خاطراتی از پروانه نجاتی
سه‌شنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۴۴
کتاب «روپوشی برای میدان تیر» حاوی ۱۸ خاطره از «پروانه نجاتی» در دوران دفاع مقدس است که توسط انتشارات «رخشید» شیراز با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان فارس منتشر شده است. «شب شعر» که یکی از خاطرات خواندنی آن است را می‌خوانیم.

شب شعر

نوید شاهد: سال سوم دبیرستان بودم که مربی پرورشی در مراسم صبح‌گاه اعلام کرد از طرف دبیرستان بنت‌الهدی شب شعری برگزار شده است. کسانی که می‌خواهند شرکت کنند شعرهایشان را تحویل دهند.

این اولین باری بود که می‌خواستم احساساتم را در قالب شعر ارائه دهم. پیش از این اشعار من همه به صورت نوحه‌های حماسی ارائه می‌شد که خودم می‌خواندم.

آن روز با تعدادی از بچه‌های هم‌کلاسی از جمله پروین انصاری که از علاقه‌مندان پروپاقُرص شعر بود ولی شعر نمی‌گفت در آن مراسم شرکت کردیم. همه شاعران برنامه از پایه‌های مختلف دبیرستان بنت‌الهدی بودند. برعکس دبیرستان ما که فقط رشته‌های علوم تجربی و ریاضی داشت، آن دبیرستان مخصوص رشته‌های انسانی بود. شعرها همه عاشقانه و سپید بود.

مجری که آقای خادمی، شاعر و دبیر ادبیات آنها بود، به عنوان آخرین شاعر از من برای شعرخوانی دعوت کرد. بعضی از بچه‌های شرور بنت‌الهدی متلک‎‌هایی پراندند که «مگه خر خوان‌ها هم شعر میگن!» یا «ضایع نشی کتانژانت!»

شعر من درباره جنگ بود. غزلی با این مطلع:

ای پرواز کنان رو سوی جبهه می‌روی...

خیلی خوب دکلمه کردم. ضمن اینکه تنها غزل برنامه بود، احساسات مجلس هم کمی برانگیخته شد. خیلی هم تشویق شدم.

موقع اعلام برندگان، به صورت ویژه از من تقدیر شد. جایزه‌ام را انصاری از دستم گرفت. کتاب بود کادویش را باز کرد و گفت: «سیمای خودت را بهت داده‌اند.»

نگاه کردم، «کتاب سیمای متقین» بود. انصاری خیلی من را قبول داشت. دختر با احساسی بود. یادم می‌آید موقعی که در مراسم شب هفت شهید «احمد آقا بالایی»، پسر سرایدار مدرسه نوحه خواندم، بعد از مراسم به بچه‌ها گفت: این نجاتی از بس قشنگ نوحه می‌خواند، آدم دلش می‌خواهد شهید شود!

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده