توسط انتشارات سوره مهر
مجموعه خاطرات طنز رزمندگان دوران دفاع مقدس به نام «آدلا هنوز شام نخورده!» از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار شد.

به گزارش نوید شاهد، کتاب «آدلا هنوز شام نخورده!» مجموعه‌ای از خاطرات طنز رزمندگان کرمانی است که اوایل سال 1397 با موضوع خاطره «اولین شب عملیات کربلای ۴» کلید خورد.

کتاب «آدلا هنوز شام نخورده!» منتشر شد

برای نگارش این کتاب با بیش از 40 نفر از رزمندگان دفاع مقدس به مدت 6 ماه، نزدیک به 50 ساعت مصاحبه در قالب فایل صوتی انجام شده است. شناسایی و مصاحبه با رزمندگان را «نجمه سعیدی»، فعلیت بخشیدن به مصاحبه‌ها را «مریم ملازاده» و تدوین و نگارش خاطرات را «یاسر سیستانی‌نژاد» طنزپرداز کرمانی انجام داده است.

در بخشی از این کتاب آمده: «غروب بود و هوای جُفِیر گرگ و میش. تازه رسیده بودیم به مقرّ گردان. علی پرواز، خسته و کوفته، روی زمین ولو شد؛ غرق خواب!

ـ علی! علی!

ـ هوووم.

ـ بلند شو! بلند شو! الان نماز صُبحت قضا می‌شه. بلند شو الان آفتاب می‌زنه.

علی از جا پرید. می‌دوید و آستین‌ها را بالا می‌زد. به منبع آب رسید. نشست و یک مشت آب به صورتش پاشید. وضو گرفت و برگشت. دست‌ها را تا بناگوش بالا برد.

 ـ الله اکبر.

دو رکعت نماز خواند و کنار جانماز دوباره ولو شد. دستش را زیر سر گذاشت و خوابید. بچه‌ها بی‌صدا می‌خندیدند.

علی خُرّ وپف می‌کرد. هوا رو به تاریکی رفت. صدای اذان بلند شد.

ـ علی! علی!

ـ هوووم.

ـ بلند شو. بلند شو. نماز مغرب و عشاست. بلند شو فضیلت نماز اول‌وقت از دستت نره.

علی برخاست. چشم‌هایش را به هم فشار داد. دور و برش را نگاه کرد.گوشه پرده چادر را گرفت و کنار زد. نگاهی به آسمان انداخت. دوباره به ما نگاه کرد.

ـ مگه همین الان نماز صبح نبود؟ چرا امروز به این زودی شب شد؟

ـ نماز صبح؟ کِی؟ مگه تو نماز خوندی؟

ـ ها. بابا بیا اینم جانماز. هنوز جمعش نکرده‌م.

صدای خنده بچه‌ها چادر را از جا کند. صدای مؤذن می‌آمد.

از جا برخاستیم و خنده‌کنان به طرف منبع آب رفتیم. علی تازه فهمیده بود چه کلاهی سرش رفته. دوباره آستین‌ها را بالا زد. دمپایی‌ها را سر پاانداخت و دنبال ما راه افتاد.»

گردآورندگان کتاب سعی کرده‌اند با تکیه بر طنز خاطرات و رخدادهای دفاع‌مقدس، به تلطیف فضای عبوس، سخت و خشن جنگی که هنر این رزمندگان بوده، توجه کنند.

پشت جلد این کتاب نوشته شده است: «یک آن با صدای انفجار از جا پریدم؛ آمدم به شکم روی زمین بخوابم نتوانستم.

قابلمه توی بغلم بود. پریدم بالا و به پشت روی زمین خوابیدم و قابلمه را روی شکمم گذاشتم. سنگر فرماندهی از خنده منفجر شد.

ـ کجا آموزش دیده‌ای؟ وقتی می‌خوابی دستات رو بذار روی گوشات، نه دو طرف قابلمه!

خجالت کشیده بودم. آرنج دستم را روی زمین گذاشتم و از جا بلند شدم.

یک رزمنده تا کمر خم شده بود. دست‌هایش را روی کاسه زانوهایش گذاشته بود و قهقهه می‌زد. رنگش سرخ شده بود. وسط قیس‌قیس خنده‌هایش گفت: قبلا کدوم عملیات بوده‌ای ژنرال؟»

کتاب «آدلا هنوز شام نخورده!» در 118 صفحه، قطع رقعی، شمارگان 500 نسخه و به بهای 120 هزار تومان از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است.

 

خبرنگار: آرزو رسولی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده