مادر شهید «غفور سلطانی» روایت می‌کند: «احمد آقا بیش از هر چیزی به درس و نماز بچه‌ها اهمیت می‌داد. آنقدر به نماز حساس بود که همیشه می‌گفت: هر کسی نماز نمی‌خواند سلام کردن به او حرام است.»

اول نماز

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید «غفور سلطانی»، یادگار «احمد» سال 1340 در شهرستان ورامین به دنیا آمد. این شهید گرانقدر بیست و چهارم تیر ماه سال 1361 به شهادت رسید.

اول نماز

احمد آقا بیش از هر چیزی به درس و نماز بچه‌ها اهمیت می‌داد. آنقدر به نماز حساس بود که همیشه می‌گفت: «هر کسی نماز نمی‌خواند سلام کردن به او حرام است.» همه‌ی بچه‌ها اهل نماز و مسجد بودند، اما غفور بیشتر. اگر شبی در مسجد امام حسین (ع) حاضر نمی‌شد همه می‌دانستند حتماً به مسجد، صاحب الزمان (ع) محله‌ی بی‌سیم رفته است. احمد آقا می‌گفت: «کسی که خدا رو بندگی نمی‌کنه دشمن خداست.» همیشه خودش یک ربع ساعت قبل از اذان برای نماز آماده می‌شد و بچه‌ها را هم این گونه بار آورده بود.

تفنگ آب پاش

ما همسایه‌ای داشتیم به نام آقای مدبری. یک روز ما را دعوت کرد به عروسی پسر آقای مدبری. مراسم در روستای لنجوان در آذربایجان شرقی بود. من و غفور هم نوجوان بودیم و بازیگوش. آن موقع پدرم برای ما دو تا تفنگ آب پاش خریده بود و ما هم با آنها خیلی خوش بودیم.

هر جا می‌رفتیم این تفنگ‌ها همراه ما بود. به روستا که رسیدیم بعد از کمی استراحت من و غفور رفتیم سراغ بازی. در خانه‌ی داماد، دو تا سگ تازی بود که یک گوشه نشسته بودند. من و غفور آرام آرام نزدیک سگ‌ها شدیم و شروع کردیم با تفنگهای‌مان سگها را خیس کردیم. سگها اول اعتنایی نکردند، ولی وقتی سماجت ما را دیدند یک مرتبه خیز برداشتند به طرف ما و ما هم پا گذاشتیم به فرار.

سگها که دنبال ما آمدند ما رفتیم روی پشت بام؛ به خیال خودمان که سگها نمی توانند بیایند بالا، اما سگها آمدند و ما را گیر انداختند. ما داشتیم از ترس سگها عقب عقب می رفتیم که یک مرتبه هردوتایمان از سوراخ روی سقف افتادیم پایین. یک لحظه به خودمان آمدیم، دیدیم افتادیم توى طويله و چند تا گاو دارند با تعجب به ما نگاه می‌کنند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده