عشق دفاع از اهلبیت حسین(ع) او را در اربعینِ مولایش به شهادت رساند
به گزارش نویدشاهد؛ شهید مدافع حرم واژهای است که اوج انس و الفت یک انسان را با امام حسین علیه السلام و اهل بیتش نشان میدهد. وقتی کسی از جانش میگذرد تا حرمت حرم اهل بیت(ع) حفظ شود یعنی شوق حسینی بودنش او را به هدفی والاتر از حیات رهنمون شده تا قدم در راهی بگذارند که اقتدار اسلام حفظ شود. دشمنان اسلام امام حسین(ع) و یارانش را به شهادت رساندند و میپنداشتند که این پایان اسلام است اما آنجا تازه شروع ماجرا بود و با خون امام حسین(ع) و یارانش اسلام جان دوباره گرفت. پس از شهادت امام حسین(ع) مصیبتهای بسیاری بر خاندانش گذشت اما حضرت زینب(س) در این مسیر با آنکه سوگوار برادر و خانوادهاش بودند؛ مقتدرانه ایستاد تا چشم تاریخ حقیقت این واقعه بزرگ را ببیند و الگوی حریت تمام بشر برای همیشه جاودان شود. حال پس از سالها جوانانی از همین تبار با درک این حماسه بزرگ و در اربعینی که از این واقعه و مصیبتهایش که بر آلالله گذشت، مدافع حرم شدند تا مصیبتی دیگر بر اهل بیت پیامبر(ص) وارد نشود. فرا رسیدن اربعین حسینی بهانهای شد با پدر شهید مدافع حرم «محمدحسین دهقانی» که در شب اربعین توسط گروهک داعش به شهادت رسیدند به گفتوگو بنشینیم که ماحصل آن را در نوید شاهد میخوانیم.
از کودکی قدم در راه اهل بیت(ع) گذاشت
«محمود دهقانی» پدر شهید مدافع حرم «محمدحسین دهقانی» درباره فرزندش میگوید: محمد حسین نخستین روز مرداد 1357 در یزد به دنیا آمد. با تولدش خانه ما پر از شوق حضور کودک نورسیدهام شد. روی چشمانم بزرگش کردم و قدم به قدم راه زندگی به او آموختم. از همان کودکی بسیار باهوش بود. از آن موقع عشق به قرآن و اهل بیت علیهالسلام در دلش جوانه داشت. دوستانش را جمع میکرد و به آنها قرآن خواندن میآموخت. من هم از همان موقع در دلم برای داشتنش به خود میبالیدم و خدا را هزاران مرتبه شکر میکردم اما نمیدانستم کودکم که امروز قوت قلب و نور چشمانم است، فردا که بزرگ شد قرار است چه کار بزرگی انجام دهد. سالها میگذشت و محمدحسین جلوی چشمم قد میکشید، بزرگ میشد و من خوشحال از دیدن رشد ثمره زندگیام بودم.
در انتظار دیدن آینده درخشان پسرمان بودیم
با حسرتی پدرانه ادامه میدهد: بزرگ شد و به مدرسه رفت. وقتی دوران مدرسه را تمام کرد، برای ادامه تحصیل به قم رفت. با رفتنش من و مادرش هم دلمان را همراهش کردیم و با سختی دوری از میوه دلمان در انتظار این نشستیم که محمدحسین آیندهاش را بسازد. انصافا او هم کم نگذاشت و همه تلاشش را کرد. تا مقطع دکتری ادامه تحصیل داد و استاد دانشگاه شد. دیگر به یزد نیامد؛ ازدواج کرد و در قم ساکن شد. ما هم خوشحال از اینکه فرزندامان راه ائمه(ع) را در پیش گرفته و زندگی خوبی در کنار همسر و فرزندانش دارد.
حاج قاسم از محمد حسین دعوت کرد به سوریه برود
پدر شهید دهقانی در حالی که طنین رضایت از فرزندش در صدایش موج میزد گفت: محمدحسین ارادت خاصی به امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان داشت و بسیار زیبا روضه اهل بیت(ع) را میخواند. ماجرای مدافع حرم شدنش از جایی شروع شد که یک روز در مراسمی با حضور حاج قاسم روضه خوانده بود؛ حاج قاسم همانجا به سوریه دعوتش کرده بود. محمدحسین که از عشق امام حسین(ع) سر از پا نمیشناخت، خانواده و شاگردانش را گذاشت و با دعوت حاج قاسم به حرم بی بی زینب(س) رفت. او در دفاع از حرم به شهادت رسید و چه سعادتی بالاتر از شهادت در راه دفاع از حرم اهل بیت(ع). البته پسرم شهادتش را در خواب دیده بود. خواب شهادتش را برای همسرش تعریف و سفارش کرده بود تربت اباعبدالله(ع)، تربت شهدای شلمچه و دستمالی که اشکهای ریخته شدهاش برای امام حسین(ع) را با آن پاک کرده بود؛ همراهش دفن کنند.
فرزندان شهدا را به کربلا میبرد
پدر شهید با بغضی پنهان در گلویش ادامه داد: محمدحسینم همیشه دستگیر یتیمان بود. چندین مرتبه تعدادی از فرزندان شهدا و تعدادی هم کودک بیسرپرست را همراه خود به سوریه و کربلا برد. یک سال هم برای مراسم اربعین چندین تن از فرزندان شهدا را با 2 اتوبوس همراه خود به کربلا برده بود. بعد از شهادتش، در مراسم یادبودش یکی از راننده اتوبوسها کنارم آمد و با صورتی گریان گفت: «من 2 بار همراه شهید بودم که بچهها به مسافرت بردیم. مثل پروانه دور بچهها میچرخید و با آنها شوخی میکرد؛ همه تلاشش را میکرد که خوشحالشان کند. الحق که شهادت پاداش زحمات این انسان بزرگ بود.»
لباس دامادیش را به شاگردش بخشید
این پدر شهید موافع حرم با بیان اینکه فرزندش شخصیت بخشندهای داشت، خاطرهای زیبا از زبان همسر شهید را اینگونه تعریف کرد: «یکی از شاگردان محمدحسین وضع مالی مناسبی نداشت و با لباسی کهنه سر کلاس درس حاضر میشد. محمدحسین از این موضوع بسیار ناراحت بود و دلش میخواست کاری برای شاگردش انجام دهد. به من گفت میخواهم کت و شلوار دامادیم را به شاگردم بدهم. ابتدا من ناراحت شدم و گفتم لباس دامادی را که نمیبخشند؛ اجازه بده به عنوان یادگاری نگهش داریم اما او گفت اگر من زنده نباشم این لباس به چه کار من میآید. من هم وقتی ذوقش را برای کمک به شاگردش دیدم موافقت کردم. یک شب کت و شلوار را همراه پیراهنی در کاغذ کادو پیچید و ساعت 10 شب بود که به در خانه شاگردش رفت. لباس را پشت در گذاشته بود. در زده و برای اینکه شاگردش خجالت نکشد جایی دورتر از خانه پنهان شده بود تا خیالش راحت شود که لباس را برمیدارد. وقتی برگشت از خوشحالی چشمانش برق میزد. چند روز بعد شاگردش را در لباس دامادی خودش سر کلاس حاضر دیده بود بسیار خوشحال بود.» محمد حسین با همین روحیه از خود گذشتگی به روستایی که 20 کیلومتر از قم دور بود میرفت و به بچهها درس میداد تا قدمی در راه رشد شخصیت آنها بردارد.
امام حسین(ع) حاجتش را داد و اربعین به آرزوی دیرنهاش رسید
پدر این شهید مدافع امنیت حریم حرم آلالله با صدایی لرزان از بغض شکسته شده در گلویش گفت: خانه پسرم 20 پله داشت و به خاطر داشتن پله برای من و مادرش سخت بود که به خانهاش برویم. به خاطر ما خانهاش را عوض کرد. تماس میگرفت با اصرار ما را دعوت میکرد. میگفت خانه را عوض کرده و آسانسور دارد؛ دیگر پله ندارد که اذیت شوید و با التماس از ما میخواست به خانهاش برویم. چه خوب شد که اصرار کرد و من و مادرش همراه خواهرش و دامادمان به قصد خانه او راهی قم شدیم؛ چون این آخرین دیدار ما با محمدحسین بود. وقتی به در خانه محمدحسین رسیدیم برای استقبال از ما آمد. روی زمین زانو زد، پاهای من را میبوسید و با گریه به ما خوشآمد میگفت. بله! این آخرین دیدار ما با پسرمان بود. بعد از آن دیدار برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) راهی شد و 8 آبان 1397 مصادف با اربعین حسینی آن سال، به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود رسید. وقتی پیکرش را آوردند و موقع دفنش صورت او را دیدم مانند همیشه لبخند روی لبش بود. صورتش را بوسیدم و او را به خاک سپردم. آرزو دارم پس از شهادت پسرم دوباره هم بتوانیم همراه مادرش به زیارت امام حسین(ع) برویم و خدمتشان عرض کنیم: «آقا جان! فرزندم را که ارزشمندترین دارایی ما از این دنیا بود برای دفاع از اهل بیت شما قربانی کردم؛ این قربانی را از ما بپذیرید.»
خبرنگار: سمیه خزایی