ظاهرمان هم شبیه مسلمان واقعی باشد
نوید شاهد: علي رضا حسني سعدي، فرزند محمد و بتول ، در سوم فروردين ماه سال 1341 ، هم زمان با ميلاد امام هشتم علي بن موسي الرضا (ع)، در روستاي سعدي، شهرستان كرمان به دنيا آمد.
پدرش مجري و برگزار كننده مراسم ديني در روستا بود و از همان كودكي همراه پدرش، در مجالس مذهبي، مراسم سوگواري و جشن هايي كه برگزار مي شد، شركت مي كرد و از مجالست با روحانيون فيض مي برد.
از همان خردسالي، به تقليد از بزرگترها به نماز مي ايستاد و به مسايل عبادي علاقه داشت.
تحصيلات ابتدايي را در روستاي سعدي گذراند و به علت نبودن مدرسه راهنمايي در روستا، دوره راهنمايي را در مدرسه فروغ، در شهرستان كرمان با موفقيت به پايان رساند.
تحصيلات متوسطه خود را در هنرستان صنعتي شهيد دادبين (فعلي ) كرمان گذراند و مدرك ديپلم را در رشته برق گرفت.
وي هم زمان با تحصيل، در كار كشاورزي و دامداري خانواده اش را ياري مي كرد.
خیلی دقیق و اهل آداب و معاشرت بود، مهربان و در مقابل مشکلات بسیار صبور بود
او در كارهايش بسيار منظم و دقيق بود، آداب معاشرت را رعايت مي كرد و سعي داشت به فقرا كمك كند . پاكي و صداقت، محبت و شخصيت اجتماعي اش باعث شده بود كه الگوي دوستانش گردد و آن ها را به انجام كارهاي نيك و دوري از پليدي ها توصيه كند.
از نظر جسماني، تنومند و قوي بود. قدرت بدني فوق العاده اي داشت و در عين حال، قلبي رئوف و مهربان داشت. فردي خنده رو و متين بود و در مقابل مشكلات، اراده اي آهنين داشت. نماز اول وقت را هيچ گاه فراموش نمي كرد. سعي مي كرد نمازش را در مسجد بخواند.
قرآن را با صوتي خوش تلاوت مي كرد و از مؤسسين تشكيل مراسم مذهبي در مسجد محل بود.
زمان انقلاب در تظاهرات هايي كه در كرمان انجام مي شد، شركت مي كرد. بر ديوارها شعار مي نوشت. اعلاميه هاي امام را پخش مي كرد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، داوطلبانه عازم كردستان شد تا با ضد انقلاب بجنگد. پس از اتمام مأموريت 3 ماهه ي كردستان، در تاريخ 1360/2/21 ، به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد.
مدتي با گروهي از هم رزمانش مسئوليت حراست از صدا و سيماي كرمان را به عهده داشت و به خاطر لياقت و شايستگي در كار حفاظتي، محافظت از شخصيت هاي برجسته ي كرمان را به عهده گرفت. ابتدا محافظ آقاي فهيم، حاكم شرع كرمان بود، بعد از اين كه آقاي فهيم به عنوان نماينده مردم كرمان، در مجلس شوراي اسلامي انتخاب شد، براي حفاظت از او به تهران رفت. در كار خود بسيار جدي بود و رعايت اصول حفاظتي را همواره مد نظر داشت. به دوستان خود تذكر مي داد كه چگونه مسايل حفاظتي را به هنگام تردد و عبور از خيابان ها رعايت كنند.
آگاهی خود را در برخورد با گروهک ها بالا می برد و علاقه زیادی به شناخت آنها داشت
علاقه ي زيادي به آموختن مسايل سياسي و شناخت گروهك ها داشت و آگاهي خود را بالا مي برد. در مورد برخورد با گروهك هاي سياسي مي گفت: «اگر ما بتوانيم فرد را مجذوب اسلام كنيم و در مسير درست قرا ر دهيم، بهتر از اين است كه بخواهيم برخورد نامطلوب داشته باشيم.» در برخورد با منافقين، موافق خشونت نبود . بلكه راه تذكر و نصيحت را مفيدتر مي دانست و اكثراً نحوه ي برخوردش در امر به معروف و نهي از منكر، مثمرثمر واقع مي شد. بسياري از افراد ضد انقلاب متوجه مي شدند كه فريب خورده اند لذا راه هدايت را در پيش مي گرفتند و برخي ا ز آن ها از نيروهاي انقلابي مي شدند.
در عملياتي كه در منطقه ي دارلك صورت گرفت، ايثارگري و رشادت او مورد تحسين فرمانده قرار گرفت و به عنوان مسئول گروه ضربت پيرانشهر انتخاب شد و مدتي در آن منطقه انجام وظيفه نمود.
علاقه او به جبهه و دفاع از ميهن باعث شد كه به عنوان مسئول ستاد گردان در سال 1360 به جبهه برود و در عمليات ثامن الائمه (ع) شركت كند، هر مسئوليت و مأموريتي كه به او واگذار مي شد، با جديت و موفقيت انجام مي داد. شخصيت متين و آرام او و رشادت ، صلابت و قدرت او در
مأموريت هاي رزمي، سبب حيرت دوستان شده بود . براي انجام مأموريت هاي مشكل و سخت داوطلب مي شد.
پس از عمليات ثامن الائمه(ع)، به كرمان برگشت و در واحد عمليات به عنوان مسئول دفتر، مشغول به كار شد . او رفتاري متواضعانه با نيروها داشت و با اين كه مسئوليت جانشيني در واحد عمليات سپاه را به عهده داشت، بين خود و كاركنان تفاوتي نمي گذاشت.
در طول مدتي كه مسئوليت عملياتي سپاه كرمان را به عهده داشت . طرح ها و برنامه ريزي هاي بسيار خوبي براي نسل جوان مطرح كرد و راه نجات جوانان نسل آينده را آشنايي با معارف اسلامي و قرآن مي دانست. در پاك سازي منطقه ي بم از وجود اشرار، شركت داشت. همچنين در منطقه ي بلوچستان با اشرار و عوامل ضد انقلاب درگير شد. با درايت و فرماندهي و هدايت نيروها، باعث شكست اشرار شد. در اين مورد يكي از هم رزمانش نقل مي كند: « به ما مأموريت داده شده بود كه با اشرار، در منطقه ي بلوچستان مقابله كنيم. هنگام درگيري، عليرضا به من توصيه كرد اين آيه را بخوانم: « وجعلنا من بين ايديهم سدًا و من خلفهم سدًا فاغشيناهم فهم لايبصرون» و گفت: اگر اين آيه را بخوانيد، هيچ وقت دشمن شما را نمي بيند.»
با وجود مبارزات او با اشرار و قاچاقچيان، اما او بيشتر دوست داشت در جبهه جنگ، با دشمن متجاوز بجنگد و مي گفت: « من چطور مي توانم در عمليات كار كنم ولي به جبهه نروم.»
در عمليات والفجر 3 كه در منطقه ي مهران بود، بسيار پرتلاش بودو نيروها را نسبت به منطقه توجيه مي كرد . در شب عمليات براي روحيه بخشيدن به رزمندگان، زيارت عاشورا به صورت دسته جمعي برگزار مي كرد. با رزمندگان شوخي مي كرد و مي گفت : امشب زيارت عاشورا بخوانيد. علاقه ي زيادي به زيارت عاشورا داشت.
هم رزمان، شاهد رشادت و شجاعت او در عمليات والفجر 3 بودند. بر اثر انفجار خمپاره 60، از ناحيه ي كتف، سر، پا ها و شكم زخمي شد و يكي از اقوامش، به نام حسيني، به شهادت رسيد . با شنيدن خبر شهادت او روحيه ي خود را حفظ كرده و گفته بود: خوش به سعادت آن ها كه در راه
حق شهيد شدند».
هنوز بهبودي كامل به دست نياورده بود كه براي حضور در عمليات والفجر 4، مجدداً عازم جبهه شد.
آقاي فتحعلي قاسمي، هم رزمش، نقل مي كند: « براي توجيه منطقه رفته بوديم. پيكر شهيدي آن جا بود كه سر نداشت و يك دست هم نداشت. عليرضا گفت: من بايد بگردم و سر اين شهيد را پيدا كنم . گفتم : مسئول اين كار بچه هاي تعاون هستند. ما كارهاي ديگري داريم، عليرضا گفت :
مادر اين شهيد منتظر است، بچه اش سالم برگردد. بعد از نيم ساعت سر آن شهيد را پيدا كرد. او در جنگ نكات خيلي ريزي را رعايت مي كرد، كه ما بعداً متوجه اهميت آن مي شديم.»
فردی ساده و با محبتی بود و نسبت به بسیجیان خیلی مهربان و با تواضع بود
علي رضا حسني جواني بي آلايش و ساده بود كه قلبي مالامال از محبت به بسيجيان داشت و مهمترين خصوصيتش تواضع او بود. به هم رزمانش مي گفت: « اگر نام ما حزب اللهي هست، اگر نام ما بچه مسلمان هست، بايد در ظاهرمان هم رعايت شود. ظاهر يك مسلمان واقعي را داشته باشيم . مسلمان چه اشكال دارد كه هميشه محاسنش مرتب باشد، لباسش تميز و اتو كشيده باشد، مسلمان بايد هميشه پاكيزه باشد.»
سرانجام در تاریخ 1362/7/30، در منطقه ی پنجوین عراق و عملیات والفجر 4، به شهادت رسيد. شهادت وي هم زمان با عاشوراي حسيني بود.
پيكر شهيد پس از تشييع، در گلزار شهداي روستاي سعدي، به خاك سپرده شد.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان کرمان