کتاب «دیدار جان» به قلم «فاطمه وفایی‌زاده»، روایت‌هایی از زندگی شهید «مهدی بخشی»، معاون گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) از زبان خانواده، دوستان و هم‌رزمانش است. روایت «آخرین عکس» از زبان مادر شهید بخشی را در ادامه می‌خوانیم.

 

آخرین دیدار

«آخرین عکس»

نوید شاهد: موقع عقب‌نشینی، موقعیت نیروها عوض شده بود، از راه دیگری آمدند. تو را توی آن خاکریز بین کانال ماهی و جاده بصره گم کردند. خیلی از جنازه‌ها جا ماندند. بچه‌ها توی مسیر برگشت گریه می‌کردند. یکی از بچه‌ها توی راه گفت «مهدی بخشی هم جا موند. ترکش خورده بود، لای پتو پیچیده بودن و پشت دژ گذاشته بودنش»

نادعلی، عکاس و مسئول تبلیغات گردان، از سمتی عقب می‌آمد که تو افتاده بودی. ظهر به تو رسید، بدنت را بلند کرد، هنوز سرد نشده بود. به خاکریز تکیه‌ات داد، دوربینش را آماده کرد و عکست را گرفت تا معلوم شود آخرین وضعیتی که داشتی چطور بوده. آن قدر آتش زیاد بود که خودشان را هم به زحمت عقب می‌کشیدند. در مسیر از چند شهید دیگر هم عکس گرفت.

گویا بعد از این که تو را می‌گذارند سینه خاک ریز، یک ترکش دیگر می‌خورد پشت سرت. هنوز کسی نمی‌دانست شهید شده‌ای. بعد از عقب نشینی، نیروها را جمع کردند و بردند کارون. دنبال تو می‌گشتند. کسی خبر درستی نداشت. هنوز معلوم نبود کی شهید شده و کی مجروح.

حرف‌ها زیاد مطمئن نبود. یکی می‌گفت: «من دیدمش. سالمه.» یکی دیگر می‌گفت: «شهید شده»

آن یکی هم می‌گفت «وقتی دیدمش مجروح شده بود.»

جنازه‌ای از تو نیامد، نمی‌دانستم شهادتت را باور کنم. آن قدر آتش دشمن سنگین بود که جنازه‌ی خیلی‌های دیگر هم نیامد مثل علی لشکری، محمود صانعی، ادریس سلیمانی، سلطانی و... موقع عقب نشینی، توی دشتی که از دو سه طرف گلوله و ترکش می‌ریخت، همین که می‌توانستند خودشان را نجات بدهند، معجزه بود.

پیکر شهید «مهدی بخشی» بعد از 10 سال چشم انتظاری پدر و مادر و خانواده به وطن بازگشت...

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده