مادر شهید عنبری؛
دوشنبه, ۰۹ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۳۳
مادر شهید عنبری درباره پسرش گفت: امام حسین (ع) الگوی امیر بود، می‌گفت مردم به میل خودشان فدائی امام حسین شدند، این دوره هم شرایط کشور خاص است و امام زمان کمک می‌خواهد.

به گزارش نوید شاهد همدان، شهید صادق عنبری اول فروردین ماه ۱۳۴۰ در شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش جهانشیر و مادرش لقا نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و سوم فروردین ماه ۱۳۶۱ در کرخه نور براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای شمس آباد به خاک سپرده شده است. برادرش عزیزالله نیز شهید شده است.
مادرش در خاطره‌ای از فرزندش گفت:
صادق را بین خودمان امیر صدا می‌زدیم، کودکی‌اش سراسر خاطره بود. نوجوانی‌اش پر از شور و حرکت، یک کوهنورد ماهر که بیشتر اوقات نوجوانی‌اش را در کوهستان می‌گذراند، ورزیده و چالاک، وقتی می‌پرسیدم این همه ورزش و کوهنوردی برای چیست؟ می‌گفت: «مادر ما باید آماده باشیم».
آن روز‌ها خبری از جنگ نبود، نفس این بچه آسمانی بود، گویا می‌دانست که قرار است غزال تیزپای کوه‌ها شود و برای حیثیت کشورش جان بسپارد، لباس سپاه برازنده تنش بود. همیشه اهل خوش وبش بود، قرار بود ازدواج کند گفتم امیرجان پس اندازت از حقوق سپاه چقدر است؟ گفت: هیچ پس اندازی ندارم، هر چه حقوق گرفتم بلافاصله به فقرا می‌دادم.
تدارک اولیه عروسی را انجام داده بودم، اما می‌دیدم که همیشه پوتین می‌پوشد، با خودم گفتم برای شب عروسیش گیوه نو می‌خرم.
با پوتین به نظرم زیاد خوش تیپ نبود. رفتم بازار و یک گیوه نو خریدم، گیوه نوعی کفش محلی است که با نخ مخصوصی می‌بافند.
شب عروسی با همان لباس و پوتین آمده بود. صدا زدم امیرجان وقتی که برگشت به طرفم با شادی و لبخند زیرکانه نگاهش کردم و گیوه نو را نشان دادم، چهره‌اش تغییری نکرد، گفتم پوتین‌ها را بده به من گیوه‌ها را بپوش، امشب شب عروسی توست پسرم.
گفت این دلیل خوبی نیست مادر، کفش من همین پوتین است، در ضمن به همه بگو امشب شب عروسی است این به جای خود، اما شادی نکنند، نمی‌خوام به خاطر شادی من، مردم به عذاب بیفتند و اذیت بشوند، رفت، اما دوباره برگشت و گفت این کفش‌ها را بده به من، خوشحال شدم و گفتم تصمیم گرفت کفش بپوشد. رفت و بعد از مدتی آمد، همان پوتین را به پا داشت، گفتم: امیر پس کفش نو؟ گفت: صاحب کفش‌ها یک بچه یتیم بود که من امانت را به صاحبش رساندم مادر.
امام حسین (ع) الگوی امیر بود، می‌گفت مردم به میل خودشان فدائی امام حسین شدند، این دوره هم شرایط کشور خاص است و امام زمان کمک می‌خواهد. کنار ضریح امام رضا بودم که خبر شهادتش رسید، روز آخری که با من بود، نور شهادت چهره‌اش را سپید کرده بود، می‌دانستم که دیگر بر نمی‌گردد. او برای خدا انفاق می‌کرد. من هم امانت خداوند را با رضایت به او بخشیدم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده