«بازی جدید» منتشر شد
به گزارش نوید شاهد، کتاب «بازی جدید» به نویسندگی زهرا خسروی با عنوان بازی جدید و تصویرگری سمیه سادات شفیعی منتشر شده است و بخشی از زندگی شهید «محسن دینشعاری» را برای کودکان روایت میکند.
حاج محسن دین شعاری، معاون گردان تخریب لشکر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال ۱۳۳۸ در محله درخونگاه تهران بدیده به جهان گشود و در سال ۱۳۶۶ در عید قربان در سردشت به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
محسن در جمع خانواده ای مذهبی رشد کرد و بزرگ شد و رفتار و اعتقادات بزرگترها، او را محب اهل بیت علیهم السلام بار آورد تا جایی که وقتی به سن ۱۳- ۱۴ سالگی رسید، هیاتی به نام شهدای کربلا راه اندازی کرد. روزهای جوانی محسن مصادف بود با ایام اعتصابات و تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی و محسن هم همپای دیگر مردمان از هر فعالیتی علیه رژیم استقبال کرد. همین روزها بود که او به همراه برادرش در پزشکی قانونی مشغول به کار شد و حدود شش ماه شبانه روزی در کار جابه جایی پیکر مطهر شهدا شرکت داشت. انقلاب که به پیروزی رسید، امام از سربازان خواست تا به پادگانها برگردند و محسن از اولین نفراتی بود که خود را به پادگان معرفی کرد. حاج محسن در پادگان برای سربازان برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته و به آگاهی بخشی بچه هایی که در انجام واجبات دچار سستی شده بودند، کمک می کرد.
سال ۶۰ بود که محسن وارد سپاه شد و با پیوستن به جمع رزمندگان اسلام، مسئولیت گردان تخریب لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) را پذیرفت. محسن برای اولین بار در سال ۶۳ به خانه خدا مشرف شد اما زمانی که قرار بود برای بار دوم در سال ۶۶ به این سفر مشرف شود به دلیل مسئولیتهای سنگینی که در جبهه داشت، از سفر منصرف شد ولی همان روزها به شهادت رسید. عملیات های طریق القدس و کربلای یک شاهد حضور دلاورانه او بودند.
پانزدهم مرداد سال ۶۶ که مصادف با عید قربان بود، حاج محسن به هنگام خنثی سازی مین ضد تانک در سردشت به شهادت رسید و جان خود را در منای عشق قربانی کرد. پیکر مطهر حاج محسن در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
کتاب «بازی جدید» توسط نشر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سپاه محمد رسولالله(ص) تهران بزرگ، موسسه حفظ آثار و نشرارزشهای دفاع مقدس، مرکز مطالعات پژوهشی 27 بعثت و انتشارات 27 بعثت به بازار عرضه شده است.
در بخشی از این کتاب که برای کودکان نوشته شده است میخوانیم:
بچهها با صدای بلند خندیدند. محمد گفت:«بچهها کیمیدونه مین چیه؟» سعید جواب داد:«همون بمبایی که دشمن زیر خاک قائم میکنه تا آدما یا هر چیز دیگهای که از روش رد شد، منفجر بشن.» محمد جواب داد: «بله، درسته. حالا گوش بدید تا بقیه داستان رو براتون بگم.»
روز عید قربان بود. رزمندهها داشتند برای عملیات دیگر آماده میشدند. هنوز آقا محسن و گروهش به سمت میدان مین راه نیفتاده بودند که یکی از رزمندگان آمد و گفت: «آقا محسن، آقا محسن، هر کاری میکنم نمیتوانم این مین رو خنثی کنم! آقا محسن نشست که بمب را خنثی کند تا زیر پای رزمندهها منفجر نشود. ناگهان مین منفجر شد و آقا محسن دینشعاری همان جا شهید شد. محمد کمی سکوت کرد و گفت: «محسن دینشعاری یک قهرمان بود که جون خیلی از رزمندهها رو نجات داد و آخرش هم توی این راه شهید شد.» بچهها همگی برای شجاعت آقا محسن صلوات فرستادند و رفتند تا بمبهای خیالی زیر خاک را خنثی کنند که یک وقت زیر پای کسی منفجر نشود.