نور درخشان/ شعری از «انور علی نجم» در وصف شهیدعماد مغنیه
شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۱۷
اي عماد.../ اي شهروند برجسته عرب/ اي بزرگترين زاهد جهان/چه شده که محراب عبادت و زهد و فداکاري بر تو
مي گريد؟
اي عماد...
اي شهروند برجسته عرباي بزرگترين زاهد جهان
چه شده که محراب عبادت و زهد و فداکاري بر تو
مي گريد؟
و دانه هاي اشک از چشمان مادرت جاري مي شود؟
در شهادت تو بستر زمين و گستره آسمان
اندوهگين شده است؟
شهادت تو جهانيان را به عزا نشانده است
اکنون محراب نماز تو با خدا نجوا ميکند.
و با نام تو آيات حزن و اندوه م يسرايد.
اي عماد...
محراب عزادار بر تابوت تو آرامش نشانده است
پيکر كفن پوش تو را م يبوسد
محراب عزادار به ديدار تو نخواهد آمد
با قطر ههاي اشك خود را سيراب خواهد كرد
بادبان کشتي حسين (ع)
و مناره هاي عشق و ايثار عزادار شده اند
هستي در سوگ تو جامه سياه به تن كرد
و بر نور درخشنده تو گريست
قطر ههاي اشک و صبر از ارتحال تو غمگينند
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
جز نشانه راه نسل حاضر چيز ديگري نبودي
نسلي که با فتح المبين تو شکوه و عظمت يافت
به رغم خواست سازشکاران عرب
سا لهاي غم و اندوه امت
سا لهاي سكوت و بي تفاوتي رفاه طلبان
سپري گشت
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
از نور عشق و محراب عبادت آمدي
مردم را به صعود به قله هاي عظمت
و بازگشت به دوران عزت و كرامت فراخواندي
مردم به نداي تو به حق لبيک گفتند
به هشدارهاي تو پاسخ مثبت دادند
به ميدان جنگ آمدند
اي عماد...
اكنون عصر مقاومت و شهادت فرا رسيده
شب آمد و برخي تا حد مرگ به خواب رفتند
به زندگي ذلت بار تن دادند
ولي با شعار كوبنده الله اکبر
از خواب بيدارشان کردي
بر سرشان فرياد کشيدي
الله اکبر... الله اکبر... سر دادي
اي عماد...
چگونه صبح را بيدار کردي؟
چگونه چاشني سلاح را آماده کردي؟
در ميدان جهاد چگونه عشق شهادت به وجود آوردي؟
چگونه خفتگان را به ميدان جنگ و جهاد آوردي؟
اي عماد...
تو چه سرّي بودي؟
که فجر صادق آفريدي؟
در حال وضو و يا در حال نماز هستي؟
آيا هنوز در حال خون خواهي مظلومان فلسطيني هستي؟
بشارت بده... مژده بده... به دوستانت
که در جشن باشکوه ارتحال خونين تو گردهم آمدند
زير باران، ترانه هاي عشق و ايثار تو را سرودند
داستان عروج ملکوتي تو را بازگو کردند
داستان پاكسازي بخشي از خاک فلسطين را يادآوري
كردند
توصيه هاي زيباي تو را بازخواني کردند
بادبان هاي سفر برافراشتند
در پايان شب تاريک
در سپيده دم فجر صادق
با خود سوگند ياد کردند
از اين پس شکست را نمي پذيرند
اي آزادگان جهان به شما وصيت ميکنم
اي تاريخ سازان
بدانيد که رود از آبشار سرچشمه م يگيرد
از چهره خورشيد تابان
نور مي درخشد
اي آزادگان جهان
اين سيد... اين والي... اين حامي...
چراغ روشنايي راهتان در دست اوست
اين رهبر... اين فرمانده... راهنماي شماست
اسرار همه اشياء را م يداند
اين سيد... اين چراغ روشن...
راز پيروزيتان نزد اوست
اين رهبر... اسرار همه چيز را م يداند
او نوه پيامبر (ص) است
او سروده علي (ع) است
او بشارت عيسي (ع) است
او نصرالله است
اي آزادگان جهان
پشت سر اين رهبر حرکت کنيد
زير سايه او برخيزيد... برخيزيد...
پسر حيدر
اي عماد...
اي پسر حيدر
اي شير ميدان
اي که هميشه آماده بودي
اي که هميشه شاهد بودي
راهنماي خورشيد بودي
هنوز هم در تعقيب دشمنان هستي؟
با پيروز يهاي پي در پي شکس تتان را ثبت ميکني
اي عماد...
آنان را شکست دادي
در نبرد تن به تن آنان را شکست دادي
ولي ناجوانمردانه تو را کشتند
همانگونه که پيامبران را کشتند
اي حاج رضوان!
تو آنان را شکست دادي
خون تو کينه آنان را فرو نم ينشاند
راه مردانگي را تو به ما آموختي
افسان ههاي يهود را متلاشي کردي
پرده شکو هشان را دريدي
آنان را رسوا کردي
در پيشگاه افکار عمومي رسواشان کردي
اي حاج عماد...
بر دستاوردهاي تو گواهي م يدهم
در ميدان رزم در کنار تو بودم
عصر حاضر فرياد برآورد
شکوه و جاودانگي از آن توست
هرگز براي تو گريه نخواهم کرد
مقاومت را ادامه خواهم داد
آتش خشم را با قطره هاي اشک خاموش نخواهم کرد
آتش را فروزان نگه خواهم داشت
آتش را سرود نظامي ميدان جنگ قرار خواهم داد
اي حاج عماد...
نگران مباش
هنوز با دشمن تسويه حساب نکرد هايم
به تازگي با دشمن حساب باز کرد هايم
حساب ما با دشمن بسته نخواهد شد
اي رزمندگان به خود بباليد
براي عماد اداي احترام کنيد
در پيشگاه او سوگند ياد کنيد
براي عماد آزاده و سرافرازمان
براي فرمانده شجاع و سربلندمان
براي فجر صادق احترام بگذاريد
براي مردان فداکار اداي احترام کنيد
براي فرمانده شهيدمان که به قل ههاي عظمت صعود کرد
به وعده هاي دبير کل صادقانه گوش دهيد
به وصيت هاي فرمانده گردا نهاي مقاومت عمل كنيد
به وعده هاي راستين دبير کل گوش کنيد
اي عماد...
اين وصي تهاي اميدوار کننده
در سايه گردا نهاي پيشتاز
با نام تو غرش م يآفرينند
با قدرت کوبند هات، رزمندگان كمر همت م يبندند
اي فرمانده شهيد
سوگند به خداي بزرگ
سوگند به خاک ميهن
با خون تو پيمان م يبنديم
تا در ميدان مقاومت راهت را ادامه دهيم
اي رزمندگان بال بگشاييد
پيروزي در سايه جهاد به دست م يآيد
حاج رضوان در پرتو به دوش گرفتن اسلحه
رهايي ملت هاي جهان را نويد داد
اي عماد...
به ما بگو چگونه از دريا گذشتي؟
و از ميان ما رفتي؟
به ما بگو چگونه به شمشير عشق ورزيدي؟
و به عهد خود وفا کردي؟
اي حاج رضوان
سلام ما را بپذير
با خون تو پيمان م يبنديم
اي حاج رضوان
بدان که در راه تو گام بر م يداريم
اي حاج رضوان
آي قهرمان
در حال حيات بر وجودشان وحشت آفريدي
پس از شهادت زندگي شان را تلخكام كردي
بدان كه انتقام خونت را از آنان م يگيريم
آسوده باش كه به ياري خداوند
آنان را به خاك ذلت مي نشانيم
انور علی نجم
نظر شما