روایت خاطرات آزاده جانباز «محسن فرجالهی» در «سوت آخر»
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، «نه میتوانم به چند ساعت قبل فکر کنم، نه بعد! معلقام؛ مثل دوران کودکی که ناگهان از خوابی آشفته بیدار میشدم و اطرافم را نگاه میکردم. وقتی میفهمیدم زیر همان سقفی هستم که پدر، مادر، خواهر و برادرانم هستند نفسی به راحتی میکشیدم و دوباره میخوابیدم.» چند سطر ابتدایی کتاب «سوت آخر» را خواندید.
مصاحبه و تدوین این کتاب را «اصغر فکور» براساس خاطرات آزاده جانباز «محسن فرج الهی» انجام داده است.
در بخشی از فصل پنجم این کتاب میخوانید: «احساس کردم چیزی شست دستم را گاز گرفت. با هول از خواب عمیق بیدار شدم؛ و دست خونی ترکشخوردهام را ناخودآگاه به روی سینهام جمع کردم. همان موقع چشمم به تعدادی موش سیاه و بزرگ افتاد که روی جنازهای حرکت میکردند. و امعا و احشای شکماش را میخوردند.»
«محسن فرج الهی» در خلال عملیات «بدر» به اسارت درآمد. او از نخستین آزادگانی است که در سوم شهریور سال 1369 به کشور برگشتند.
کتاب «سوت آخر» به کوشش «نشر شاهد» در قطع رقعی در 18 فصل و 193 صفحه با شمارگان هزار نسخه و به بهای 70 هزار تومان منتشر شده است.