قلمیم سویله گوروم
قلم! طبعیمیلن وئرال اله سویله گوروم:
آذرستان دیاریندان
بو دیارین بهاریندان
ایگید اوغلانلارینون افتخاریندان
یتیمین یاشلی گوزیندن
شاعرین غملی سوزیندن
ظالمین لرزه لی تختیندن، اوزوندن
هابئله شانلی ائلیمدن
ائلیمین باشقا دیلیندن
بو ائلین تاریخه کوچموش او ظفر چالدیغی ان قانلی ائلیندن
دء اویاندان- دء بویاندان
ده تفنگ ایچدیگی قاندان
دء شهیددن و دء آزادلیغی ایرانه سالاندان
اوه شهیدون آناسیندان
آنانون قانه بلنمیش
آنا دلبندینی میداندا تاپوپ دالغا ویران قان آراسیندان
دء اورکلر باداشیندان
و ایگیدلر ساواشیندان
آتاسیزلار گوزونون سوگیسی قیمتلی یاشیندان
قلمیم بیردء بشردن
توخونان قات قات آلین اورتوگی تردن
و بو تردن یارانان دوغری قازانج آدلی اثردن
دء، دءتا دنیا آییلسین، گون آییلسین
گونوزون ایستی سی آیدین...
ساچاغی هر طرفه بیرده یاییلسین
وطنیم بیر یاشیان ئولکه ساییلسین
یاشاسا تورپاغیم الهام آلارم شانلی چاغیندان
ساوالان آدلی اوجا بویلی داغیندان
ترجمه:
قلمم! بگو ببینم
ای قلم! با طبع من دست به دست هم بده و بگو ببینم:
از دیار آذرستان
از بهاران این دیار
از افتخار دلیر مردانش
از چشم اشکبار یتیم
از سخنان غم آلود شاعر
از تخت متزلزل ظالم و از اوضاع و احوالش
از ایل و تبار افتخارآمیز من!
از زبان شیرین ایل و تبارم
از ظفرمندیهای گذشتگان ایل و طایفهام که در تاریخ ایّام ثبت ضبط شده است.
از آن سو و این سویش بگو
از خونی که تفنگها از آن سیراب شدهاند
از شهدا برایم بگو،
و از کسانی که آزادی را به ایران بخشیدهاند
از مادر شهید بریم بگو
از فرزند به خون خفتهاش
از لحظاتی برایم بگو،
که مادر فرزندش را در میان موجهای خون، در میدان نبرد پیدا میکند.
از دلبستگیها برایم بگو
و از دلاوریهای مردان مرد
از اشک گوهروار و قیمتی فرزندان بی پدر بگو
ای قلم از حدیث بشریت حرف بزن
بگو از عرقهای جبینی که لایه لایه با نقاب چهره در هم میآمیزد
و از دستمزد حاصل از تلاش توام با عرق جبین
بگو! بگو!
تا دنیا بیدار شود، روزگار بیدار شود
گرمای روزانۀ خورشید با اشعههای زلف گونهاش به همهجا نورافشانی کند
تا وطنم برای همیشه سرزمینی زنده و پاینده شمرده شود
اگر خاک وطنم پاینده و مستدام باشد،
از لحظات افتخارآورش الهام میگیرم
از کوه سبلان این سمبل مقاوم بلند بالایش
و از آب یخ چشمههای زلالش، چون شهد مصفّا مینوشم