکت خون این شهید، یکی از شهیدپرورترین شهرهای ایران در جنگ هشت ساله شد.

انتهای گزارش/ 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده