يکشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۰۹
هماهنگی بین مدافعان حرمی که هر کدام فرهنگ و زبان خودشان را داشتند سخت بود. برای همین فرماندهان سعی کردند هماهنگی را به آن‌ها آموزش دهند، اما اوضاع طبق برنامه پیش نرفت.

به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، یکی از دوستان و همرزمان شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده، با نام عملیاتی «ایوب» تعریف می‌کند: «شما تو جنگ سوریه فقط باید بتوانی منظورت را به نیروها برسانی. باید با چند زبان مختلف با آن‌ها صحبت کنی و ساده‌ترین چیزها را بهشان بگویید. اینکه آقا مثلاً من فقط می‌خواهم تو روی این مبل بنشینی. این یکی از پیچیدگی‌های جنگ سوریه بود. اداره چنین وضعیتی واقعاً شاهکار است. من آنجا نمی‌دانستم چه جوری آنها را هماهنگ کنم طوری که در انجام دادن ساده‌ترین کارها درمانده می‌شدم.

از دشمن فرضی شکست خوردیم!
اولین تمرین و مانور شبیه‌سازی شب عملیات یگان سیدالشهدا، در شیخ نجار انجام شد. همه نیروهای فاطمیون، زینبیون و سوری را سوار کردیم. گفتیم: «امشب فقط می‌خوایم ارتباطات بین همدیگه رو تمرین کنیم. یعنی وقتی گفتم بایست، تو بایستی. وقتی گفتم حرکت کن، حرکت کنی. یگان یکم چه کار کنه، یگان دوم چه کار کنه. اصلاً می‌خوام امشب قدم بزنید و روی تپه برید؛ ولی با بیسیم همدیگه رو چک کنید.»
مانور آن شب مانور مخابراتی و ارتباطات بود. همیشه از یک چیز می‌ترسیدم. به مصطفی می‌گفتم: «سید! ما باید با هم چفت شیم و به همدیگه وصله‌پینه. سوری و افغانستانی و پاکستانی باید اونقدر ارتباطاتشون قوی باشه که معلوم باشه چه اتفاقی تو خط میفته. باید معلوم باشه کی باید وایسه، کی حرکت کنه.»
موقع تمرین به بچه‌های فاطمیون و زینبیون گفتیم: «شما از این جهت حرکت می‌کنید.» به سوری‌ها هم گفتیم که شما برید تو اون نقطه وایسید؛ ما با بی‌سیم کنترل می‌کنیم.
دستور عملیاتی داده شد. زمان عملیات را گرفتیم تا بتوانیم کنترل کنیم. عملیات شروع شد.
پنج دقیقه سکوت رادیویی دادیم، بعد گفتیم حرکت کنید. گفتیم خط اول خط خیز اول، خط دوم خط خیز بعدی، خط خیز سوم و خط سوم و بعد به هدف برسید.
به مصطفی هم گفتم: «شما بچه‌هاتو کنترل کن.»
مسئول مخابرات شهید مهدی صابری بود و کار را هم قشنگ پیش می‌برد. گفتم: «یک، دو، ...»
هنوز تمام نشده دیدیم بچه‌های زینبیون رفتند روی تپه و گفتند: «اول!»
بعد فاطمیون گفتند: «ما دوم.» و زودتر از موعد مقرر تپه را فتح کردند!
یک وضعی بود. آخر کار هم باران گرفت. با شوخی می‌گفتیم: «از دشمن فرضی شکست خوردیم.»


منبع: کتاب «سرباز روز نهم» به قلم نعیمه منتظری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده