خاطره ای از همرزم شهید امیر ملکی
نوید شاهد-همرزم شهید «امیر ملکی» تعریف می کند: شهید قبل از شهادت خود خواب شهید سردار محمد بروجردی را میبیند که خبر شهادت او را می دهد و چه زیبا به آسمان پر می کشد.

 

ناراحت نباش، تو به زودی به آرزویت خواهی رسید

نوید شاهد: نیمه شب21 آبان ماه سال 1362 با صدای ناله ای از خواب بیدار شدم. در آن نیمه شب تاریک، وقتی پی گیر آن ناله و گریه شدم، به اتاق گردان رسیدم. جلوتر رفتم. فرمانده ام امیر ملکی را دیدم که با سوز و ناله با خدا راز و نیاز می کرد و اشک می ریخت حال عرفانی او را که دیدم گریه ام گرفت. جلوتر رفتم و گفتم امیر جان بهتر است استراحت کنی، چون فردا شب عملیات است و تو کار زیادی باید انجام دهی. امیر با صدایی بغض آلود و در حالی که همچنان اشک می ریخت گفت: اخوی برو، فردا قضیه را برایت می گویم. تا او این را گفت من دیگر صبر نکردم، رفتم و او را با آن مناجات مخلصانه تنها گذاشتم. فردا ظهر که امیر را در حیاط پادگان دیدم، از موضوع دیشب سوال کردم.

با اصرار من مجبور شد موضوع را بگوید. گفت: دیشب، در خواب، سردار شهید اسلام، محمد بروجردی، فرمانده قرار گاه حمزه سید الشهدا علیه السلام را دیدم که به من وعده دیدار می داد و می گفت ناراحت نباش، تو به زودی به آرزویت خواهی رسید. امیر سپس از من حلالیت طلبید و من هم از او قول شفاعت گرفتم. عملیات که شروع شد رو به ما کرد و گفت: اگر در این عملیات، شهید شدم، شما کار را یکسره کنید و معطل من نشوید. همان شب وقتی گلوله ای به پای تو اصابت کرد، همچنان نیرو ها را فرماندهی و هدایت می کرد و به اصرار ما که می خواستیم او را به عقب جبهه ببریم، جواب رد می داد. امیر در همان حال که با خدا راز و نیاز می کرد، با لبخندی زیبا به آسمان شهادت پر کشید.

 

منبع: کتاب لحظه‌های آسمانی/غلامعلی رجائی/کرامات شهدا/ناشر: نشر شاهد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده