کد خبر : ۴۷۳۸۸۷
۱۳:۱۸

۱۳۹۸/۱۱/۲۳
قسمت اول خاطره خودنوشت شهید علی نجات سلمان پور

خاطرات وادی عشق

شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ما وارد محوطه ي بسيج شديم . در آن جا با برادران ديگري که جهت اعزام آمده بودند برخورد کرديم که تعدادي را ثبت نام کردند و تعدادی را چون لازم نبود و امکان ثبت نام آن به هر نحوي نبود با چه مکافات و زوري از درب بسيج بيرون کردند . در ميان آن ها کساني بودن اشک مي ريختند و مي گفتند هر طور که شده بايد ما را ثبت نام کنيد بنازم به قدرت خداوندي خدا را که اين چنين ملت را به خروش آورده...


 
خاطرات وادی عشق
 
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "علی نجات سلمان پور" هفتم اسفند سال 1339 در روستای کنارون شهرستان رستم دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته اقتصاد گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 23 بهمن سال 1360 به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
 
 
متن خاطره خودنوشت: سرباز نيروي هوايي
 
بسم الله الرحمن الرحيم / در تاريخ 5 آذرماه 1360 با تعدادي از برادران سرباز نيروي هوايي که داوطلبانه تقاضاي اعزام به جبهه را کرده بوديم و جمعاً 68 نفر بوديم که با موافقت فرمانده پايگاه و مقامات مسئول عصر پنج شنبه 5 آذر ماه 1360 در داخل قرارگاه سوار اتوبوس شديم و جلوي گروه ضربت بعد از توقف کوتاهي و روبوسي و خداحافظي با برادران و گذشتن از زير قرآن راهي بسيج شيراز شديم. 

ساعت 3 بعد از ظهر بود که وارد کميته مرکزي بسيج شيراز شديم . آن  روز ، روز بسيج و روز ارتش بيست ميليوني بود . نيروهاي مردمي بسيج در مقابل درب ورودي بسيج و فلکه ستاد با به همراه داشتن با اسلحه هاي مختلف رژه مي رفتند. مردم در پشت سر و دو طرف خيابان به صورت آن ها شيريني مي پاشید و با دادن شعار وحدت بسيج و سپاه و مردم، از آنها قدرداني کردند و بسيجي ها در ميان احساسات پر شور و شوق مردم حرکت مي کردند.

 
 خاطرات وادی عشق

ما وارد محوطه ي بسيج شديم . در آن جا با برادران ديگري که جهت اعزام آمده بودند برخورد کرديم که تعدادي را ثبت نام کردند و تعدادی را چون لازم نبود و امکان ثبت نام آن به هر نحوي نبود با چه مکافات و زوري از درب بسيج بيرون کردند . در ميان آن ها کساني بودن اشک مي ريختند و مي گفتند هر طور که شده بايد ما را ثبت نام کنيد بنازم به قدرت خداوندي خدا را که اين چنين ملت را به خروش آورده و آن ها را آماده شهادت في سبيل الله مي کند تا اينجا جهت مقدمه خاطرات وادی عشق . بعد از تحويل دادن پرونده و ايراد سخنراني توسط برادران مسئول دوباره اتوبوس آماده شده و سوار شديم و به پادگان آموزشي عبدالله مسگر شيراز آمديم . در اين جا دوباره با برادران ديگري که از شهرستان ها و بخش هاي مختلف آمده بودند برخورد کرديم و فرداي آن روز گروهان بندي شديم و هر صد نفر يک گروهان را تشکيل داد .

ادامه دارد...

گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه