خاطرات؛
نوید شاهد - "جعفر طهماسبی" یکی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس است. نوید شاهد البرز بریده ای از خاطرات شب‌های قدر در جبهه را از کلام او بیان می‌کند.

شب‌های قدر در جبهه

به گزارش نوید شاهد البرز؛ "جعفر طهماسبی" از رزمندگان و یادگاران دوران دفاع مقدس است. یکی از خاطراتی که او از شب های قدر در جبهه نقل می کند را در ادامه بخوانید.

«اوایل خرداد ماه سال 63 بود که بعد از طی مانورهای متعدد در میدان مین واقعی در اردوگاه آموزشی شهدای تخریب در جاده اهواز آبادان به مقر شهید موحد دانش در سه راهی جفیر آمدیم.


هوا فوق العاده گرم بود و باد شدیدی هم می‌وزید به حدی که وزش باد اجازه استقرار چادرها را نمی‌داد.
با هر مشقتی بود، چادرها زده شد و چون آن منطقه بیابانی و پر از عقرب بود، تدبیر این شد که با توتون و تنباکو اطراف چادرها را خط بکشند تا حیوانات موذی از جمله عقرب و رطیل وارد نشوند.
وسط اردوگاه هم سه تا چادر به هم وصل کردیم به عنوان حسینیه که برای مراسمات جمعی از آن استفاده شود.
ماه رمضان بود و فرمانده ما شهیدحاج عبدالله نوریان به جهت معنوی خیلی مواظب نیروهای تحت فرمانش بود و همیشه سعی داشت فعالیت های رزمی و روزمره بچه های تخریب آسیبی به مسائل معنوی نرساند.
روز 18 ماه رمضان بعد از مراسم صبحگاه تذکرات لازم در خصوص شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را داد و از مسولان دسته و مربیان آموزشی خواست به بچه ها استراحت بدهند که برای شب زنده‌داری شب قدر شادابی لازم را داشته باشند.
بعد من را صدا کرد و فرمود: امشب شما برنامه ات برای شب قدر چیست؟
من هم گفتم: حق تقدم با حاج مرشده.
اون سال ها پیشکسوت خواننده های گردان تخریب لشکر10 حاج ابراهیم قاسمی بود که مرشد صداش می‌کردیم و بنده تا او بود خودم را جلو نمی انداختم و سعی می‌کردم به این حریم احترام بگذارم.
البته این سین و جیم کردن برای چیز دیگر بود که شهید نوریان خودش لو داد.
او گفت: اگر اجازه بدهید من هم در مراسم احیاء امشب سهیم و شریک باشم.
سوال کردم می‌خواهید بخوانید، گفت: خواندن که نه...
یک متن ادبی نشان من داد که در مورد عظمت امیرالمومنین علیه السلام بود و گفت: اگر موافق باشید من بعد از روضه خوانی و قبل از اینکه قرآن به سر بگیرید بخوانم.
چاره ای نبود امر فرماندهی بود و قبول افتاد.
شب نوزدهم بعداز اینکه بچه ها شام خوردند به حسینیه گردان آمدند. ابتدا روحانی گردان تخریب شهیدعلی سیفی سخنرانی کرد. شهید سیفی به جهت معنوی انسان وارسته ای بود. سواد حوزوی زیادی نداشت اما تا دلت بخواد اهل معنویت بود و به‌قدری دلنشین صحبت می‌کرد که در طول سخنرانیش یک لحظه گریه بچه ها بند نمی آمد.
بعد از شهید سیفی من شروع به خواندن کردم چون مجلس آماده را تحویل گرفتم وقفه ای در جلسه نیفتاد و بعد حاج مرشد قاسمی نوحه داد و بعد هم شهید نوریان متن ادبی که تهیه کرده بود به سبک خودش خواند.
سعی می‌کرد وسط خوندنش یک حزنی هم به مجلس بدهد اما نشد و کار نگرفت و صدای گریه بچه ها قطع شد و بعد هم قرآن به سرگرفتیم و شهید مصطفی مبینی جوشن کبیر را شروع کرد و جلسه یکی دو ساعت قبل از اذان صبح تمام شد.
بعد از نماز صبح به شوخی از من پرسید: برنامه من دیشب چه جوری بود؟
من هم با خنده گفتم: برادر عبدالله مجلس یخ کرد.
آن هم با محبتی که داشت گوشم را پبچاند و گفت: ای شیله پیله‌دار (تکه کلام شهید نوریان بود)

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده