«پاهای بی قرار من» روایتی داستانی از خاطرات یک جانباز
به گزارش خبرنگار نوید شاهد کتاب «پاهای بی قرار من» نوشته جلیل امجدی و حاصل مصاحبه نویسنده کتاب با «نرگس الهی» همسر «جانباز کرمعلی رئوف» در مورد زندگی و خاطرات او از زندگی با همسرش به عنوان یک جانباز دوران دفاع مقدس است. کرمعلی رئوف از جانبازان بالای ۷۰ درصد است که ۱۸ ماه در جبهههای جنگ تحمیلی خدمت کرد.
جلیل امجدی کوشیده است این خاطرات را در قالب زندگینامه داستانی و با قلم روان و جذابی برای مخاطبان روایت کند. این خاطرهداستان با روایت ماجرای یک انفجار آغاز میشود و در پایان کتاب نیز تصاویری سیاه و سفید از دوران حضور این رزمنده در جبهههای دفاع مقدس و جانبازی وی در اثر انفجار مین آمده است.
در صفحه ۱۷ این کتاب می خوانيم: «روز آخر مرخصی و زمان خداحافظی با نرگس است که احمد را بغل کرده تا سیر نگاهم کند. به دلش افتاده که من رفتنی هستم. اشک میریزد به پهنای صورت، احمد کوچولو را هم ترسانده با این زاری و ذمهاش. صد بار و بیشتر، بهش گفتهام نترس که من لایق شهادت نیستم. – نرگس جان ... شهادت هنریه که من ندارم... من تا موهام رنگ دندونام بشه، میمونم ورِ دلت...»
همچنین در صفحه ۱۰ کتاب میخوانیم: «ساعتی نگذشته بود که صدای انفجار شدیدی پایگاهِ محقرمان را لرزاند. از سنگر پریدم بیرون. دود از جادهای بلند بود که سرهنگ ناصری و مهرماهی با دو سرباز رفته بودند برای پاکسازی. به چه حالی از پایگاه سرازیر شدیم توی دامنۀ کوه و جاده. با احتیاط نزدیک شدیم. چاله عمیقی توی جاده بود و از سرهنگ ناصری و سروان مهرماهی فقط یک پا مانده بود که قاسم قسم خورده بود پای مهرماهی را از پوتین تازه واکسخوردهاش میشناسد. باقی بدنشان دود شد و پودر شد و رفت آسمان. پای جامانده را کنار جاده با احترام دفن کردیم و چند تا تخته سنگ گذاشتیم و بنای یادبودی ساختیم. رحیم که خطِ خوشی داشت با زغال روی یکی از سنگها نوشت: «یادمانِ شهدای پایگاه بیغاز» و اسم رئیس و معاونش را توی خط پایینی نوشت...»
انتشارات محراب قلم کتاب «پاهای بیقرار من» را با شمارگان ۲ هزار و ۲۰۰ نسخه، قطع رقعی و ۱۱۶ صفحه روانه بازار نشر کرده است. این کتاب در «کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت» در دسترس علاقهمندان است.