ویژهنامه اربعین همسر شهید تجلایی در «زینبنشان»
در بخشی از خاطرات حمیده تجلایی، خواهر شهید تجلایی درباره خانم نسیبه عبدالعلیزاده میخوانیم: «خبر شهادت که رسید خانم عبدالعلیزاده بااین قضیه چگونه مواجه شدند، از نظر روحی در چه حالـی بودند؟ خب شـما حسـاب کنید! دوتا بچه داشـت. سن نسیبه هم کم بـود. مدتی هـم که با علی زندگی کرد، هم کم بـود هم بـه صـورت مداوم همدیگر را ندیده بودند. برای این همیشه عطش دیدن علی را داشـت. حقیقتا برای خانم جوان سخت است این طور چیزها. هربار که او را راهی جبهه میکرد میدانست که امکان دارد خبر شهادتش بیاید. بالاخره کنار آمد. ولی خیلی سخت کنار آمد. البته کنار آمدن یعنی اینکه فقط با شهادتش کنار آمد. اینکه علی نیست، ایـن را اصلا نمیتوانست قبول کند. سر قبر رفتن کمی دل را آرام میکند. جنازه علی هم نیامد. سی و شش سال چشـم انتظـار ماند. اولیـن تبادل اسـرا که شـروع شـد هیـچ وقـت از یادم نمیرود. اصلا مـا آرام و قـرار نداشـتیم. فقـط میگفتیم ایکاش علـی هـم بین اینها باشـد! من بالاخره خواهر بـودم البتـه خواهـر هـم جایـگاه خـودش را دارد ولی خب ایشـان صاحـب دو بچه از او بـود. علی پـدر فرزندانش بود. بالاخره سـتون زندگانیاش بود و این طور وقتها بیشتر به او سخت میگذشـت. مشکلاتی که بعد از شهادت علی آقا داشتند چطور بود؟ مواجهه ای که با این مشکلات داشتند چطور بود؟ در اوج جوانی بود. بیست و پنج سال، سنی نبود که. تازه میخواست زندگیاش شروع شود که مسئولیت دو فرزنـد به عهدهاش افتاد. هجمههای زیادی هـم از طرف جامعه بـه او وارد میشد. مثلا تنها جایی رفت، شب تنها ماند، فلان جا دوبار رفت، برای بچههایش گران خرید، ارزان خرید... خودتان میدانید کـه یـک تیپ خاصی از افراد در جامعه هستند که دوست دارند پشت سر همه حرف در بیاورند.»