تازهترین «شاهد جوان» منتشر شد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، گروه مجلات شاهد، «یکصد و هشتاد و هشتمین» و «یکصد و هشتاد و نهمین» شماره «شاهد جوان» ویژه مهرماه و آبان 1402 را منتشر کرد.
در این شماره مطالبی با عنوانهای «بیانات مقام معظم رهبری درباره موضوع غزه و فلسطین»، «مقاومت در قالب تصویر»، «تاریخچه و اصل ماجرای اشغال فلسطین توسط رژیم اسراییل»، «مروری بر تاریخ مبارزات مردمی فلسطین»، «موشکهای حماس در قلب فضای مجازی»، «موشهدایان، جنایتکاری با چشمبند سیاه»، «معرفی کتابهایی از جنس مقاومت»، «گفتوگو با سردار اهوازیان درباره توسعه صنعت هوا و فضای کشور»، «سیمرغ، اقتدار صنعت هوا و فضا»، «نگاهی کوتاه به فراز و نشیبهای تاریخچه رشد موشکی در ایران»، «جوان دهه هشتادی که جانش را فدای ایران کرد»، «نقد و بررسی فیلم سیاسی(مصلحت)»، «سفر شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه به ایران» در این مجله گردآوری شده است.
همچنین پروندهای درباره مسابقات آسیایی هانگژو و افتخارآفرینی جوانان با مطالبی از جمله «گفتوگو با زهرا باقری مدال آور رشته کوراش»، «انصراف بانوی تکواندو کار کشورمان از مبارزه با حریفان اسراییلی»، «افشین سلیمی قهرمان ووشوی کشور در مسابقات هانگژو»، «گفتوگو با امیرحسین زارع قهرمان سنگینوزن کشتی آزاد جهان»، «خاطرات شنیدنی امدادگران هلال احمر از سالها دفاع مقدس»، «گفتمان بانوان جوان درباره حجاب و اهمیت آن در جامعه امروزی»، «تکلیف ما نسبت به مالی که پیدا کردهایم چیست؟»، «بسته پیشنهادی(سینما، گردشگری، سایت، بازی)» در «شاهد جوان» آمده است.
در بخش «جان فدای وطن» که درباره شهید جوان دهههشتادی، «فرید کرمپور حسنوند» است، میخوانیم: بیست ساله بود. جوانی دهههشتادی با کلی رویا در سر. ازدواج نکرده بود. احتمالا مثل خیلی از جوانها بارها به دلش افتاده زودتر آستین بالا بزند، سروسامانی بگیرد و صاحب زن و زندگی و بچه شود.
مادرش میگوید به عشق دین و جان و ناموس رفته «پرند». میگوید اصلا پایش بخیه داشت. حتی فرماندهشان هم زنگ زد و گفت فرید سر کار نیا، بمان خوب که شدی برگرد. مادرش میگوید اما فرید نتوانست. گفت باید بروم. گفت آنجا اغتشاشات است. احتمالاً با خودش فکر کرده است آدم که نباید رفیق نیمهراه باشد. پیش خودش گفته دوستانم را که نمیتوانم تنها بگذارم. اگر فردا خطی افتاد روی تن یکیشان بعد من چطور خودم را ببخشم. منی که آن لحظه توی خانه بیکار نشستهام. اصلا امنیت مردم چه؟
مادرش صاف و ساده است. زنی روستایی و زلال مثل آب چشمه. میگوید: «ما اهل روستاهای لرستان هستیم. فرید یک سال و 6 ماه بود که لباس پلیس به تن کرده بود». لباسی که از مهر سال گذشته دیگر تن فرید نیست و حتما حالا شده مونس گریههای مادر. لباسی که شاید هنوز خون فرید دهه هشتادی رویش باشد.
مادرش میگوید سه پسر دارد که فرید دومیشان بود و «پلیس» شغلی است که فرید عاشقش بوده. «خودش عاشق شهادت بود. دین را دوست داشت به «قرآن» قسم؛ قرآن، قسم سنگین بین لرهاست. مادر میگوید به قرآن فرید عاشق شهادت بود. «خودش خیلی این دین و انقلاب را دوست داشت».
پدر کارگر معدن است. میگوید معدن کار سنگینی است. کاری که فکر نمیکنم سنگینتر از تحمل داغ جوان باشد. پدر میگوید سرمایه من همین بچه بود که تقدیمش کردم. «من این بچهها را با نان کارگری بزرگ کردم.»
شماره ۱۸۸ و ۱۸۹ مجله «شاهد جوان» به کوشش گروه مجلات شاهد، با مدیر مسئولی «محمد کرمالهی» و نظارت «سیده فاطمه رضایی»، در ۵۷ صفحه و به بهای ۸۰ هزار تومان منتشر شده است.
خبرنگار: سمیه خزایی پیرسرابی