خلق و خوی پهلوانی در وجود برادر شهیدم موج میزد
نوید شاهد: «شمسالدین نمیتوانست از کنار کسی که نیازمند است، بی تفاوت بگذرد. میخواست هر طور شده به او کمک کند و گرهای از گرفتاریاش باز کند. برادرم در کارهای اجتماعی و برنامههای مسجد حضور فعالی داشت. او بسیار زیاد مطالعه میکرد و معلومات بالایی داشت. به یاد دارم که او میگفت «زندگی کوتاه است و باید از لحظهها استفاده کرد.» همچنین در گروههای جهادی که برای آبادانی و سازندگی به نقاط محروم میرفتند هم شرکت میکرد.» بخشی از صحبتهای «کمالالدین رضائی» برادر شهید «شمسالدین رضائی» از شهدای ورزشکار را خواندید.
برای کمک به همرزمش رفت اما خودش به شهادت رسید
«شمسالدین» فرمانده دسته بود و در منطقه «بانه» به دست گروهک تروریستی «کوموله» به مقام رفیع شهادت رسید. برادر شهید در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد روایت کرد: «شمسالدین» برای اینکه یکی از همرزمانش که دچار جراحت شده و بیهوش روی زمین افتاده بود را به عقب بیاورد جلو رفت که خوشبختانه او را هم به محل امنی منتقل کرد اما خودش اسیر نیروهای دشمن که کمین کرده بودند میشود و بعد از تحمل شکنجههای فراوان به شهادت میرسد. «شمسالدین» فوتبالیست بود و در آن سالها در تیم فوتبال «نساجی قائمشهر» بازی میکرد. او قبل از اینکه به عضویت این تیم در بیاید هم از طرفداران دوآتیشه این تیم بود. البته برادرم به «کوهنوردی» هم علاقه فراوانی داشت. یادش بخیر ورزش یکی از ارکان اصلی و اساسی زندگی برادرم بود.
وی افزود: مزار شمسالدین در کنار برادر دیگرم شهید «نورالدین» قرار دارد. این دو برادر با ایثار و فداکاری که در روزهای سخت کردند، باعث سرافرازی خانواده ما شدند. افزون بر این دو برادر، دامادمان هم به مقام رفیع شهادت رسیده است.
کمکش را از هیچکس دریغ نمیکرد
برادر شهید با بیان اینکه کمک به کسی که نیاز داشت یکی از ویژگیهای اخلاقی مثبت و مهم شمسالدین بود، گفت: «شمسالدین» نمیتوانست از کنار کسی که نیازمند است، بیتفاوت بگذرد. میخواست هر طور شده به او کمک کند و گرهای از گرفتاری زندگیاش باز کند. برادرم در کارهای اجتماعی و برنامههای مسجد حضور فعالی داشت. او بسیار زیاد مطالعه میکرد و معلومات بالایی داشت. او اعتقاد داشت که زندگی کوتاه است و باید از لحظهها استفاده کرد. همچنین در گروههای جهادی که برای آبادانی و سازندگی به نقاط محروم میرفتند هم شرکت میکرد. برای اینکه برادرم بود این حرف را نمیزنم اما باور کنید تمام وجودش خیر و برکت بود.
رضائی در ادامه صحبتهایش با اشاره به اینکه شهید به ورزش کردن دیگران هم اهمیت فراوانی میداد، گفت: شهید دیگران را هم به ورزش دعوت میکرد. هدفش هم این بود که با تشویق دیگران به ورزش کردن، سلامتی آنها را تامین کنند.
شهید، تعلق دنیایی نداشت
برادر شهید با تاکید بر اینکه شمسالدین از تعلقات دنیایی رها بود، به صحبتهایش ادامه داد: برادرم وقتی میخواست به جبهه برود درگیر مسابقات «محلیِ پایگاهها و انجمنها» بود که در ماه مبارک رمضان برگزار میشد. خیلی از دوستان و آشنایان به بهانههای مختلف مانند همین مسابقات ورزشی از او خواستند منصرف شود. اما او اعتنا نکرد و آنقدر به انقلاب اسلامی خود را متعهد و مدیون میدانست که نمیتوانست دست روی دست بگذارد و بیتفاوت بنشیند. به همین دلیل دل به دریای خون و آتش زد تا مقابل دشمن مقاومت کند. شهید طوری رفتار میکرد که انگار تعلق دنیایی نداشت و آزاد و رها بود.
رضائی در ادامه صحبتهایش با اشاره به مطالعه زیاد و معلومات بالای شهید، تاکید کرد: برادرم بیشتر از سن و سال خودش میفهمید و حرفهایی میزد که فقط یک عارف میتواند اینها را بگوید. بارها از دیگران شنیده بودم که به «شمسالدین» میگفتند «مگه تو چند سالته که این حرفها رو میزنی.»
آخرین دیدارمان یادش بخیر
رضائی خاطره آخرین دیدار با برادرش را تعریف کرد: سال 1361یک ماه قبل از شهادت «شمسالدین» به «بانه» رفتم تا او را ببینم. اما «شمسالدین» برای کاری از قرارگاه بیرون رفته بود و من به ناچار صبح تا غروب منتظر ماندم تا برادرم را ببینم. آن روز بیش از یک ساعت با هم صحبت کردیم و «شمسالدین» گفت که قرار است یک ماه دیگر به مرخصی بیاید. من هم خوشحال از اینکه یک ماه دیگر تمام اعضای خانواده «شمسالدین» را خواهند دید به شهرمان برگشتم و این خبر را به آنها دادم. اما درست در همان روزی که قرار بود به مرخصی بیاید پیکر بیجانش به شهرمان آمد. آخرین دیدار من و برادرم در «بانه» بود. او 13 بهمنماه سال 1362 به شهادت رسید.
معرفی هر چه بهتر شهیدان ضروری است
برادر شهید با بیان اینکه الگوبرداری ورزشکاران از شهیدان بسیار مهم است، به صحبتهایش ادامه داد: در دوران هشت سال دفاع مقدس، سبک زندگی و دغدغه ایثارگران از جنس زمین نبود و انگار که در آسمانها سیر میکردند. معرفی هر چه بهتر شهیدان و ایثارگریهایی که کردهاند، ضروری است و ورزشکاران باید از آنها الگو بگیرند. به طور مثال برادرم هیچوقت زندگیاش را بی هدف نگذراند و همیشه هدفمند بود.
رضائی خاطرهای را از سبک زندگی منحصر به فرد شهید تعریف کرد: به یاد دارم که شمسالدین یک روز به مادرم گفت «مقدار برنجی که من در یک ماه میخورم چقدر است؟ آن را حساب کنید و به من بگوئید.» بعدها متوجه شدم که این سوال را پرسیده چون قصد کمک به خانوادهای نیازمند در یکی از روستاهای اطراف محل زندگیمان را داشته است. همین مسائل شهدا را متمایز کرد تا به مقام رفیع شهادت برسند.
گفتوگو از رضا افراسیابی